فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایاشکرت که امروزم رو با نام زیبای تو آغاز میکنم 😍💚
✨خدایاشکرت که هستی 😍💚
✨خدایاشکرت
✨خدایاشکرت
✨خدایاشکرت
رفیق شکرگزاری امروز یادت نره 😍💚
پارت ۳۷۵ ........
مراسم تمام شد .... به زور هر جان کندنی بود از قبر ارین دورم کردند .... می خواستم پیشش بمونم ... اقاجونم به زور بلندم کرد ...... برای اولین بار از دستش دلخور شدم و با اینکه صدایی از گلوی خراش خورده ام در نمی اومد سرشون داد زدم .... که اقاجونم به حرف اومد : درد و بلات بخوره تو سرم بابا جان .... هرچی دوست داری سرم داد بزن .... خودتو خالی عزیز دلم .
از اینکه اقاجونم بود کنارم خدا رو شکر کردم .... ولی نبود ارین غمی نبود که بشه باهاش کنار اومد ..... یه طرف دستم رو مریم گرفت و یه طرف دیگه رو کتایون .... نشوندنم روی ویلچر و رفتیم سمت ماشین اقاجونم که کنار خیابون پارک بود .
همین که رسیدیم به ماشین .... بابای ارین اومد سمتون و دستم رو گرفت .... اصلا منظورش رو متوجه نمیشدم با حالتی که جدی بودن و پریشان بودن ازش باهم می بارید به حرف اومد : دخترم ..... فردا بیا رضایت بده اریا بیاد بیرون ..... نذار ابروی خانواده بیشتر بره .... درسته ارین ازش شکایت کرده بود ولی تو باید رضایت بدی .... به خاطر دل مادرش رضایت بده بیاد بیرون .
اقاجونم همون لحظه اومد جلو : اقای مجد قد شما منم و خانواده ام و دخترم که زنش میشد داغداریم .... انگار پسرم رو از دست دادم .... ولی الان دخترم حالش خوب نیست .... صدا ازش در نمیاد .... توی یه فرصت دیگه باهاش حرف بزنید .
همین حرف کافی بود تا بابای ارین داغ کنه : چی میگی مرد ..... مادرش دق کرده ..... من دارم دق میارم .... عمدی نبوده که .... نمی دونسته این اتفاق می افته .
بعد دوباره به دست و پای من افتاد : دخترم ... دنبال چی هستی ..... مهریه میخوای ؟ .... نفقه میخوای ؟ .... خودم همش رو بهت پرداخت می کنم ..... ولی بیا برو فردا رضایت بده اریا از زندون در بیاد ..... ولی اگر بخوای اریا رو اذیت کنی .... دل مادر داغ دارش رو زجر بدی ... پس افتادی روی دوری که هیچ وقت دستت به هیچ کدوم از اموال ارین نمی رسه .... یعنی نمیذارم که برسه .
اصلا نمی فهمیدم چی داره میگه .... مگر من به خاطر مهریه و نفقه زن ارین شده بودم ... درد من چیز دیگری بود که کسی درک نمی کرد ..... بابای ارین همچنان داشت تهدید می کرد و برام خط و نشون می کشید .... دو تا از عموهام اومدن و ازم دورش کردن ... کتایون و مریم هم منو بلا فاصله سوار ماشین کردند و راهی خونه شدیم .
هنوز از سر خاک برنگشته دلم برای ارین عزیزم تنگ شده بود .... کاش میشد می رفتیم به خونه خودم تا اونجا عطر ارین رو بیشتر احساس کنم .
ساعت از ده شب گذشته بود .... اکثر مهمان ها رفته بودن منزل خودشون .... فقط خانواده رادمنش کنارمون حضور داشتند .... مامان ملیحه که دیگه نایی براش باقی نمونده بود و کنارم نشسته بود و سرم رو توی بغلش گرفته بود .
صدای زنگ ایفون باعث شد همه بهش نگاه کنند ..... کامران با نگاه کردن از نزدیک به ایفون رو کرد سمت اقاجونم : پدر ارین خدا بیامرزه .... بزنم بیاد داخل ..... انگاری خیلی ها باهاش هستن .
اقاجونم رو کرد سمت کامران : باز کن درب رو .... ولی هیچ کدومشون حق ندارن نزدیک دخترم بشن ..... امروز به اندازه کافی جواب خوبی هاشو دادن و حرف بارش کردن .
اقاجونم و کامران و اقا میثم و اقای رادمنش از درب خونه رفتن بیرون که صدای عربده و فریاد بابای ارین به گوشم خورد : کیانا ..... اگر فکر میکنی میذارم به تقاص خون ارین ...... اریا رو توی زندان نگه داری ..... کور خوندی .... کور خوندی .... نمیذارم پسرم اونجا بمونه .... از همه حق و حقوقت محرومت میکنم ..... حالا بشین و تماشا کن و خون به جیگر مادر بدبخت ارین کن .
مامان ملیحه از سر و صدای زیاد که بیرون ایجاد شده بود ..... مثل ابر بهار گریه می کرد .... اقاجونم و اقای رادمنش .... داشتن اونا رو از خونه می انداختن بیرون .... چون قصدشون بی حرمتی بود .
من هیچ حق و حقوقی از ارین عزیزم نمی خواستم .... فقط می خواستم اریا مجازات بشه .... همین و بس .
مراسم هفتم هم مثل مراسم سوم سوگ ناک برگزار شد و درست مثل دفعه قبل بابای ارین به دست و پام افتاد تا با حرفاهایی که میزد شکنجه ام بده .... فقط من زبانم در دهانم نمی چرخید و صدا از گلوم خارج نمیشد تا جوابش رو بدم .
یعنی اصلا به خاطر شرایط جسمی قادر به جواب دادن نبودم ..... در دلم فقط بی تاب ارین بودم که منو رها کرده بود .... چه جوری دلش اومد ازم دل بکنه و بره .... چه جوری کار شرکتش رو که اینقدر با نظم انجام می داد الان هفت روز بود ول کرده بود به امان خدا .
در دلم ارام قرار نداشتم .... یا گریه می کردم یا خودم رو میزدم تا تخلیه بشم که دردی ازم دوا نمی کرد و باعث میشد زخم های تنم باز بشه ... در نهایت که به مرز خفگی می رسیدم جیغ می کشیدم ... انقدر که صدا از گلوم خارج نمیشد و در نهایت مراسم هفتم ...... بیهوش راهی خانه ام کردند .
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
⁉️فصل دوم
https://eitaa.com/joinchat/4206690776C521e60d745
عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
🌿 ادامه دارد...
دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق رادر دل خود زنده نگه دارید
زندگی بدون عشق مانند باغ بدون آفتاب است
زندگیتون عاشقانه😍
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسرداری
هرگز همسرتون رو با کسی مقایسه نکنید❌
مثلا وقتی خانم به همسرش میگه:برادرت رو ببین چقدر زرنگه چقدر زود تونست ماشینش رو عوض کنه😒
یا آقا به همسرش میگه :ازخواهرت یاد بگیر ببین چقدر با سلیقه هست!
دیدی چطور با شوهرش رفتار میکرد 😏
یا ...
این مقایسه های به ظاهر ساده احساس بی عرضگی وبی کفایتی در فرد ایجاد میکنه😞
این رفتارها به مرور زمان باعث سردی و دلزدگی در روابط زوجین میشود
به اینکه دقت ویژه داشته باشید 👇
انصاف داشته باشید و خوبی های همسرتان نیز فکر کنید واگر همسرتان نقطه ضعفی دارد با روش صحیح به او بفهمانید و کمکش کنید تا آن را رفع کند🤝
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
↴
خود را خسته نكنيد،به هيچ زباني به كسي كه قدرتان را نمي داند نمي توانيد بگوييد كه بداند،
يا او معيارهاي متفاوتي درباره ارزش ديگران دارد يا قدر و منزلتي كه شما از خود
مي شناسيد واقعيت ندارد.
به هر دو صورت انرژي كه براي ثابت كردن خويش به ديگري صرف مي كنيد هدر رفته است، خود را دريابيد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
اگر همسرتان با دلبری توجه بیشتری از شما می طلبد، او را در آغوش بگیرید و با بوسه و آغوشی پرمهر آن را پاسخ دهید
شاید فردا صرف انرژی چند برابری هم خلا امروز را جبران نکند
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
↴
نشانه های طلاق عاطفی که بسیار مخفیانه وارد زندگی شما میشود
➤
کاهش چشمگیر وقت گذاشتن برای همدیگر
➤
افزایش سرگرمیهای برون زناشویی و تمرکز بر مسائل بیرون از خانواده
➤
کاهش میزان نوازش کلامی، جسمی و روابط جنسی که منجر به از دست دادن روابط عاطفی و وفاداری و زمینه ساز روابط فرا زناشویی خواهد شد.
➤
کاهش شور و هیجان در زندگی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
💛🦋💛
💞 با لباس کهنه و پروفایل غمگین
همسرت رو از خودت زده نکن!!! 😓
❣زمانیکه لباسی کهنه و زشت میپوشید غیر از خودتون، همسرتون هم ناراحت میشه. عکس پروفایل هم همینجوریه!
👈 وقتی پروفایلی با مفاهیم ناامیدی، سیاهی، گلایه و... میذارید در واقع دارید روی بقیه و بالاخص همسرتون اثر میذارید.
❣اگر مشکلی دارید با صراحت بیشتری بیان کنید نه اینکه با پروفایل های سیاه و منفی حس ناخوشایند در دیگران ایجاد کنید و آنها را از خودتان فراری دهید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
✨🌹✨🌹✨🌹✨
🌸🍃دعوا نمک زندگیه
اماااااا اینو بگم که 👈 یاد بگیر حرمت طرفتو حفظ کنی
حرفتو بزن ، دادبزن ، گریه کن ،قهر کن،
ولییییییی توهین و ناسزا نه🚫
حرف از طلاق نزن🚫
🌸🍃میدونی چراااا؟؟
بعدها شوهرت هم ازت یاد میگیره،
خیلی ازکارا رو ما بهشون یادمیدیم اگه توجه کنین
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
دنبال هیچ کس نَدویین ..
آدمایی که همدیگه رو دوست دارن
کِنار هم راه میرن .
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
💞🍃
عاشق خوشی های ساده که باشی
زندگی بهت لبخند میزنه
خیلی ساده...🍬
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi