eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
36.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 هر چقدر بیخیال باشی؛ آرومی هر چقدر اهمیت ندی ؛ شادی🌸🍃 🤍 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟❤️྅ @gharghate ⊰ • ⃟❤️྅
لینک قسمت اول کیانا https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 لینک قسمت دوم کیانا https://eitaa.com/Hesszendegi/61665 لینک قسمت سوم کیانا https://eitaa.com/Hesszendegi/61766 لینک قسمت چهارم https://eitaa.com/Hesszendegi/61879 لینک قسمت پنجم https://eitaa.com/Hesszendegi/61997
هدایت شده از تبلیغات《شهید ابراهیم هادی 》♥️
🤨هنوز برای خرید لباس وقتُ انرژی میزاری از مغازه خرید میکنی‼️ 😍یه کانال براتون اوردم که مُـتنوع ترین لباس هایزنــــانه رو یکجا داره ، کافیه عضو کانالش بشی👉 ❤️ کیفیت کارها بسیار بالا ❤️ 🦋قیمت‌ها فوق‌العاده استثنایی🦋 🌈ارسال رایگان به سراسر ایران🌈 این فرصتُ از دست نده بزن روی لینک و قیمت ها رو مقایسه کن👇 https://eitaa.com/joinchat/3150643942C44ae9079e7
هدایت شده از تبلیغات《شهید ابراهیم هادی 》♥️
❌❌❌❌خلط پر عوارض😯🤕❌❌❌ خلط پشت حلق همون دلیل سفیدی زبان، کمکاری تیرویید نفخ معده، سردی روده و یبوست شدید، درد مفاصل بزرگی شکم و سردی رحم هست.یعنی با رفع این خلط کل مشکلات بدن ازبین میره، برای حل شدن مشکلاتتون عکس زبان 👅پی وی ارسال کنید😍 👇👇👇👇👇👇👇👇 آیدی https://eitaa.com/joinchat/1152123537C17ff19dbbc 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌸🍃 صبح را شادی را و رنگ‌ها را به زندگی دعوت کن که می‌گذرد مثلِ باد این بهارِ عمر... سلام دوستای قشنگم روزتون بخیر و شادی ان شاالله✨
ֶָ 𓏲࣪🌤🌿 الهـی بـه امیـد تــو↻🌱🌸』 💠🔹پیامبرصلی‌الله‌علیه وآله فرمودند: هر كس با يقين 🌱«بِسْمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰنِ الْرَّحیمْ»🌱را قرائت كند.. «كوه‏ها🏔به همراه او تسبيح می‌گویند هر چند اوتسبيح آنها را نمی‌شنود» ‌‎‌‌‌
❤️🍃❤️ حواستون باشه اگر مردى از عشقى که نیاز داره محروم باشه به صورت غریزى به رفتارهاى خصمانه و شمشیرکشیدن تمایل پیدا میکنه و تمام توجهش به حق به جانب بودن خودش معطوف میشه. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
🔴 💠 از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید. جملاتی مثل «احساس می‌کنم رابطه ما شده است»، «من ناراضی‌ام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و است و همسر شما را در جهت‌های زیادی به وا می‌دارد که ممکن است فرسنگ‌ها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد. 💠 همسران باید سعی کنند مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت‌ شده است، به‌صورت بسیار ریز و بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه موضوع شده و می‌فهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند. 💠 مثلا به‌جای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،» بگویید «من به‌خاطر این که از من نمی‌کنی دلخورم.» ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۱۲۳........ همه اینا به کنار دوست داشتم به دیدن مادر ارین برم .... با اوضاعی که
فصل دوم .... پارت ۱۲۴ ....... قربونت مریم جون ..... همیشه برات دردسر درست میکنم و میندازمت تو زحمت ..... بریم رامسر . مریم با تعجب نگاهم نکرد : اجالتا می تونم ازت بپرسم تو رامسر جز سر خاک ارین کاری نداری .... پس کجا میخوای بری ؟ هم یه سر میرم پیش ارین .... هم میخوام برم به مادرش سر بزنم .... بابای ارین دیروز گفت حال و روزش نرمال نیست . مریم هم با تعجب از حرفی که زدم پدال گاز رو فشار داد . وقتی رسیدم رامسر اولین گل فروشی ایستاد و رفتم یه سبد گل تهیه کردم و از سوپر میوه بغل دستش میوه خریدم . هر لحظه که نزدیک خونشون میشدم خاطراتم پر رنگ تر میشد .... حتی حضور ارین رو هم احساس می کردم ..... چقدر جاش خالی بود ..... قطره اشکی که از چشمم چکید رو پاک کردم و به مریم گفتم وایسته : همین جا نگه دار .... دوست داری باهام بیای داخل ؟ سری تکون داد : برا اینکه تنها نباشی میام باهات . ریموت رو زد رفتیم سمت درب .... ماشین بابای ارین حکایت از بودنشون می داد .... همین که ایفون رو زدم .... بعد از چند دقیقه درب باز شد . هجوم خاطرات سابق ..... مثل برق و باد از جلو چشمم رد میشدن ...... اولین ورودم به این خونه .... مهربونی های ارین ..... برخورد های تند اریا ..... خیلی خاطرات تلخ و شیرین دیگه که حال قلبم رو یه جوری بهم ریخت . پا تند کردم سمت خونه که دربش باز شد و بابا محمود اومد بیرون : سلام دخترم .... منت گذاشتی اومدی اومدی .... اگر بدونی فروزان الان فهمیده تو اومدی چه حالی شده . سلامی گفتم و سبد گل و میوه ها رو گرفتم سمتش : ناقابله ... ببخشید می تونم برم داخل . این چه حرفیه بابا جان ... اینجا خونه خودته .... چرا اینقدر زحمت کشیدی .... بریم داخل ...‌ بریم داخل که فروزان چشم انتظارته . به پذیرایی که رسیدم .... مامان ارین رو دیدم .... زنی که نسبت به چند وقت پیش شکسته شده بود .... روی مبل سه نفره دراز کشیده بود و بهش سرم وصل بود .... موهای سفیدش حکایت غم نبود ارین داشت ..... عکس بزرگ قاب کرده ارین جلو چشمش بود و داشت باهاش حرف میزد : ارینم کجایی که ببینی عزیز دلت اومده به مادرت سر بزنه ..... الهی دورت بگردم که جات خالیه . با دیدنم کمی نیم خیز شد که سریع رفتم سمتش : بلند نشین مامان .... سلام .... نمی دونم چی بگم .... اصلا حرف می تونم بزنم یا نه .... فقط امروز اومدم شما رو ببینم . دورت بگردم کیانا جونم ..... می دونستم بالاخره میای ..... خوب کردی اومدی ..... دلم تازه شد ..... خیلی هواتو کرده بودم ..... بشین مادر . به ارومی کنارش نشستم : باور کنید ارین هم راضی نیست که اینقدر خودتون رو اذیت کنید ..... این چه حال و روزیه برا خودتون درست کردید . این حال روزی نیست که از نبود ارینم بهش دچار شدم عزیزم .... درد زمانه هست که به جونم نشسته ..... چرا من باید داغ پسر جوونم رو میدیدم ..... اونم پسری که جز چشم ازش نشنیدم ..... سر به راه و اقا .... سرش به کار و زندگی خودش بود بچم .... خدا گلچینش کرد .🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم .... پارت ۱۲۴ ....... قربونت مریم جون ..... همیشه برات دردسر درست میکنم و میندازمت تو زحمت
فصل دوم ...... پارت ۱۲۵ ....... چند لحظه ای سکوت کرد و یکدفعه مچ دستم رو گرفت و با هراس به حرف اومد : فکر نکنی ازت خواستم بیای اینجا میخوام واسه اریا حلالیت بطلبم ..... نه ..... اینکارو نمیکنم ..... وضع الان همه ی ما مسببش اریاست ..... چقدر ارینم تو گوشش گفت راهی که میری به ترکستانه ولی کو گوش شنوا ..... همه رو به جون هم انداخت .... میدونم راضی به مرگ ارین نبود ..... یعنی دلش رو نداشت ..... ولی باعثش شد .... شیرم رو حلالش نمیکنم تا به غلط کردن نیافته .... اگه می بینی از طرف ما همه رضایت دادن فقط به خاطر گریه ها و زجه های اناهیده ..... طفلک دخترکم نابود شده . با دست دیگه ام دستش رو گرفتم : اروم باشین خواهش می کنم ..... گریه نکنید ..... اینجا نیومدم داغ بذارم رو دلتون ..... من درکتون میکنم چون ارین همون قدری که واسه شما عزیز بود برا من ده ها بار بیشتر عزیز بود ..... یه مدتی زندگیم به خاطر کارهای اریا مختل شد ولی ارین رو با جون و دلم دوست داشتم . میدونم .... میدونم ..... منم مقصر بودم .... هیچ وقت نتونستم جلوی کارای اریا رو بگیرم .... فکر می کردم اریا هم مثل ارین سر به راه میشه ..... ببخش منو دخترم .... حلالم کن که کوتاهی کردم در حقت . این چه حرفیه مامان فروزان .... شما الان فقط باید فکر سلامتیتون باشین .... دلم میخواد دفعه بعد که هرجا دیدمتون سرپا و سلامت باشید . اهسته در اغوشش فرو رفتم .... صدای گریه خفه اش در گوشم نشست .... ولی خودم رو کنترل کردم تا گریه نکنم . بعد از چند ثانیه که از اغوشش اومدم بیرون چیزی به ذهنم رسید ولی نمی دونستم مطرحش کنم یا نه . انگاری از توی چهره ام خوند که چی میخوام بگم که به حرف اومد : دوست داری بری اتاق ارین ؟ .... هیچ چیزش رو دست نزدم ..‌.. همون طور مونده .... ارین حتی بعد ازدواجتون هم یه وقتایی می اومد اینجا و می رفت تو اتاقش .... می گفت یکسری چیزا اینجا داره که نمی تونه با خودش ببره ..... حتی زمانی که خونه مامانت بودی دو شب ارین اومد اینجا .... طفلک پسرم از نبودت داشت دق می کرد .‌‌‌‌... وقتی برگشتی سر زندگیت روح به جونش برگشت .... حیف که عمرش کوتاه بود . اهسته سرم رو به نشونه تایید تکون دادم : خیلی دلم میخواد برم ببینم .... اگر شما اجازه بدید . با صدایی اروم بابای ارین رو صدا زد : محمود جان بی زحمت کلید اتاق ارین رو بده به کیانا جان .... فکر می کنم اونقدری حقش هست که بره جایی که یه وقتی ارینم اونجا نفس کشیده . کلید اتاق ارین رو با دستایی لرزون گرفتم و رفتم سمت پله ها که صدای مریم رو شنیدم : من میرم تو ماشین منتظرت می مونم تا تو بیای .... تا هر وقت دوست داشتی بیا . لبخندی به روی صورتش زدم و از پله ها رفتم بالا .... همه خاطرات دوباره زنده شد . رسیدم به اتاق ارین .... کلید رو انداختم و قفل رو چرخوندم و درب رو باز کردم ..... چقدر گذشته جلوی چشمم میاد .🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
💓_ میان نفس هایت حبسم کن من بی تو بودن را بلد نیستم♥✨! ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi