#سیاستهای_خانومی
با خانواده شوهرم چه کنم....؟"
🔻وقتی ازدواج کردید خانواده شوهر خانواده دوم شماست؛ پس حواستان باشد به انها احترام بگذارید.
🔻هفتهای یکبار با انها تماس بگیرید و حالشان را بپرسید.
🔻مناسبتها را به انها تبریک بگویید و روز پدر و مادر برایشان هدیه بخرید.
🔻 درصورتی که شوهر عاقلی دارید و وابستگی بیش از حد به خانوادهاش ندارد یا اینطور بگویم در صورتی که خانوادهاش شما را اذیت نمیکنند با انها خوب باشید و بگذارید همسرتان راحت با انها رفت و امد و گپ و گفت کند.
🔻جدا کردن مرد از خانوادهاش احتمال خیانت در او ایجاد میکند؛ پس جلوی رابطه سالم او را با خانوادهاش نگیرید
دکتر انوشه چقد قشنگ میگه؛
هرگز در موقعیتی که خود در آن نبوده ای
کسی را قضاوت نکن ...
قضاوت فقط کار خداست!👌
خیلی ها این کار رو با دکتر کردن ...😢
💕ﻫﯿﭻ ﮐﺲ "ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ" ﻧﮑﺮﺩﻩ
ﮐﻪ ﺑﺎ "ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ"
ﺩﺭ "ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ"
ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ "ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ"...
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ
*ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ* ﻧﮑﻨﯿﻢ...
ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ *ﻗﻀﺎﻭﺕ* ﻧﮑﻨﯿﻢ...
#بانو
مردها زنی پر نشاط میخواهند❗️
اینکه همش بشینید کتاب بخونید
فیلم ببینید،
اینکه همش، بنالید،غربزنید
اینکه همش بگید ولش کن
حوصله ندارم
کم کم
مردتان را ازدست میدهید.
دکتر انوشه چقد قشنگ میگه؛
هرگز در موقعیتی که خود در آن نبوده ای
کسی را قضاوت نکن ...
قضاوت فقط کار خداست!👌
خیلی ها این کار رو با دکتر کردن ...😢
💕ﻫﯿﭻ ﮐﺲ "ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ" ﻧﮑﺮﺩﻩ
ﮐﻪ ﺑﺎ "ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ"
ﺩﺭ "ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ"
ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ "ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ"...
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ
*ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ* ﻧﮑﻨﯿﻢ...
ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ *ﻗﻀﺎﻭﺕ* ﻧﮑﻨﯿﻢ...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
اين متن آرامش خاصی به آدم میده!
بخونيد و لذت ببريد👌
خداوندا...
تو ميدانی که من دلواپس
فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زيبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهايت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترين تنهام؛ انسانم
⠀
خدا گويد:
تو ای زيباتر از خورشيد زيبايم
تو ای والاترين مهمان دنيايم
تو ای انسان!
بدان همواره آغوش من باز است
شروع کن... يک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❤️🍃❤️
#همسرداری
❓ چگونگي رسيدن به يك زندگي زناشويي باثبات:
❤️یک زندگی زناشویی باثبات وقتی پدید می آید که زوجين بتوانند تعارضات اجتناب ناپذیر روابطشان را حل کنند.
❤️بسیاری از زن و شوهرها تصور می کنند خوشبختی یعنی عدم تعارض؛ و تصور می كنند نداشتن جنگ و دعوا نشانه سلامت زندگی زناشویی آنهاست.
❤️در صورتی که پیشرفت روابط ما بستگی به آشتی دادن تفاوت هايمان دارد.
به اين شکل است که می توانيم به یکدیگر عشق بورزیم و لذات زندگی مشترک را تجربه كنيم.😍
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
راه های رسیدن به ارامش اعصاب در کمترین زمان:
وقتی استرس میگیرید:
_سریع به یک اتفاق مثبت فکر کنید.
_ ماساژ دست را فراموش نکنید.
_ شکلات بخورید.
_ به ستاره ها نگاه کنید.
_ کمی عسل بخورید.
_بخندید
_ آدامس بجوید.
_ باغبانی کنید.
_کلا از اخبار دوری کنید.( اين يكي خيلي موثره)
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسرانه 💕
شما #لجبازی می کنید وقتی که ؛
💞 بخواهید اشتباه همسرتان را با رفتارتان تلافی کنید
💞 عمدا کاری را که می دانید همسرتان دوست ندارد انجام دهید.
💞 می دانید اشتباه از شماست اما آن را نپذیرید.
💞 در برابر اشتباهات فعلی خود اشتباهات قبلی همسرتان را پیش بکشید تا خودتان را بی تقصیر جلوه دهید.
💞 حرف اشتباه خود را تکرار کنید و اصرار داشته باشید که حرفتان درست است.
💞 به حرف همسرتان گوش نکنید و مدام حرف بی منطق خود را تکرار کنید.
💞 بخواهید همسرتان را آزار دهید.
#لجبازی رو کنار بگذار💞
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسرداری
❣کارهای سادهای چون پختن یک غذای خوشمزه، پیامکهای #عاشقانه، گذاشتن یادداشتهای محبت آمیز در جیب همسر و ... در رابطه صمیمی با همسرتان اثرات شگفت انگیزی دارند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
خانم وآقای خونه؛
بازنده واقعی دعواها
کسیه که با جروبحث،ثابت میکنه،حق با اونه. 👌این فرد
يه لکه تاریک درقلب همسرش به جامیذاره
که منشااختلافات بعدیه.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
✨️احترام به همسر
🔻یکی از مسائلی که بر شناخت جایگاه مادر در خانه، متوقع بار نیامدن بچهها و رابطه آنها با مادرشان موثر است "مؤدبانه درخواست کردن" است. مثلاً به جای اینکه بگویید: «خانم! دو لیوان چای بریز»، میتوان گفت: «عزیزم! لطف میکنی دو لیوان چای بریزی؟».
ادبیات پدر در خانه، یکی از مهمترین الگوها برای شکل گیری شخصیت کودک است.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۲۴۱ ...... فرهاد که فهمیده بود کجا رفتم و این بلا سرم اومده سری به نشونه تاسف تک
فصل دوم ......
پارت ۲۴۲........
صدای پیام گوشیم چندباری بلند شد ولی توجهی نکردم و به تلاوتم ادامه دادم تا صفحه مورد نظرم تموم شد .... که صدای فرهاد تو گوشم نشست : برات پیام اومده .... هی صداش می اومد .
درب قرآن رو به ارومی بستم و گذاشتم داخل جای مخصوصش و از جام بلند شدم و رفتم سمت گوشی .... از دیدن اسم نیلوفر شوکه شدم روی صفحه ..... سریع پیام رو باز کردم : سلام ... شبتون بخیر ... پدرم گفتن فردا شب به همراه خانواده تشریف بیارید منزل ما .
پیام بعدیش رو خوندم : این دعوت از طرف من نیست .... پدرم معتقد هستن شما بیاین منزلمون و بعد اگر من خواستم بازم بگه نه مختارم .
پیام سومش هم حسابی حالم رو گرفت : جواب من منفیه .... لطفا .... خواهشا .... برید دنبال زندگی خودتون .
همونجا روی صندلی نزدیک کانتر ولو شدم که فرهاد اومد کنارم : چته ؟ ..... کی بود این وقت شبی پیام داده ؟
کلافه دستی تو موهام کشیدم : نیلوفر سرمد ..... باباش دعوتمون کرده خونش ولی خودش میگه جوابم منفیه .
فرهاد ناراحت به حرف اومد : اشکال نداره امیر .... برید خونشون شاید از خر شیطون اومد پایین .... نظرش برگشت ..... من که میگم حکمتی داره که باباش خواسته برید اونجا .
گوشی رو روی کانتر اشپزخونه رها کردم : نمیدونم ..... خیلی گیجم ..... یه جای این قضیه می لنگه فرهاد ..... یه چیزی هست که باعث شده جوابش منفی باشه .... اون وقت خانواده اش راضی هستن ما بریم اونجا واسه خواستگاری .... یه چیزی که برا خود نیلوفرم عذابه ..... امروز بهم گفت نمک رو زخم نباشم .... اخه این چه زخمیه که من شدم نمکش .
فرهاد برا اینکه از این حال و هوا درم بیاره : فکر و خیال نکن امیر .... پاشو .... فردا هزار و یک جور کار داری ..... از کار و زندگی می افتی اگر بخوای همین جور فکر و خیال کنی ..... هیچی درست نمیشه .
با رفتن فرهاد به اتاق .... دستام رو گرفتم دو طرف سرم .... اگر جوابش منفیه چرا خانواده اش اصرار دارن واسه ازدواجش .... حالم به قدری گرفته بود که نمی تونستم بخوابم .
صبح زود رفتم دادگاه .... کارای اداریم که تموم شد راهی دانشگاه شدم .... بعد از پارک کردن راهی کلاس شدم .... از اون روزایی بود حوصله بازیگوشی دانشجو ها رو نداشتم ..... تمرکزم رو به کل از دست داده بودم .... امشب یه مهمونی زوری بود که نیلوفر دوست نداشت و به اصرار خانواده اش قبول کرده بود ما بریم اونجا ..... نمیخواستم خواسته هام رو بهش تحمیل کنم .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️