5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
🌺کافیست یک نفر واقعا با تو مهربان باشد و سپس . . .
#بفرماچایعصرونه🤍
•━━━━•|•♡•|•━━━━•
⊰ • ⃟❤️ • ⃟❤️྅
🫧
رفیق لحظهها میگذرند
گرم باشیم و پر از فکر و امید
عشق باشیم و سراسرخورشید
زندگی همهمهی مبهمی ازرد شدن خاطرههاست
هر کجا خندیدیم، هر کجا خنداندیم،
زندگانی آنجاست🌱
#بفرماصبحانه
#زنامروزی✍
زن را مثل گل برای ماندن كنار
خودتان خشك نكنيد
شايدهميشه بمانند اما ديگر آن
آدم سابق با همان ويژگیهانيستند
به زن ها اجازه زندگی بدهيد
حتی اگرقراراست بدون شما زنده بمانند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ....... پارت ۲۶۴ ....... وقتی دیدم از جعبه دستمال کاغذی چیزی برنمیداره اروم جعبه رو گذاشتم
فصل دوم .....
پارت ۲۶۵ ........
بالاخره بعد از گذشت یک سال رفت امد ارسلان و خانواده اش و قهر و دعوا های بابابزرگم با پدرم ..... همه راضی به این وصلت شدن .... قرار شد یه جشن کوچیک نامزدی و صیغه محرمیت با حضور اقوام بگیریم و ارسلان بیاد تهران تا باهم باشیم تا بعد از اتمام درسم یه عروسی مفصل بگیریم .... و هم اینکه سن هر دومون برای ازدواج بره بالاتر .
ارسلان داخل تهران یه نمایشگاه ماشین خرید و کارش شد بیزینس ماشین و خونه ..... یه خونه خیلی بزرگ هم خرید که حداقل زیر بناش ۴۰۰ متر بود و ادم داخلش گم میشد ..... خلاصه با تعیین شدن همه چیز ما محرم شدیم .
به اینجای حرفم که رسید دیدم کیایی زل زده بهم ..... دوست نداشتم یه جوری نگام کنه که نتونم حرفم رو بزنم ..... احساس یه گناهکار بهم دست می داد ....... چون خودم از یاد اوری گذشته تلخم با ارسلان در عذاب بودم .... نمی خواستم شاهدی بر این عذاب کشیدنم داشته باشم ... به ارومی رو کردم سمتش : میشه بهم نگاه نکنید ..... چون برام سخته بخوام زیر نگاهتون حرف بزنم .
سریع نگاهش رو جمع کرد ...... ولی اروم و مردانه جواب داد : باشه .... باشه .... من نگاهتون نمی کنم ..... راحت حرف بزن .
دیدم که نگاهش رو کرد سمت شیشه .... ولی داشت به حرفم گوش می کرد که ادامه دادم : اوایل محرمیتمون یا همون ازدواجم با ارسلان ..... همه چیز خوب بود .... تقریبا میشه گفت یه سال اول ارسلان یه کارایی می کرد که ازشون بی خبر بودم ..... همیشه می گفت تو کار من سرک نکش .... سفر های مختلف ..... که البته این سفر ها بیشتر مال کارش بود و تنهایی می رفت .... وقتی هم بر می گشت اونقدری کار داشت که وقت برا من نمی موند .
گذشت و گذشت تا کم کم اخلاقش تغییر کرد .... یه کسایی می اومدن خونه که من اصلا نمی شناختمشون .... گاهی اوقات چندتا خانوم هم همراهشون بود ....... قبل تر ها زورگو بود ولی از اون به بعد به طور کامل تبدیل شد به یه زورگوی حرفه ای ...... که اگر فلان کارو نکنی من فلان جور میکنم ..... اگر اون چیزی که من میخوام نشه فلان کارو می کنم .
یه جورایی اول به این رفتارش توجهی نکردم و باب میلش چرخیدم ..... حتی توی نوع پوششم هم نظر می داد .... شیش ماهی به همین منوال گذشت .... حرف حرف ارسلان بود چه داخل خونه چه بیرون از خونه .... اگر می گفت و انجام نمی دادم .... اونقدری فحش و بد بیراه نثارم می کرد که حد نداشت ..... هم از طرف من نظر می داد .... هم از طرف خودش ..... علنا شده بودم یه ادمی که دیگری برام تصمیم می گیره .
مدتی به همین منوال گذشت که متوجه کثافت کاری های ارسلان شدم .... شبا دیر می اومد خونه و انتظار داشت همه چیز باب میلش باشه ...... من شده بودم خدمتکارش و هر جور که دوست داشت می تازوند .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۲۶۵ ........ بالاخره بعد از گذشت یک سال رفت امد ارسلان و خانواده اش و قهر و دعوا
فصل دوم .....
پارت ۲۶۶ .....
تازگی ها از غذام ایراد می گرفت ...... هرچی می پختم یه عیبی می ذاشت روش .... همه اخلاق گندش به کنار .... جدیدا وقتی خودش برای من نظری رو می داد و من انجامش می دادم باز هم ایراد می گرفت ..... بد دهان بودن و دست بزن هم به بقیه خصلت هاش اضافه شده بود .
بعد از یه مدت علت دیر کرد های شبونه اش رو فهمیدم .... اقا عشق جدید پیدا کرده بود .....کم کم به این نتیجه رسیدم ازدواج با من فقط برای این بود که از اون خونه باغ بزنه بیرون .... از دست دستورات بابابزرگم و عموم فرار کنه .... برا اینکه خودشو خلاص کنه ..... حالا اون ازاد بود به قول خودش و منم چاره ای نداشتم که اوامرش رو مثل یه نوکر انجام بدم و اگر اعتراض می کردم یه کتک حسابی نوش جون می کردم .... اونم به خاطر اینکه من با پای خودم جلوی عقاید خونه باغ شیراز و بابا بزرگ وایستادم و از اونجا زدم بیرون ولی ارسلان نمی تونست و حالا که ازاد شده بود از قید بند اونجا هر کاری دلش می خواست می کرد .
دستم به جایی بند نبود .... جدیدا رفت و امد های به شیراز رو هم به بهانه های مختلف و بدون پرسیدن نظر من کنسل می کرد ..... حتی نمی ذاشت خودم تنهایی برم شیراز ..... یا برا مامان و بابام زنگ بزنم .
گیر داده بود که هر روز بلند میشی میری دانشکده که چی بشه ..... بمون خونه ..... کارهای خونه ات رو انجام بده .... کار های خونه به اون بزرگی تمومی نداشت ..... با وجود اینکه افراد اون خونه هم زیاد شده بودن .
ارسلان می دونست من به خاطر ابروی بابابزرگ و خانواده هامون همه رو می ریزم داخل خودم و به کسی چیزی نمی گم .... به خاطر همین به اخلاق گندش و کثافت کاریهاش ادامه داد ..... هر رو بدتر از قبل شد .
هر شب با یکی می اومد خونه ..... معلوم نبود از کدوم خراب شده اوردتش خونه .... باید لال مونی می گرفتم و براشون غذا درست می کردم و هرجوری که می خواستن بهم دستور می دادن و منم باید اجرا می کردم ..... حتی جوری شده بود که اون غریبه هایی هم که با خودشون می اورد داخل خونه هم بهم دستور می دادن .
یه شب کتک مفصلی خوردم که چرا وقتی مهمونام هستن نمیای بیرون و ازشون پذیرایی کنی .... یه شب دیگه کتک خوردم فقط واسه خاطر اینکه یکی از اون هوس بازا بهم دست درازی نکنه دیگ غذا رو ریخته بودم روش ..... یه شب دیگه کتک خوردم واسه خاطر اینکه چرا به دوست دخترش توهین کردم ..... کتک خوردن من همچنان ادامه داشت .... دیگه عادت شده بود واسم ..... یه شب کتک نمیخوردم از ارسلان انگاری یه چیزی کم بود .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
#زن_امروزی
وقتی همسرتان اشتباه میکند؛
به او نگویید: "دیدی گفتم...!"
چرا که، اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر میشود.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#متن_روز
☘🌸☘🌸☘🌸☘
دو چیز انسان را نابود میکند :
مشغول بودن به گذشته
مشغول شدن به دیگران
هر کس در گذشته بماند آینده را از دست میدهد!
و هر کس نگهبان رفتار دیگران باشد، نصفی از آسایش و راحتی خود را از دست میدهد!
بهترین انتقام در زندگی این است
که به راه خود ادامه دهید و اتفاقات بد را فراموش کنید.
به هیچکس اجازه ندهید از تماشای رنج شما لذت ببرد!
شاد بودن را سرمشق زندگی خود قرار دهید.
و مسیر زندگیتان را به زیبایی ترسیم کنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❎ باید مراقب باشیم هرگز و تحت هیچ شرایطی رنجش خود را از همسر پوشیده نداریم.
👈 زیرا رنجشهای کوچک در روحمان انباشته میشود و سرانجام به آستانه انفجار میرسد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
مردها به زنان با اعتماد به نفس توجه میکنند و دوست دارند به جای خمیری که به آن شکل میدهند،
یک زن منطقی را انتخاب کنند که دوشادوش آنها برای ساختن یک زندگی انرژی میگذارد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
♥️🍃
🔴 #خانم_با_سیاست
💠 خانمها مواظب باشند هیچ وقت یک خانم باسیاست جلوی بچه به #پدر خانه بياحترامی نمیکند.
💠 کمترین #ضرر بیاحترامی به پدر اين است که فرزند به خودش اجازه ميدهد گاهی به پدرش بیاحترامی کند.
💠 ضرر اصلی آن این است که همسر شما آن احساس اقتدار و #قدرتی را که به عنوان پدر خانواده در داخل منزل بايد داشته باشد از دست ميدهد.
💠 هميشه مخصوصاً در حضور بچهها اقتدار شوهرتان را تثبیت کنید مثلاً به همسرتان بگویید: "شما بهترین #بابای دنیایی"
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi