جملات مخرب روابط😱: ✖چه افکار بچه گانه ای داری ✖یکم بزرگ شو .اصلأ عقایدت منطقی نیست ✖کمی درست و منطقی فکر کن این پیام ها را زمانی برای همسرتان مخابره می کنید که در مورد افکار او قضاوت کرده اید و با این پیام احساس حقارت و بی لیاقتی را در او به وجود خواهید آوردزمانی که شما افکار و نظرات همسرتان را قضاوت کرده اید باید منتظر دو نوع بازخورد باشید 💞شما یا آتش لجاجت را در همسرتان شعله ور کرده اید! (که دراینصورت باید منتظر واکنشهای شدید او باشید.و بعید نیست که خیلی غیرمنطقی تر از قبل هم رفتار کند!!!) 💞یا اینکه او را به سمتی سوق داده اید که دیگر عقایدش را برای شما بازگو نکند(که درنتیجه با سکوت و کم حرفی او مواجه می شوید!) #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

#خانومها_ببینند با این کارها مردت رو منزجر کن خانم‌های عزیز لطفا بدون گارد گرفتن حتما به این موارد اهمیت بدید تا زندگی مشترک خوب و رابطه زناشویی دلنشینی رو تجربه کنید هرچند که بانوان ایرانی همچنان درجه یک‌ترین زنان روی زمین هستند #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

#زندگی_مشترک #سخن_بزرگان حضرت علي عليه السّلام فرمودند: هميشه با همسرت مدارا کن، و با او به نيکي همنشينی کن تا زندگيت باصفا شود. 📚مکارم الاخلاق، ص 218 #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

🌸✨ همسرانه وقتي زني به شوهرش اعتماد كامل دارد و مطمئن است كه شوهر به او دروغ نمي‌گويد، مسلما رفتار ديگري خواهد داشت. ‌‌‌ ‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

♥️🍃 بلوغ و پختگی در اوایل رابطه یعنی : ۱. وقتی به احساساتت مطمئن نیستی بیش از حد به طرفت هیجان نشون ندی ! ۲. هدفت از رابطه رو واضح مشخص میکنی ۳. درمورد جزئیات روابط گذشتت صحبت نمیکنی ۴. با اولین مشکل ساده از رابطه نمیگذری و زمان برای حلش میزاری ۵. تظاهر به کسی که نیستی نمیکنی و قول الکی نمیدی ۶. به حد و مرز های پارتنرت احترام میذاری - #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

🕊 کاش امشب همون شبی باشه که قراره فرداش کلی اتفاق خوب بیفته... شبت بخیر رفیق♥️

در این صبح زیبا بهترین‌ها و خیرترین‌ها را از خدای عزیز و مهربان برایت خواستارم امروزت پراز نعمـت پراز خبرهای خوب پراز اتفاقات قشنگ , پراز موفقیت و پراز خیر و برکت باشه سلام صبحت بخیر نگاه خدا بدرقه لحظه‌هایت صبحتون بخیر☕️

معلوم هست تو آستان قدس چه خبره ؟ بجای اینکه وقتتونو بذارین که ببینین کی ازتون انتقاد کرده و اونو مغضوب قرار بدین ایراداتتون رو رفع کنید. آستان قدس ملک شخصی کسی نیست، مال امام رضاست و همه ما و شما نوکری امام رضا رو میکنیم . جمع کنید این بساط رو ... (بابت بعضی عبارات داخل کلیپ عذرخواهی میکنم)

فصل دوم ...... پارت ۳۰۴ ....... نگاهی گذرا انداختم : اره عزیزم ..... خیلی خوشگلن .... خدا کنه اون تنگ گرد بزرگه براشون اندازه باشه .... فردا یادم بنداز حتمن واسشون غذا بخرم . به جلو خیره شدم .... مدتی بود که محرم بودیم بهم و تو این مدت روزی نبوده که باهم صحبت نکرده باشیم .... تنها عامل نگرانی نیلوفر ازادی ارسلان بود .... می خواستم امشب در مورد موضوع مهمی باهاش حرف بزنم .... با اینکه زود بود بخوایم عقد کنیم و عروسی بگیریم ولی نیلوفر اینو خوب فهمیده بود که خیلی دوستش دارم و زمان هایی که کنارم نبود حالم حسابی گرفته بود . ولی خب نمی دونستم اگر مطرحش کنم چه عکس العملی داشته باشه .... از طرفی خانواده ها توجمع خواستگاری مطرح کرده بودن که زود عروسی بگیریم .... نمی دونستم نیلوفر موافقه یا نه . کنار یه رستوران نگه داشتم که چشم از ماهی قرمز ها برداشت : امیر زود تر بریم خونه .... اینا جاشون تو این پلاستیک تنگه .... میریم خونه شام بخوریم .... خودم یه چیزی درست میکنم . نیم لبخندی زدم : الان چند شبه داری اشپزی میکنی ..... یه امشبو استراحت ..... میرم بگیرم بریم خونه بخوریم . پس زودتر بیا . باشه . به طرف رستوران رفتم و از منو شام رو انتخاب کردم که گوشیم زنگ خورد .... اسم فرهاد افتاده بود ..... دکمه اتصال رو زدم : به سلام فرهاد خان .... کجایی پسر ؟ .... مدتیه خبری ازت نیست ..... به سلامتی مفقود شدی ؟ سلام ..... خوبی ؟ ..... نه که از خودت خبری هست ..... اخه من نمیدونم ما ابمون کم بود .... دونه مون کم بود .... زن گرفتنمون چی بود .... بابا مریم منو روانی کرده ..... پول هیچ همه فدای سرش ..... مثل اب بریزه من خوشحال میشم ولی الان دو روزه از خود صبح از این پاساژ به اون پاساژ ..... از این مغازه به اون مغازه داریم چرخ می خوریم ..... اخرش هم چیزی انتخاب نمیکنه حداقل دلم خوش باشه که یه چی خریده ..... امیر کف پاهام تاول در اورده . خنده ام گرفته بود از حرفای فرهاد : حالا الان کجایی ؟ ..... داری میای خونه من ؟ ..... اگر میای دارم شام سفارش میدم ..... بیشتر بگیرم ؟ دستت درد نکنه ..... بگیری که ممنونتم .... قطع کنم که مریم داره میاد .... فردا شب میخوایم بریم شمال تا موقع سال تحویل کنار خانواده اش باشیم . داشت قطع می کرد که پرسیدم : راستی کیانا خانوم با شما نیست ؟ ..... براشون شام بگیرم ؟با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️

فصل دوم ..... پارت ۳۰۵ ....... مگه خبر نداری ..... از چند روز پیش که دفتر رو تعطیل کردی کیانا خانوم رفتن شمال ..... مریم می گفت مثل اینکه حال مادر شوهر سابقش خوب نیست و تقاضا کرده کیانا خانوم رو ببینه .... ایشونم رفته دیدنشون . با تعجب به حرفای فرهاد گوش کردم و بعدش قطع کردم و منتظر تحویل غذا شدم ..... روی یکی از صندلی ها نشسته بودم که از بیرون رستوران نیلوفر از تو ماشین واسم دست تکون داد . گوشیم روی میز ویبره رفت ..... شماره ناشناس بود ..... همون لحظه سفارشم اماده شد ...... قبل اینکه برم تحویل بگیرم دکمه اتصال رو زدم : بله ..... صدای خش دار مردی در گوشم نشست : جناب کیایی ..... بله خودم هستم .... امرتون . صدای پر طعنه و کنایه اش برام جالب بود : امری که نیست ..... ولی بهتره به زنی که تازگی تصاحبش کردی بگی همون جوری که خورشید اسمون رو ول نمیکنه منم ولت نمیکنم . تازه فهمیدم کسی که پشت خط هست کسی نیست جز ارسلان ..... و اینم خط ثابت یکی از باجه های زندان هست ..... اروم جواب دادم : بهتره دور نیلوفر رو خط قرمز بکشی اقا ارسلان .... کاری به گذشته ای که براش رقم زدی ندارم ..... ولی سمتش نیا ..... به نفع خودته . خنده اش در گوشم نشست : معلومه خیلی دوسش داری جناب وکیل ..... برات تعریف کرده چه بلا هایی سرش اوردم ؟ ..... بهش بگو ازاد بشم تلافی این دو سالم سرش باز می کنم . خواستم حرف بزنم و بگم هیچ غلطی نمی تونی بکنی ولی نشد ..... چون قطع کرد ..... صدای بوق ممتد در گوشم نشست . پس دست بردار نبود و می خواست تلافی کنه ..... اگر نیلوفر می فهمید به کل خودشو می باخت .... تازه حالش خوب شده بود ازم نمی ترسید .....تازه اروم شده بودو شبا بدون کابوس می خوابید ...... پس نباید هیچی بهش می گفتم تا بتونم مراسم عروسی رو بگیرم و برا همیشه بیارمش پیش خودم .... اونوقت اجازه نمی دادم ارسلان هیچ غلطی کنه . غذا ها رو گرفتم و رفتم داخل ماشین که صدای نیلوفر در گوشم نشست : چقدر غذا خریدی امیر علی ؟ ..... همش زیاد میاد . لبخندی زدم تا متوجه حال خرابم نشه : مهمون داریم عزیزم .... فرهاد و خانومش هستن . چه خوب .... قبل از سال تحویل می بینمشون . برا لحظه ای فکری به ذهنم رسید : اگر دوست داری ما هم بعد از تحویل سال و دید و بازدید با پدر و مادرمون میریم شمال تفریح و مسافرت ..... چطوره موافقی ؟با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️

🔴 #ابتکار_قهر_نکردن 💠 وقتی روابط شما #خوب و صمیمی است چند دقیقه وقت بگذارید و از تمام صفات زیبا و #مثبتی که در همسرتان وجود دارد و به ذهنتان می‌رسد #فهرستی تهیه کرده و روی کاغذ بنویسید. 💠 اگر روزی در زندگی مشترکتان در برخی شرایط از دست او دلخور و ناراحت شدید و روابط شما تیره شد این فهرست را خوانده و بر روی صفات خوبش در لحظات دلخوری خود، #تفکّر کنید تا به تدریج و به آرامی ناراحتی شما کم شده و دلتان نسبت به او #نرم گردد. 💠 با این‌کار جلوی جولان دادن شیطان را گرفته و از ایجاد کینه، تنفّر و #قهر جلوگیری می‌نمایید. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

#سیاست_زنانه 💞 با خانواده شوهرم چه کنم....؟ 🔻وقتی ازدواج کردید خانواده شوهر خانواده دوم شماست؛ پس حواستان باشد به انها احترام بگذارید. 🔻هفته‌ای یکبار با انها تماس بگیرید و حالشان را بپرسید. 🔻مناسبت‌ها را به انها تبریک بگویید و روز پدر و مادر برایشان هدیه بخرید. 🔻 درصورتی که شوهر عاقلی دارید و وابستگی بیش از حد به خانواده‌اش ندارد یا اینطور بگویم در صورتی که خانواده‌اش شما را اذیت نمی‌کنند با انها خوب باشید و بگذارید همسرتان راحت با انها رفت و امد و گپ و گفت کند. 🔻جدا کردن مرد از خانواده‌اش احتمال خیانت در او ایجاد می‌کند؛ پس جلوی رابطه سالم او را با خانواده‌اش نگیرید #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi