حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۳۰۷ ....... کیانا : حدود چند ماهی هست که تهرانم .... از نبود ارین میگذره ....
فصل دوم .....
پارت ۳۰۸ .......
فردا شب همگی دعوت بودن منزل ما ..... اقا فرهاد و مریم و خانواده اش ..... اقا امیر و نیلوفر و خانواده اقا امیر هم حاضر بودن ...... ولی من باید از صبح می رفتم جایی تا تصمیم رو تا دیر نشده عملی کنم .
فقط به خاطر دل داغ دیده مادر ارین .....
به خاطر چشم های خوش رنگ ارین که تا وقتی باهاش چشم تو چشم میشم از این ناراحت نباشه که من رضایت ندادم برادرش بیاد بیرون .....
اره ....
تصمیم رو گرفته بود ....
حتی به اقا امیر هم که وکیلم بود چیزی نگفته بودم .... فردا می رفتم ساری تا همه چی تموم بشه .... این کینه و نفرت و چال کنم .... این قلب پژمرده شده از غم ارین رو با ازادی برادرش واسه شادی دل مادرش شاد کنم .
می دونستم دکتر امیدی به زنده موندن مادر ارین نداده .... پس این اخرین فرصت بود .... نباید در حقش جفا می کردم .... می دونستم اگر اریا رو ببینه شاید جون دوباره بگیره ..... باید رضایت می دادم تا قاتل تموم زندگیم بیاد بیرون ..... صاف صاف جلوم راه بره ولی دم نزنم تا دل مامان فروزان این اخر عمری نگیره و یکم حالش بهبود پیدا کنه .
با سرعت زیاد بغل خیابون پارک کردم و محکم با دست چندبار کوبیدم روی فرمون و داد زدم : خدا ..... خدا ..... تو که اینقدر بی رحم نبودی .... این همه باهات درد و دل کردم ..... دلمو نرم کن خدا ..... به خاطر خودت دلمو نرم کن .
سرم رو گذاشتم رو فرمون و های های گریه کردم .... ماشین ارین که از زمان مرگش داخل حیاط خونه اقاجون اینا پارک بود هنوز بوی ارین رو می داد .....دلم می خواست الان کنارم باشه .
اقاجون خیلی اصرار کرده بود به همراه بقیه وسایل به جا مونده از ارین فروخته بشه ولی نذاشتم این کارو بکنه .
اشکام رو با پشت دستم پاک کردم که گوشیم داخل جیبم ویبره رفت ..... یه بار دیگه با پشت دست اشکام رو پاک کردم تا بهتر ببینم کی زنگ زده دیدم شماره مریم افتاده .... فردا شب می دیدمش .... حال جواب دادن نداشتم ..... نمی خواستم در مورد تصمیمی که گرفتم با کسی حرف بزنم ..... فردا هم بی خبر صبح زود باید می رفتم زندان بانی و رضایت می دادم .... اون وقت همه خبر دار میشدن که چه کردم .
صبح زود بعد از نماز مدارکم رو برداشتم و با عجله از پله اومدم پایین ..... کیفم دوشیم رو هم برداشتم و مقنعه ام رو میزون کردم ..... پف زیر چشمم حکایت از شب سخت و اشک های بی وقفه ام داشت .
خواستم رو از ایینه بگیرم و برم از خونه بیرون که صدای کامران میخکوبم کرد : سلام ابجی کوچیکه ..... چه خبرا ؟ ........ سر صبح کجا تشریف فرما شدی ؟با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۳۰۸ ....... فردا شب همگی دعوت بودن منزل ما ..... اقا فرهاد و مریم و خانواده اش .
فصل دوم .....
پارت ۳۰۹ .......
نگاهی بهش انداختم .... اونم کلا سیاه تنش بود و اماده بیرون رفتن .... سوالش رو با سوال جواب دادم : سلام ..... تو چرا اماده ای این وقت صبح ؟ .....حالا چرا سیاه پوش کردی خودت رو ؟
اروم اومد جلو و اهسته به حرف اومد : واسه دل کوچیک ابجی نازنینم ..... میدونم کجا می خوای بری ..... حاضر شدم باهات بیام ..... برادر بودن وقت و ساعت نمیشناسه خواهری .
اشکی اروم از گوشه چشمم سر خورد .... که با انگشت دست پاک کرد و اروم در اغوش برادرانه اش فرو رفتم ..... سرم رو بوسید و اروم به حرف اومد : بریم ابجی .... تا برسیم ساری و کارا رو انجام بدی دیر میشه .... بریم که دیره .
باهم از درب خونه زدیم بیرون ..... هیچ وقت تا به امروز اینقدر مثل الان دل گرم به کامران نشده بودم ..... حالا که باهام بود انگار یه کوه پشتم بود .... سوئیچ ارین رو دادم دستش و نشست پشت فرمون و از خونه زدیم بیرون.
توی کل راه تا ساری ..... نه من حرف زدم نه کامران ..... حال کامران هم خوش نبود .... هر از چند گاهی که نگاهش می کردم برق اشک رو تو نگاهش می دیدم ولی اجازه نمی داد یک قطره اش بریزه .
۸ صبح درست مقابل زندان بانی پارک کردیم ..... اقاجون تماس گرفته بود که کجا رفتیم که بهش گفتم تا غروب بر نمی گردیم و یه کاری داریم که شب میگیم چی شده .
دل تو دلم نبود .... دوست نداشتم اریا رو ببینم .... کار های اداری و بالا و پایین شدن از پله ها و راست و ریست کردن مدارک رو همه رو کامران انجام داد تا پوشه حاوی برگه رضایت رو مدیر زندان بانی بذاره جلوم واسه امضا .
نگاهی به برگه انداختم ..... خط به خط خوندم .... اخرش باید امضا می کردم .... خودکار توی دستم می لرزید .... امضا که می کردم تموم بود .... یعنی گذشتم .....یعنی بخشیدم .... یعنی ازاد میشد ..... به خاطر ارین .... مادرش ...... به خاطر دل خودم ...... چون دیگه طاغت نداشت این همه کینه رو داخل خودش جا بده .... باید می ریخت بیرون تا سبک بشه .
قطره اشکی اروم سر خورد و افتاد روی برگه که مدیر زندان بانی به حرف اومد : خانوم فرهمند هنوزم دیر نیست .... اگر رضایت نداری ..... برگه رو پاره کن بنداز سطل اشغال و به سلامت .... هیچ کس به شما خورده نمیگیره چرا رضایت ندادی .
اروم قطره اشک زیر چشمم رو پاک کرد و خودکار رو گذاشتم رو کاغذ و امضا کردم ..... همه چیز تموم شد .... اریا تا چند روز دیگه از زندان می اومد بیرون .
توی کل راه برگشت به خونه کامران ساکت بود و من گریه کردم .... داشتیم به متل قو نزدیک میشدیم که گفتم : میشه بریم رامسر سر خاک ارین ؟با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
♥️🍃
🟣 برای بهبود روابط زناشويی زبان عشق را ياد بگيريد :
⇠ استفاده از کلمات تاییدگر و مثبت : بسياری از افراد با شنیدن عبارتهایی مانند «دوستت دارم» و عبارتهای احساسی دیگر خوشحال میشوند و ارزش خاصی برای این عبارتها قائل هستند ، همچنين از مواجهه با عبارتهای منفی و توهینآمیز به راحتی نمیگذرند و نمیتوانند این عبارتها را به راحتی فراموش کنند.
⇠ وقتگذرانی با کیفیت : چیزی که این جا در نهایت همه چیز را تعیین میکند و احساس رضایتمندی و آرامش را در فرد برمیانگیزد، کیفیت وقتگذرانی با همسر است ، حواسپرتیها ، از یاد بردن تاریخ رویدادهای مهم در زندگی مانند تاریخ ازدواج و تولد، یا عدم گوش دادن کامل و مناسب به همسر، از بدترین کارها برای افرادی هستند که وقتگذرانی با کیفیت را در اولویت قرار میدهند.
⇠ دریافت هدیه : همانطور كه بارها بيان شده معنای مادی هديه مورد نظر نيست.
⇠ اولویتدهی به عمل : يعنی بدقولی نكنيد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
♥️🍃
💞وفاداری از فضیلت های اخلاقی خوبیه که باید تو وجودمون نهادینه کنیم...
💞وفاداری میتونه جنبه های مختلف زندگیمونو در بر بگیره....
❣مثلا وفادار بودن به دینمون،به شغلمون ،به همسرمون، به دوستمون و...
آدمهایی که وفادار نیستند هیچ تعهدی نسبت به هیچ چیز ندارند.....
مثل خار و خاشاک بیابان که هر طرفی باد بوزه به همون سمت میرن،در واقع اینها حزب باد هستند...
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
***
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
♥️🍃
اصل همنوایی
💠 اگر گاهی همسر، از پدر و مادر یا خواهر و برادرتان گلایه کرد لازم نیست سریع گارد بگیرید.
💠 با او همنوایی و همراهی کنید. مثلا بگویید اگر پدر و مادرم چنین کاری کردهاند یا فلان صحبت نادرستی داشتهاند حق باشماست منم بجای شما باشم ناراحت میشوم.
💠 با این همنوایی هم آبی بر آتش دعوا ریخته میشود و هم شما را فردی منطقی و بدون تعصب تصور خواهد کرد.
💠 نیز به او فرصت میدهید تا بدون لجبازی، روی حرف خود فکر کند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
♥️🍃
احترامی که برای همسرتان قائل می شوید؛ احترامیست که در آینده فرزندتان برای خودش و شما قائل خواهد شد.
👈 پس به گونهای با همسرتان رفتار کنید که انتظار دارید فرزندتان در آینده با شما رفتار کند. این احترام به همسر در حقیقت ارزشی است که برای خود قائلید.
☑️ پس اگر همسرتان در رابطه با فرزندتان اشتباهی کرد در حضور فرزند او را تصحیح نکنید. در خلوت با همسرتان صحبت کنید و اگر لازم بود همسرتان به تنهایی یا با حضور شما اشتباه را تصحیح خواهد کرد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
💖 خداوند خود را قرار دهنده #مودت و #محبت بین #زن_و_شوهر می داند و می فرمایند « اَن خلق لَکم مَن اَنفسکم ازوجا لِتسکنوا الیها و جَعل بَینکم مَوده و رحمة
💖از نشانه او این است همسرانی از جنس خودتان آفریدیم تا با آنها آرام شوید و بین شما رحمت و مودت قرار داده ایم.»
💖 هر چقدر فضای خانه از #محبت آکنده باشد، پیوندها و دلبستگی عاطفی بین زن و شوهر بیشتر می شود.
💖 محبت متعالی ترین رفتار زوج است و برگرفته از #گذشت ، #حق شناسی، #همدلی و بدور از هر گونه #تحقیر و #تهمت است.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
♥️🍃
💥نکته داغ
وقتی زنی دیوانه وار با تو بحث میکنه خوشحال باش
یعنی هنوز دوست داره
یعنی براش مهمی
یعنی رو تو حساس
یعنی می خواد تورو دیوانه کنه
بترس از سکوت زن
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
⚠️دو چیز #شکستنی در زندگی هست که باید خیلی مراقبش باشید؛ زیرا این دو شکستنی اگر شکست، زندگی نیز با شکست مواجه خواهد شد👇
1) قلب زن💔
2) غرور مرد🥀
_لطفا مراقب قلب و غرورهای زندگی مشترکتان باشید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
همسرداری
✖️با مچگیری از همسرتان او را راستگو نمیکنید
👌بلکه او دروغگویی حرفهای میشود ،
❌ اگر کیف یا گوشی را بگردید
❌ امنیت ایجاد نمیکنید
👈بلکه باعث میشوید سوراخهای امن تری برای قایمکردن پیدا کند .....
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🌸✨ حمایت همه جانبه
اقایون عزیز!
✍🏻 هيچ گاه در جمع بخاطر بعضي از خصوصيات اطرافيان از حمايت و توجه به همسرتان دريغ نكنيد.
•● شخصيت مستقل شما و تلاش شما براي حفظ زندگي، براي همسرتان بسيار با ارزش ميباشد.
🔺بطور مثال نبايد حسادت اطرافيان مانع توجه و محبت شما به همسرتان شود.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
♥️🍃
#اخلاق_نیک
هر بدی که به شما رسید به شما حرف بد زدند، تحقیرتان کردند، نفرینتان کردند، یکذره به روی خودت نیاور.
تو یک روز بیشتر فرصت نداری.
فکر کن بازگشت کردی و میخواهی اصلاح کنی.
کسی که بخواهد دَم غروب از دنیا برود، میگوید: ارزشش را ندارد.
اصلا حوصلهاش نمیگذارد به این چیزها فکر کند. میگوید: من نشنیدم.
اگر هم شنیدید 🌟قرآن میفرماید: نشنیده بگیر! خودت را به #تغافل بزن. بگو: اصلا من نشنیدم، عمل بد تو را ندیدم. و #گذشت کن برو.
اگر هم شنیدی، آن خط مستقیمی که خدای تعالی کشیده اصلاح کنید همین است.
عملت را اصلاح کن. با زیردستت میخواهی تند صحبت کنی، لحن خود را ملایم کن.
نفست میگوید: به او #توهین کن. تو مؤدبانه صحبت کن. اشتباه کرده، تو اشتباهش را رفع کن و نگذار به چشم بیاید. #اخلاق حسنه میگوید نادیده بگیر و آن عیب و اشتباه را خودت برو اصلاح کن.
💠استاد حاج آقا زعفریزاده
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi