فصل دوم ...... پارت ۳۵۹ ....... برا لحظه یاد اون روزی افتادم که از مشهد برگشته بودم .... ارسلان .... وقاحتش ..... حال خودمم رو بهم ریخت ..... باید زودتر به اقا امیر می گفتم فکر یه چاره باشه واسه زنش .... نیلوفر اگر می فهمید که ارسلان حتی تا دم خونش هم اومده یقینا خودش رو می باخت ..... دلم لحظه ای براش سوخت .... این همه استرس در اوج شروع یه زندگی مشترک اصلا خوب نبود ..... نیلوفر نیاز به ارامش داشت . تا اماده شدن شام همون جا کنار نیلوفر نشستم و با اضافه شدن مریم به جمعمون هر حرفی رو وسط کشیدم تا حال نیلوفرم بهتر بشه و از فکر و خیال در بیاد ..... بالاخره شام رو سرو کردن و چون سلف سرویس بود هر کسی می تونست هر چیزی که دلش بخواد برای خودش بکشه .... مریم و اقا فرهاد غداشون رو کشیده بودن و داشتن می رفتن تا تو باغ بخورن ..... اقا امیر رو می دیدم که داره تنهایی هم واسه خودش غذا می کشه و هم واسه نیلوفر . یه بشقاب برداشتم تا برم یه تیکه گوشت بردارم و مقداری سالاد که صدایی تکراری منو مخاطب گرفت : شب خوش خانوم فرهمند . در جوابش چیزی نگفتم تا روش کم بشه ولی انگاری این روش روی این ادم اثر معکوس داشت و بدتر پرو شد که ادامه داد : هنوزم نمی خوای اسمت رو بگی ؟ ..... فامیلیت رو که فرهاد جان گفت ..... اشکال نداره اسمت رو از خود امیر می پرسم . بعد بدون اینکه حتی نگاهم کنه اقا امیر رو صدا کرد : امیر علی ..... خانوم فرهمند رو می شناسی ؟ داشتم از حرکات این بشر شاخ در می اوردم ..... این چرا اینجوری می کرد .... اقا امیر برا لحظه ای بهروز کیایی رو نگاه کرد و اومد سمتمون و با لحنی اروم به حرف اومد : کدوم خانوم فرهمند رو میگی ؟ ..... کیانا خانوم که تو دفتر ما کار میکنه رو میگی ؟ بعد روشو کرد سمت من : شما مگه همو می شناسید ؟ لبخند رو لب های بهروز کیایی هر لحظه پر رنگ تر می شد که با همون لبخند به حرف اومد و اقا امیر رو مخاطب قرار داد : نه امیر جان همو نمی شناسیم ..... ولی قراره باهم اشنا شیم . نزدیک بود از حرفایی که داره میزنه شاخ در بیارم ..... اقا امیر هم از حرفایی که داشت می شنید چشماش گرد شده بود و نمی دونست چی بگه ولی زود خودشو جمع کرد و رو کرد سمت پسر عموش : خب پس تنهاتون میذارم ..... شام نوش جونتون . بعدش عقب عقب رفت سمت نیلوفر و کنارش نشست . دیگه برام این وضعیت غیر قابل تحمل شده بود .... هر چی دلش خواسته بود گفته بود و نیشش هم باز ..... بشقابم رو همون جا رها کردم و طوری که کسی متوجه نشه از اونجا دور شدم و از خونه زدم بیرون و می خواستم برم سمت ماشینم ..... دو قدمی درب خونه بودم و از باغ هم فاصله گرفته بودم که صداش رو شنیدم : صبر کن .... خانوم فرهمند صبر کن .... چقدر تند راه میری ....‌ مگه دوی مارتنه .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️

👈توصیه‌هایی برای همسران چگونه در تصمیم‌گیری‌های زندگی مشترک به تفاهم برسیم؟🤔 🎧 دکتر محمدی‌نیا میگن بخاطر موضوعات مورد اختلاف، عشق و احترام بینتون رو از بین نبرید. ‌‌‌ ‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

دل تو را میطلبد♥️💐   ‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

ازدواج نمیکنه !!! #دکتر_سعید_عزیزی   #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

🍁 از عجایب عشق است.... "دستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم" را میگیری "پابنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد" میشوم...   ‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

مگر من چند نفرم؟؟ که این همه تو ، هر شب هجوم می آوری بر سرم ...؟!😇🥰 #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

#همسرانه #دلبرانه 📌 یک نوازش ساده برای آرامش همسرمان وقتی که او نگران است، 🫂 یک گفت و گوی صمیمی و خوردن یک فنجان چای کنار یکدیگر، ☕️ باعث می شود پایه های زندگی مشترک ما محکم تر شود.💞   #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

🍁 #سیاستهای_مردانه #همسرانه اگه با همسرتون بحثتون شد، یا شرایطی پیش اومد که خانمتون از شما درخواست کرد اونو راحت بذارید، بهتره که این کارو انجام بدید. اما قبل از بیرون اومدن از اتاق اول اونو در #آغوش بگیرید و نوازشش کنین و بعد تنهاش بذارین؛ هیچ وقت نسبت به ناراحتی‌های خانمتون بی‌تفاوت نباشین؛ #بی‌تفاوتی، زنها رو از درون خرد می‌کنه.   ‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

🟣 این رفتارهایتان در رابطه، عین خیانت است. 🔹بیرون رفتن مدام با دوستان  این یک واقعیت است که هر کسی به تنهایی احتیاج دارد. ازدواج به معنای کنار گذاشتن دوستان و رفت و آمد با آنها نیست. حتی زوج های جوان هم باید هر از چند گاهی زمان خود را با دوستان خود بگذرانند اما افراط در این کار می تواند رابطه عاطفی را ویران کند. به همین دلیل بهتر است که محدودیت ها را بشناسید و در مورد آنها با شریک زندگی تان گفتگو کنید و به یک نتیجه واحد برسید. به عنوان مثال اگر شما احساس کردید که همسرتان بیش از حد با دوستانش به بیرون از خانه می رود و این موضوع حس بدی را به شما منتقل می کند، بهتر است که صادقانه آن را با همسرتان در میان بگذارید.   #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

وقتی بحثتون شده و عصبانیه مثل سعدی بهش بگو: «هزار تلخ بگویی، هنوز شیرینی..» آب رو آتیشه، قشنگ تموم کدورتا حل میشه ❤️🫣 ‌   ‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi