eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
چادر شرلوك هلمز كارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردي و شب هم چادري زدند و زير آن خوابيدند. نيمه هاي شب هلمز بيدار شد و آسمان را نگريست.بعد واتسون را بيدار كرد و گفت:نگاهي به بالا بينداز و به من بگو چه مي بيني؟ واتسون گفت:ميليون ها ستاره مي بينم. هلمز گفت:چه نتيجه اي مي گيري؟ واتسون گفت:از لحاظ روحاني نتيجه مي گيرم كه خداوند بزرگ است و ما چه قدر در اين دنيا حقيريم. از لحاظ ستاره شناسي نتيجه مي گيرم كه زهره در برج مشتري است .پس بايد اوايل تابستان باشد.از لحاظ فيزيكي نتيجه مي گيرم كه مريخ در محاذات قطب است. پس ساعت بايد سه نيمه شب باشد. شرلوك هلمز قدري فكر كرد و گفت:واتسون تو احمقي بيش نيستي !!! نتيجه اول و مهمي كه بايد بگيري اين است كه: چادر ما را دزديده اند..!!!!
ده دلار مردي ديروقت، خسته و عصباني از سر كار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود. بابا ! يك سوال از شما بپرسم؟ - بله حتماً. چه سوالی؟ بابا شما براي هر ساعت كار چقدر پول مي گيريد؟ مرد با عصبانيت پاسخ داد : « اين به تو ربطي نداره. چرا چنين سوالي مي پرسي؟ فقط مي خواهم بدانم. بگوييد براي هر ساعت كار چقدر پول مي گيريد؟ اگر بايد بداني مي گويم. 20 دلار پسر كوچك در حالي كه سرش پايين بود، آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : « مي شود لطفا 10 دلار به من قرض بدهيد؟ مرد بيشتر عصباني شد و گفت :‌« اگر دليلت براي پرسيدن اين سوال فقط اين بود كه پولي براي خريد اسباب بازي از من بگيري، سريع به اتاقت برو و فكر كن كه چرا اينقدر خودخواه هستي. من هر روز كار مي كنم و براي چنين رفتارهاي كودكانه اي وقت ندارم پسر كوچك آرام به اتاقش رفت و در را بست مرد نشست و باز هم عصباني تر شد بعد از حدود يك ساعت مرد آرامتر شد و فكر كرد كه شايد با پسر كوچكش خيلي خشن رفتار كرده است شايد واقعا او به 10 دلار براي خريد چيزي نياز داشته است. بخصوص اينكه خيلي كم پيش مي آمد پسرك از پدرش پول درخواست كند مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد خواب هستي پسرم؟ نه پدر بيدارم من فكر كردم که با تو خشن رفتار كرده ام. امروز كارم سخت و طولاني بود و ناراحتي هايم را سر تو خالي كردم. بيا اين هم 10 دلاري كه خواسته بودي پسر كوچولو نشست خنديد و فرياد زد : « متشكرم بابا » بعد دستش را زير بالشش برد و از آن زير چند اسكناس مچاله بيرون آورد مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصباني شد و گفت :‌« با اينكه خودت پول داشتي چرا دوباره تقاضاي پول كردي ؟بعد به پدرش گفت : « براي اينكه پولم كافي نبود، ولي الان هست. حالا من 20 دلار دارم. آيا مي توانم يك ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم.
سفر پدر و پسر روزي يك مرد ثروتمند، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقير هستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند. در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟» پسر پاسخ داد: «عالي بود پدر!» پدر پرسيد: «آيا به زندگي آنها توجه كردي؟» پسر پاسخ داد: «فكر مي كنم!» پدر پرسيد: «چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي؟» پسر كمي انديشيد و بعد به آرامي گفت: «فهميدم كه ما در خانه يك سگ داريم و آنها چهار تا. ما در حياطمان فانوسهاي تزئيني داريم و آنها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آنها بي انتهاست!» در پايان حرفهاي پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه كرد: «متشكرم پدر كه به من نشان دادي ما واقعا چقدر فقير هستيم!»
. ✨نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️ ✨خــــــدای مــــهــــربــــــانـــــم ✨میدانی که چقدر به رحمت تو امید بسته ایم ✨و چقدر آرام میشویم از اینکه تو و مهربانی ✨و لـــطـــفـــتـــت را هـــمـــیـــشـــه ✨در جان لحظات‌مان احساس می کنیم ✨حس داشتنت ، حس بودنت ، حس حضورت ✨در تـــار و پــــود لــحـــظـــات‌مـــان ✨جـاریـسـت و چـقـدر بـا تـو خـوشـبـخـتـیـم ✨و چقدر با تو ای خدای مهربانم پر از آرامشیم ✨الـــــــهـــــــی🤲 ✨ایـن آرامـش را بـرایـمـان ابـدی گـردان ✨آمـــــــیـــــــن یـــــــا رَبَّ 🙏 ✨شبتون خوش و در پناه پروردگار مهربان
🟡 اعمال شب و روز عید مبعث 🌱ثواب روزه فردا برابر هفتاد سال روزه هست یادتون نره❤️ عید بزرگ و نورانی مبعث✨روز آغاز رسالت رحمت و مهربانی، بر شما مبارک باد 💚✨💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️ حرم امیرالمؤمنین به‌مناسبت مبعث رسول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨آمدی تا در زمین، بهشت محبت را بر پا کنی😍 و ما هر لحظه آرزو میکنیم آن بهشت را با ذکر صلوات نذر ظهور مهدی ات🥰✨ عیدتون مبارک❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۴۶۳ .....‌ دکتر اصلانی فر نگاهی به سر تا پای اقا امیر کرد و به حرف اومد : این
فصل دوم ..... پارت ۴۶۴ ....... صبح باید می رفتم شرکت کاویانفرا .... اونقدری خسته بودم که حال نداشتم از تخت بزنم بیرون .... چادر نمازم که دیشب دورم پیچیده بودم رو جمع کردم و دست و صورتم رو شستم .... میل به خوردن صبحانه نداشتم ..... دلم نیومد زنگ بزنم مریم رو بیدار کنم که باهام بیاد ..... چند وقتی بود صبحا از خواب بیدار میشد سر گیجه داشت ... بهش گفته بودم بره دکتر ولی با قضایایی که اتفاق افتاده بود خودشو فراموش کرده بود . بدون صبحانه لباس تنم کردم و از خونه خارج شدم .... خیلی دیر کرده بودم و حالا که دیر کرده بودم تا حوالی ظهر وقتم توی شرکت گرفته میشد . با رسیدنم به شرکت اول به دیدار جناب کاویانفر رفتم و برای یکسری کارای اداری برای گرفتن اسناد ازشون امضا گرفتم .... کارم که اونجا تموم شد .... یه پوشه کامل قرار داد دادن دستم .... انگاری روز به روز کارم اینجا داشت بیشتر میشد .... با پوشه اومدم بیرون و خانوم نوجبایی که داشت با تلفنش حرف میزد اشاره کرد که برم سمتش .... رفتم کنار میزش ایستادم تا حرفش تموم بشه : خوبی خانوم فرهمند؟ با لبخند جوابش رو دادم : متشکرم عزیزم .... چیزی شده ؟ می خواستم یه چیزی بهت بگم ؟ جانم بگو .... می شنوم . دیروز اقا سامان اومده بودن شرکت . با تعحب نگاهش کردم : خب عزیزم این چه ربطی به من داره ؟ کمی ابروهاش رو در هم کشید : ربط داره .... چون اومد ازم پرسید خانوم فرهمند نیومده شرکت .... منم بهشون گفتم امروز نمیان ایشون . کمی نگاهش کردم و خیلی جدی به حرف اومدم : به نظرم چیز خاصی نپرسیده .... مهمم نیست .... شمام فکرت رو الکی درگیر نکن خانوم نوجبایی جان ..... حالا یه سوالی پرسیدن همین طوری . خانوم نوجبایی با خنده ادامه داد : به جان خودم راست میگم ... خیلی پیگیرتون بود دیروز .... میگما نکنه خبریه ؟ اخمم رو کشیدم تو هم و محکم جواب دادم : خانوم نوجبایی به نظرم شوخی جالبی نیست .... ایشونم حالا یه سوال پرسیدن .... دلیل نمیشه بخوایم به چیزای دیگه ربطش بدیم . داشتم از کنار میزش رد میشدم که دستم رو گرفت : ناراحت شدی خانوم فرهمند ؟ ..... باور کن داشتم شوخی می کردم .... یه وقت به دل نگیری ازم . برا اینکه دست از سرم برداره و دستم رو ول کنه جواب دادم : نه ناراحت نشدم .... فقط امروز دیر اومدم شرکت .... خیلی هم کار سپردن دستم که باید زود تمومش کنم ‌.... فعلا .****با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ عشق در همین نزدیکی / فصل دوم 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد .**** 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
♥️🍃 ➕عناصر یک عذرخواهى مناسب؛ 1️⃣ بیان تأسف 2️⃣توضیح اینكه چطور اینگونه شد 3️⃣قبول مسئولیت 4️⃣بیان پشیمانى 5️⃣ پیشنهادى براى جبران 6️⃣ درخواست بخشش اگر زمان كمى دارید و یا بنا به دلایلی نمى توانید تمام اجزاء آنرا انجام دهید، تحقیقات نشان داده كه مهم ترین بخش عذرخواهى “قبول مسئولیت” است. پذیرش اینكه اشتباه كرده اید بسیار مهم است. ‌‌‌ ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 فقط زمانی میتوانی به یک نفر بگی عاشقتم... که... قدرت پس زدن هزار تا بهتر از اون رو داشته باشی🍃 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi