فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته بود روی قبرم بنویسید :
﴿سرباز﴾
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت هفتاد و ششم ........
یه پیام هم از ارین اومده بود . سریع نگاهی به پیامکی که براش فرستاده بودم کردم که دیدم همین چند لحظه پیش یعنی ساعت ۱۱ شب سین شده بود .
سلام ...... متشکرم ..... ببخشید دیر جواب دادم چون شرکت بودم و باید کارای شرکت رو سر و سامون میدادم تا قبل شروع سال جدید .
هنوز پیام اولش رو کامل نخونده بودم که پیام دوم رسید .
در هر صورت امیدوارم از هدیه خوشتون اومده باشه .... جواب شما هر چیزی که باشه اون هدیه مال شماست .
حالا پیام سومش هم رسیده بود
امیدوارم خوب فکراتون رو بکنید .... من بی صبرانه منتظر جواب شما هستم . شب بخیر .
پیام اخرش هم خوندم و گوشی رو گذاشتم رو میز تحریرم . خوشحال بودم از اینکه منطقی بود و حرفم رو درک کرد .
رفتم زیر پتو و چشمام رو بستم تا بتونم راحت استراحت کنم .
چند هفته بعد ........
دو الی سه روز به سال تحویل مانده بود .
به همراه مامان ملیحه کل خونه رو گرد گیری کرده بودم . همه جا از تمیزی برق می زد .
مشغول اب کشیدن استکان های شسته شده در مواد سفید کننده بودم . دستم بدجوری گز گز می کرد .
عادت نداشتم موقع شستن استکان ها دستکش بپوشم و برخورد مواد شوینده با دستم برا پوستم ضرر داشت .
بالاخره بعد از دعوا های مامان ملیحه که چرا این کار رو کردم شستن استکان ها تموم شد .
کلاس های ترم دوم دانشکده هم شروع شده بود و فردا اخرین جلسه کلاس قبل سال بود .
مامان ملیحه در حالی که داشت ظروف رو از داخل ماشین ظرف شویی می اورد بیرون گفت : فردا صبح بعد از تموم شدن کلاست با مریم جان برید و خرید های سفره هفت سین رو انجام بدید .
کتایونم فردا از شیراز میاد ؟
اره مادر ..... دیگه اگر فردا اقا میثم نتونه براش بلیط تهیه کنه که بیاد اومدن کتایون می افته برا اون ور سال .
خب پس بهش تاکید کنید که بیاد ..... اونجا تنهایی میخوان چیکار کنند . کلی تنهایی سر سفره هفت سین غصه میخورن .
بعد از جابه جا کردن تموم ظرف ها در کابینت و دستمال کشیدن کانتر اشپزخونه مامان ملیحه رو راهی اتاقش کردم تا استراحت کنه . خودم هم راهی طبقه بالا شده بودم .
اقاجونم و کامران هم از چند روز قبل برا خرید جنس مغازه رفته بودن اراک و الان تو راه برگشت بودن .
وارد اتاق خوابم شدم و اولین چیزی که توجه ام رو جلب کرد برگه نوشته شده ارین بود .
تقریبا سه هفته ای میشد که از اخرین دیدار من و ارین می گذشت و من شبی نبود که به حرفامون فکر نکرده باشم .
شبی نبود از اینکه چقدر ناگهانی ارین سر راهم قرار گرفت رو مورد تجزیه و تحلیل نمی ذاشتم و بهش فکر می کردم که چی شد یکدفعه ای .
خود ارین هم سر قول و قرارش مبنی بر اینکه تو این چند هفته باهام تماس و دیداری نداشته باشه تا فکرام رو بکنم بود و ازش خبری نداشتم .فقط یه بار جلو درب دانشکده دیدم که اناهید از ماشینش پیاده شد و ارین به سرعت اونجا رو ترک کرد .
فقط میدونستم اناهید دو باری با مامان ملیحه تماس گرفته و باهاش در مورد اینکه چرا دیدار ها یکدفعه قطع شده صحبت کرده که مامان ملیحه هم در جواب گفته بود : کیانا داره فکراش رو میکنه . حتمن برادر شما هم اینطور خواسته تا فکراشون رو بکنند ... بالاخره بحث یه عمر زندگی هست .
خودم هر جور که فکر کرده بودم نتوانسته بودم ایرادی از ارین بگیرم و چیزی در وجودش پیدا کنم که با من در تناقض باشه ....... همه چیز نرمال و خوب بود ........ طی این سه هفته اونقدری فکر کرده بودم که گاهی اعصاب خودم هم خورد میشد .
دلم میخواست بازم فکر کنم ولی مهلتی که با ارین توافق کرده بودم داشت تموم میشد و من باید یه جوابی می دادم .
برام مادیات و پول و زندگی و مهریه مهم نبود ..... چیز هایی فراتر از انسانیت و مرد بودن برام مهم بود که بتونم بهشون تکیه کنم .
من مرد بودن رو در زور و بازو و حرف فقط یکی خلاصه نکرده بودم در واقع من مرد بودن رو در ایمان خلاصه کرده بودم برای خودم .
از نظر من کسی اگر ایمان داشت یعنی همه چیز رو داشت .
عضویت در وی ای پی رمان کیانا فقط ۴۰ هزار تومن🎈
وی ای پی رمان ماهتیسا ۲۰ هزارتومن 🎀
روی شماره کارت بزنید ذخیره میشه
6037701510453878بعد از واریز فیش رو بفرستید و اسم رمان رو بگید حتما❌ به ازاده جون پیام بدید. @AdminAzadeh
#سخن_نگاشت✋
#سپهبدجان✨
روحت که رها باشد...
جز از پرودگار متعال
از هیچکس جز خدا نمیترسی...
رمز ابدی شدن؛ این است!
کجا از مرگ می هراسد
آنکس که به جاودانگی روح
در جوار رحمت حق آگاه هست؟!
#شهید_آوینی✌️
#سخن_نگاشت❣️
#سپهبدجان🖤
در کربلای عشق همیشه حبیب بود
اصلاً اگر شهید نمیشد عجیب بود
ما پیـرو توایـم و اجـازه نمیدهیـم
تاریخ، بعد تو بنویسد: «غریب بود»
#مژدھ_ظھوࢪ°|💙🦋|°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی ز داغ تو سردار، کل عالم سوخت..
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یهچیزبگم؟!
#امام_زمان خیلیغریبه...💔
تواینیهجملهخیلیچیزهاگفتم... :)!
#تلنگر