🌸🍃 چند قانون زندگی بعد از ازدواج!
➖پشت هم باشید!
➖ با همدیگه #حرف بزنید.
➖ حرف منطقی را بپذیرید.
➖ گاهی برای هم #هدیه بخرید.
➖ به نظرات یکدیگر احترام بگذارید.
➖ واژهٔ «دوستت دارم» رو #فراموش نکنید.
➖ در شرایط سخت یار و همدم هم باشید.
➖ تحت هیچ شرایطی #صداتونو روی هم بلند نکنید
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
💙تکنیک فن بیان درست با همسر بد دهان
١_ اگر همسر بددهانی دارید اولین توصیمون بهتون تکنیک "در و دروازس"
یعنی باید یاد بگیرید که بعضی چیزهارو نشنیده بگیرید ازش و اجازه بدید تا عصبانیتش فروکش کنه!
پس👇
اکیدا جواب دادن و خدای نکرده متقابلا بددهانی درمقابل بددهانی ممنوع❌
٢_ سعی کنید خودتون رو آروم اما ناراحت نشون بدید که متوجه بشه آروم هستید و قصد مقابله ندارید و از طرفی هم ناراحت بخاطر شنیدن حرفهاش هستید!
٣_ روش آخر که اکثر روانشناسها پیشنهاد میکنند هم اینه که : بهش بگید " عزیزم من میدونم الان عصبانی هستی و چند ساعت بعد بخاطر حرفات کاملا پشیمون میشی ؛ بخاطر همین ترجیح میدم برم تو اتاق هروقت حالت بهتر شد میام.
مطمعن باشید ترک محل موثر از موندن و مشاجرس.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
"خیانت اطراف شماست، لطفا مراقب باشید!"
🔹 هیچکس فکر نمیکرد و نمیکند که روزی به همسرش خیانت کند. دقیقا وقتی که آدم بیش از اندازه به خودش مطمئن باشد، جرات میکند که پیش برود با این فکر که «من #خیانت نمیکنم!». دقیقا مثل افراد معتاد که اصلا هیچوقت فکر نمیکردند معتاد شوند!
🔸 خیانت از یک درد دل ساده با همکارتان یا همسر دوست صمیمی و... شروع خواهد شد. شما در ابتدا فکر میکنید چقدر خوب درکتان میکند. بعد تصور میکنید به عنوان یک انسان با او هم فکری دارید. به مرور دلتان میخواهد بیشتر با او صحبت کنید چون حرفهای او روی شما تأثیر زیادی دارد. کم کم فکر میکنید فقط وقتی با او صحبت میکنید برایتان همه چیز خوب است و آرام میشوید.
✅ حتی گاهی هیچ گله و شکایتی از همسرتان ندارید، ولی برای دردودل با او از همسرتان شکایت میسازید! مثلاً: «همسرم زشته، اصلا نمیفهمه من چی میگم!»، «اصلا منو درک نمیکنه!» و...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
احترام به همسر😍
#هیچوقت فراموش نکنید که بی احترامی به همسر بی احترامی به شما و خانواده ی شماست.توی جمع یه جوری رفتار کنید که هیچکس جرأت نکنه به همسرتون بی احترامی کنه اگه این اتفاق افتاد محترمانه از همسرتون دفاع کنید
$یادتون نره رفتار خود آدمه که رفتار دیگران را در برخورد با ما شکل میده. اگر خودتون با همسرتون غیر محترمانه صحبت کنید خب طبیعیه که دیگران هم بدتر از شما برخورد میکنن و شأن زندگی مشترکتون میاد پایین
همیشه از خصلت ها و خوبی همسرتون تعریف کنید حتی اگه خصلت مثبت نداره!!!!
خیلیم زیاده روی نکنید که زندگیتون تو چشم بیاد در حد معمول باشه،،یه جورایی یعنی پشت سر شوهرتون پیش هیچکس حرف نزنید این باعث میشه جایگاه همسرتون پیش دیگران بره بالا و همسرتون هم اعتماد به نفسش بره بالا و در نهایت انرژی های مثبتش وارد زندگی خودتون میشه.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#مهارت #عذرخواهی کردن برای ترمیم رابطه و کاهش #استرس و داشتن #آرامش و دوری از #پرخاشگری ضروریست!
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
نشستن مرد
در کنار همسر خود،
پیش خداوند
دوست داشتنی تر از اعتکاف
و شب زنده داری در مسجد خودم
(در مدینه ) است...
♥️رسول_اکرم❤
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
پارت ۲۹۸ ........
فایل رو یکی یکی چک کردم ..... می خواستم برگه قرار دادی که ارین با اریا بسته بود رو ببینم تا سر از قضیه دربیارم .... کلا برام روشن شه تا کی باید این وضع رو تحمل کنم .
تند تند برگه های قرار داد سال قبل رو زیر و رو می کردم تا بتونم چیزی پیدا کنم و خدا خدا می کردم نکنه ارین منو امروزم از توی دوربین داخل اتاق ببینه .
بالاخره چند صفحه قرار دادی رو که با اریا امضا کرده بود رو پیدا کردم ...... از چیزی داشتم می خوندم نزدیک بود شاخ در بیارم .... تاریخ انقضا و فسخ این قرار داد مربوط میشد به آذر یا در واقع پاییز سال اینده ..... ارین توافق کرده بود که از سود این معامله چیزی برداشت نمیکنه و کل مبلغ یکجا به شماره حساب اریا واریز میشه و چیزی که بیشتر از همه ازارام می داد این بود که نفر سومی که پای این قرار داد رو امضا کرده بود مژده بسطام بود ..... مبلغی هم که برای کمک به اریا پیش گذاشته بود هم خودش زیاد بود و سود دریافتیش هم چندبرابر ...... علنا ربای محض بود .
انگاری اب یخ ریخته بودن روی سرم ..... باید خودم رو جمع و جور می کردم ...... باید بیشتر سر در می اوردم و یه جوری جلوی این قضیه رو می گرفتم وگرنه امکان داشت اریا با نقشه های قشنگی که برای ارین می کشید پاشو بکشونه ورطه فساد و ربا .
برگه قرار داد رو داخل فایل جاساز کردم و از جام بلند شدم ..... توی اتاق راه رفتم ..... فکرم به جایی قد نمی داد ..... ارین می دونست که اون زن از نزول خورای حرفه ای و نباید پای قرار داد با این جور افراد می رفت .... اون به من قول داده بود ..... از کجا معلوم در اینده سود این پول حروم پا زندگیم باز نکنه و زندگی که با عشق ساخته بودمش رو به گند نکشه .
چند دور دیگه مثل افراد هراسان و سر گشته داخل اتاق چرخیدم ..... باید با خانوم بحری حرف میزدم ..... اون خبر داشت که اینجا داخل شرکت چی میگذره .
چند گام بلند برداشتم و از اتاق رفتم بیرون و صاف رفتم سمت میز خانوم بحری که مشغول انجام کارهاش بود : خانوم بحری می خواستم باهاتون صحبت کنم .
اختیار داری خانوم مجد ...... بیا اینجا کنارم بشین ..... جناب مهندس فعلا جلسه دارن حالا حالا صدام نمی کنند .
رفتم و روی اون صندلی که برام پشت میزش گذاشته بودم نشستم که رو کرد سمتم : قهوه میخورید یا چای ؟
با کمی استرس انگشتای دستم رو بهم پیچ دادم و به حرف اومدم : چای ......
خب چه خبر ؟ ...... دیروز خیلی خسته شدین ...... راستش جناب مجد خیلی روی شما حساس هستن ....... اینو دیروز از طرز برخوردشون با شما فهمیدم .
لبخندی تحویلش دادم : اره ..... میشه یه سوالی ازتون بپرسم ؟
بپرس عزیزم ...... تا جایی که بتونم جواب میدم .
اون خانوم بسطام که با اینجا و برادر شوهرم قرار داد داره تا الان چندبار اومده اینجا ؟ .... منظورم تا الان برای کار اداری اینجا جلسه ای با همسرم داشته ؟
خانوم بحری کمی توی فکر رفت : خانوم بسطام ..... بسطام .... اسمش خیلی اشناست ..... گفتین برادرشوهرتون ..... اها یادم اومد ..... همون خانومی که خودشو منشی شرکت اقا اریا معرفی کردن درسته ؟
پس منشی شرکت اریا هم بود ..... جواب دادم : اره درسته .
راستش یه چندباری بعد از سفر اخر جناب مجد به کیش ..... با اقا اریا اومدن اینجا .... خیلی خودشو دست بالا گرفته بود ولی جناب مجد اصلا تحویلش نگرفتن ..... اصلا هم با خودش نمی گفت اینجا محیط کاره و باید یه جوری بیاد که زیاد تو چشم نباشه ..... نقاشی کرده می اومد .
خانوم بحری می گفت و من بیشتر در فکر فرو می رفتم ...... پس این زن تا الان چندباری هم اینجا اومده ..... انقدر در فکر فرو رفته بودم که نفهمیدم کی دستم به فنجون چای برخورد کرد و فنجون افتاد .
همون لحظه ارین و چند نفر که معلوم بود از شرکت ما نیستن از اتاق اومدن بیرون و داشتن باهم خداحافظی می کردن ..... ارین نگاهی به خانوم بحری کرد : صدای چی بود ؟
بیچاره خانوم بحری خیلی دستپاچه جای من خودشو مقصر وانمود کرد و جواب داد : اقای قنبری چایی اوردن .... هواسم نبود فنجون از دستم افتاد .
اما من از چیزهایی که امروز فهمیده بودم بیشتر هول بودم .... که از چشم ارین دور نموند که بلافاصله روشو از خانوم بحری گرفت رو کرد سمت من : خانوم فرهمند شما بیاین داخل دفترم باهاتون کار دارم ..... قبل از اومدن نسخه اصلی لیست خروجی های حسابم توی این ماه رو برام بیارین .
خیلی سر به زیر چشمی گفتم و از کنارش گذشتم که شنیدم ارین دوباره به خانوم بحری گفت : اتفاقی افتاده که من بی خبرم .... به نظر خانومم خیلی ناراحت بودن .
نخواستم بیشتر از این گوش کنم و رفتم اون چیزی رو خواسته بود سریع پیدا کردم و با برداشتن گوشیم راهی دفتر خودش شدم ..... در زدم رفتم تو ..... هواسم بهش بود .... داشت نگاهم می کرد تا بفهمد چه اتفاقی باعث اشفتگی ناگهانیم شده است .
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
پارت ۲۹۸ ........ فایل رو یکی یکی چک کردم ..... می خواستم برگه قرار دادی که ارین با اریا بسته بود ر
پارت ۲۹۹ ........
فایلی رو که خواسته بود براش روی میزش گذاشتم که به حرف اومد : این فایل بهونه بود کیانا جان ..... چیزی شده ..... احساس میکنم یه چیزی شده که اینقدر یکدفعه ای ناراحت شدی عزیزم .
سریع برای اینکه خودم رو کنترل کنم انگشتای دستم رو بهم پیچ دادم و جواب دادم : نه ..... برای چی بخوام ناراحت باشم ..... امروز برعکس دیروز کار خاصی ندارم .... حوصله ام یکم سر رفته .
از پشت میزش بلند شد و اومد سمتم : کیانا جان .... من خانوم رو بهتر از هرکسی میشناسم ..... هر وقت اینطور دستت رو بهم پیچ میدی یعنی از یه چیزی ناراحتی و نمیخوای من چیزی بفهمم .
بعد اومد سمتم و انگشتای دستم رو از هم باز کرد و ادامه داد : اگر نمیخوای چیزی نگی ..... باشه .... من حرفی ندارم ..... نگو ...... ولی خودت رو هم اذیت نکن .... دوست ندارم اشفته ببینمت ...... در ضمن هر وقت دوست داشتی در موردش باهام حرف بزن .
همون لحظه درب اتاق به صدا در اومد و خانوم بحری با گرفتن اجازه اومد داخل : جناب مجد سر کارگر انبار اومده میخواد باهاتون صحبت کنه .
بهترین فرصت بودم تا یکم ازش دور بشم و با خودم تنها باشم ..... با گفتن خسته نباشیدی بهش که جوابش یه لبخند بود از اتاقش اومدم بیرون و راهی اتاق خودم شدم ......
خیلی فکر کردم ..... هر چه کردم نتونستم این مساله رو برای خودم حل و فصل کنم ..... یعنی ارین ناخواسته خودشو وارد بازی کرده بود که معلوم نبود برنده اش خارج میشه یا نه ..... اگر یک درصد از پول نزولی که اریا توی این قرار داد بکار گرفته بود با اون زن ..... وارد زندگیم میشد ..... معلوم نبود سرنوشت زندگیم چی میشد .
اون روز هم ناهار رو توی دفتر ارین خوردم .... سعی می کردم خودمو یه جوری خودمو شاد نشون بدم که اصلا اتفاقی نیافتاده و من چیزی مفاد قرار دادش نفهمیدم ..... احساس فردی رو داشتم که هر لحظه قراره توی یه چاه عمیق فرو بره که بیرون اومدن ازش خیلی سخته .
بعد از ناهار دوباره ارین مشغول کار هاش شد و منم تصمیم گرفته بودم با خانوم بحری صحبت کنم تا از این بعد هر اتفاقی داخل شرکت می افته منو در جریان بذاره ..... داشتم قضیه رو ریز ریز برای خانوم بحری تفهیم می کردم که درب اسانسور باز شد و یه مرد ازش اومد بیرون و شروع کرد به داد و هوار کردن : کجایی حروم لقمه ....... من پولمو میخوام ..... فکر کردی توام می تونی مثل اون داداشت پولمو بالا بکشی .... پدرتو در میارم .
همون لحظه ارین از اتاق اومد بیرون : چه خبره اقا ...... اشتباه اومدی ....... چرا داد و هوار میکنی ؟
مرده اومد جلو و با یه حرکت ارین رو چسبوند به دیوار که هم زمان من و خانوم بحری جیغ کشیدیم که اون مرده دو تا چک که امضای ارین روش بود رو در اورد و کوبوند به سینه ارین : چک بی محل می کشی .....بعد چرت و پرت تحویلم میدی ..... پولت میکنم ..... فکر کردی همین جوریه که چک بی محل بکشی و بری رد کارت .
ارین به زور دستای اون مرد رو از دور یقه اش باز کرد و بلند به حرف اومد : چرا پاس نشده ...... منو تهدید نکن ..... مودب باش ..... مبلغش چقدره ؟
اون مرد دوباره به حرف اومد : پولمو امروز بهم ندین پولتون میکنم ...... دستم به اون داداش عوضیت برسه نفله اش میکنم .
ساکت باش ..... حرف نزن مرتیکه ..... چکت رو بده ببینم ..... بعد از اینکه پولت رو دادم بابت این جنجالی که تو شرکتم به پا کردی ازت شکایت میکنم .
برو هر غلطی خواستی بکن ...... جنمش رو نداری جوجه .
ارین با حرص چک ها رو گرفت و رفت داخل اتاق که اون مرد هم همراهش رفت داخل ..... من یخ کرده بودم .... حتی قدرت تکلم هم نداشتم ..... خانوم بحری مثل بید می لرزید ..... حال خودش دست خودش نبود ولی رفت و از ابدارخونه برام اب قند اورد و به زور چند قلپ بهم داد که اون مرده درب اتاق ارین رو به شدت باز کرد و از اینجا رفت بیرون .
دلم هری ریخت ..... نکنه یه وقت این مرده بلایی سر ارین اورده باشه ..... به حالت دو خودمو پرت کردم توی اتاق ..... ارین به قدری عصبی و بهم ریخته بود که ازش ترسیدم ..... دستاش رو دوطرف سرش روی میز گذاشته بود و توی همون حالت به حرف اومد : کیانا به خانوم بحری میگم برات اژانس بگیره برو خونه .
نه ..... من نمی رم ..... برای چی باید الان تو رو تنها بذارم و برم ..... نه .... نمی رم .
مثل برزخی ها از جاش بلند شد و اومد سمتم : چون الان اریا قراره بیاد اینجا ..... من باید تکلیفم رو باهاش روشن کنم ..... قرار بوده من چک بکشم ولی حساب از طرف اون پر باشه ..... ولی خالی بوده که برگشت خورده ..... من الان خیلی داغونم کیانا ..... لج نکن ..... بیا برات ماشین میگیرم برو خونه ..... خودم هم زود میام .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حالی میده
با همونی که جَوونی کردی
پیر بشی...
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#زنان_بدانند
اولین نیاز مردان "احترام" است.
خانومی که به همسرش احترام
نمیزاره، بدون شک پرخاشگریها و ناسازگاریهای همسرشو با دستای خودش به خونه آورده !
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
خشن ترین مردها به دنبال زنان خوشرو هستن مردها بسیار عاطفی و احساساتی اند و به دنبال زنی می گردند که
باورش کند
عشق بورزد
بهانه جویی نکند
و در یک کلام "آرامش بخش" باشد
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#من_خودم_را_دوست_دارم
به خودتان احترام بگذارید
با تمام ویژگیهای ظاهری خود کنار بیاید و آنها را بپذیرید. این نکته را فراموش نکنید که همیشه باید به باطن خود بیشتر از ظاهرتان اهمیت دهید و سعی کنید عادتها و خصلتهای بد خود را از بین ببرید. توجه به ظاهر باعث میشود تا به باطن خود توجه کافی نداشته باشید.
امروزه به وضوح در اطراف خود میبینیم که خانم های بسیاری خودشان را همانگونه که هستند، نمیپذیرند و به همین دلیل یا به دنبال عملهای زیبایی هستند و یا در افسردگی به سر میبرند. ویژگی آنها این است که:
همیشه خودشان را با دیگران مقایسه میکنند.
از همه چیز در زندگی خود ناراضی هستند،
از شرکت در جمعها دوری میکنند،
خود را فردی ارزشمند نمیدانند و برای خودشان احترامی قائل نیستند،
و از همه بدتر خودشان را زشت میدانند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi