🍁🍂❤
❤
🍂
خودمان را براي تصميم ها و انتخابهايمان در گذشته مان سرزنش نكنيم.
سرزنش، بصيرت را دور ميكند و به ما اجازه نميدهد متوجه شويم، چقدر مديون گذشته و اشتباهاتمان هستيم.
ما "اكنونمان" و تجربه هاي جديدمان و تصميم هاي جديدمان را مديون همان گذشته اي هستيم كه شايد دوستش نداريم.
دوست داشتنِ دروني از همين نقطه اغاز ميشود. اينكه بپذيرم هر انچه بوده ايم و هر تصميمي كه در گذشته گرفته ايم، بخشي از "رشد" ماست. اشتباهات و تجربه هاي تلخ فرصت "رشد دروني" را فراهم ميكند.
باید بخشید. باید خودمان را ببخشیم برای تمام حماقت ها، انتخاب های تلخ و برای تمام بدی هایی که انجام داده ایم. بخشش که آغاز شود، ادامه ی جاده دیده میشود. جاده ای که هنوز مسافرش هستیم و هنوز ادامه دارد.
بار گناه را که بر زمین بگذاریم، قدمهایمان سبکتر میشود.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسرداری
کلمه "اگر" در زندگی شما نقش اساسی را بازی میکند. مدام برای همسرتان خط و نشان میکشید و جملاتی از این قبیل را همراه با چاشنی تهدید به زبان میآورید؟!
اگر با فلانی صمیمی شوی...
اگر تا این ساعت خانه نباشی...
اگر امروز به این مهمانی نرویم...
اگر فلان خرج را برای خانه نکنی و...
حتی اگر چنین ادعاهایی را به شوخی بیان کنید، شما یک همسرآزار هستید. هر نوع تهدیدی که به تغییر رفتار همسرتان تبدیل شود، گرچه شما را به خواستهتان میرساند، اما در نهایت به زیان ارتباطتان تمام میشود.
شما حق ندارید برای تغییر دادن رفتار او به مقابله به مثل تهدیدش کنید یا او را از برخوردی که با خانوادهاش خواهید کرد،
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسرداری
وقتی همیشه به ایرادهایی كه همسرتان داردفكر كنید،روز به روز بیشتر از او دور میشوید
اما
اگر همیشه به نقاط مثبت او بیندیشید
آنوقت هر روز بیشتر از دیروز برایتان عزیزمیشود 😍👌
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
خوب کن حالِ شبهایم را..
یک شب بخیر خشک و خالی از تو
می تواند کاری با من کند
که احساس کنم امشب
خوشبخت ترین آدمِ روی زمینم...!
💫 #شــــبــــتــــؤنــــ_قــــشــــنـــگـــــ✨
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
پارت ۱۸۱ ....... چرا که نه خانوم ..... این چه حرفیه ..... الان دوستت بهت احتیاج داره تا باهات حرف بز
پارت ۱۸۲.........
ته دلم نقل و نبات پخش می کردم از این همه توجه ارین نسبت به خودم .... نامه رو با ارامش وصف نشدنی باز کردم ......
سلامی به پهنای عاشقی کردنمون به همسر عزیزم که خودش می دونه نفسه ارینه ....
امیدوارم امشب که شب تولدته بهترین و قشنگ ترین شب زندگیت باشه خانومی ..... و من خیلی خوشحالم که روز به روز نسبت به انتخابی که کردم مطمئن تر از قبل میشم و ته ته قلبم احساسی که نسبت بهت دارم وصف نشدنی و شاید هرگز نتونم از احساسم با کسی حرف بزنم ......
فقط اینو می فهمم که خدا خیلی دوستم داشته که تو رو سر راهم گذاشته تا دنیام زیبا تر از قبل بشه و ارامش بیشتر از قبل به زندگیم سرازیر بشه .
اون سندی هم که به نامت زدم در واقع سند قلبمه زدم به نامت تا ابد ...... اتفاقا خودم از این قضیه خیلی خوشحالم .... تا به حال اینقدر از اینکه یه چیزی برا کسی بخرم یا یه اینکه یه چیزی به نام کسی بزنم خوشحال نبوده و نیستم ..... ولی همون طور که بهت گفتم حال این چند وقتم .... منظورم از زمان حضورت در کنارم برام وصف نشدنیه .
خیلی دوست دارم .....
تمام لحظه لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدنت عزیزم ...... تولدت مبارک .
نامه رو از ته دل به سینه ام فشردم و خدا رو شکر کردم و هزار بار به خاطر این نعمت هاش ستودمش .
نامه رو تا کردم به همراه سند گذاشتم داخل کمد ....
درب کمد رو هنوز نبسته بودم که با صدای جیغ های پی در پی مریم مو به تنم سیخ شد ..... شاید قبلم برای لحظه ای از ترس ایستاد ولی سریع خودم رو جمع کردم و پریدم سمت مریم و گرفتمش توی بغلم .
از صدای جیغش ارین بیدار شده بود و پشت درب اتاق محکم در میزد تا ببینه چه خبره .... اما مریم اروم نشده بود .... فقط تنها کاری که کردم این بود که بلند بگم : چیزی نیست ... مریم خواب دیده ..... نگران نشین .... به مامانم بگو یه لیوان اب قند بیاره .
مامان ملیحه و کتایون با لیوان اب قند اومدن داخل اتاق ..... ارین که کنار درب ایستاده بود و معلوم بود خواب زده شده هی دست در موهاش می کرد و چشماش رو می مالوند .
اما این بین مریم حرف اومده بود که جای خوشحالی داشت : کیانا .... من خیلی ترسیدم .... اون ادم میخواست منو به زور با خودش ببره .... عوضی دست روم بلند کرد ...... منم اب کتری رو که گرم بود رسید دم دستم که ریختم روش که سوخت ...... من خیلی ترسیدم ..... این همون مرده بود که چند وقت پیش مزاحم شده بود .
مریم حرف می زد و گریه می کرد ..... هر چه من و کتایون و مامان ملیحه سعی کردیم تا ارام نگهش داریم نشد که نشد .
حالا کامران و اقاجون و ارین هم بیرون درب اتاق ایستاده بودند و در حال گوش کردن تا ببیند چه کاری می توانند انجام بدن .
مریم رو در اغوش مامان ملیحه رها کردم و کلافه از اتاق زدم بیرون که ارین جلوم ایستاد : خیلی حالش بده میخوای ببریمش درمونگاه یه ارامبخشی .... چیزی تزریق کنند بهش ... حالش بهتر بشه .
هنوز حرف ارین به انتها نرسیده بود که مامان ملیحه هم اومد بیرون : طفلک .... بچم مریم تب داره ..... بیشتر حرفاش هم از روی هزیون می زنه .... حاجی ببریمش دکتر .
با خارج شدن این حرف از دهان مامان ملیحه ..... ارین به سرعت به حرف اومد : من امده میشم با کیانا ببریمش درمونگاه ..... اینجوری بهتر هم هست .
بعد از اماده شدن ارین .... منم سریع یه مانتو و شلوار تن خودم کردم و یه مانتو ی راحت تن مریم و با کمک کتایون که اونم حاضر شده بود مریم رو سوار ماشین کردم و راهی درمونگاه شدیم که اون وقت شب فقط پزشک کشیک حضور داشت و خلوت بود .
پزشک بعد از معاینه مریم بهش یه سرم وصل کرد و یه سری دارو نوشت که ارین رفت و از داروخونه شبانه روزی گرفت ..... وقتی اومد همون دم درب ایستاد و دارو رو داد دستم : بیشترش ارامبخشه .... اگر نخوره براش بهتره .... عوارض داره .
از اینکه ارین تا این حد دلسوزانه نسبت به مریم رفتار کرده بود احساس خوبی داشتم .
مریم هم که انگاری وقتی سرم بهش تزریق شده بود حالش خیلی بهتر شده بود و داشت همه چیز رو دوباره از اول تعریف می کرد : از درب خونه شما که اومدم بیرون .... رفتم سمت خونه خودمون .... رفتم داخل احساس کردم که یکی تو خونه هست ولی با خودم گفتم عوارض خستگی و شیطنت های خودم بوده و با استراحت و خوابیدن از سرم می پره .....
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/1472435/35030
فقط و فقط با ۴۰ تومن رمان رو همین امروز تا آخر بخونید😍😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
🌿 ادامه دارد...
دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
مرد جانم...
❤️تو آروم بمون...
تو لبخندت رو حفظ کن...
حتی اگر تمام دنیا پشتت را تا زد..
بدون اینجا زنی عاشق و لوس🙃
منتظر مونده تا تو بیای شونه بزنی بلندهاي تاب دار موهاش رو...
تا تو بیای مرد جانش بمونی...
مرد جانم...
عالم هم که دلت رو زخم کرد...
گرم باشه پشتت به دوست داشتن زنی که کل تنش بوی دستات رو گرفته!
مرد جانم...
❤️عشق زن هارو دست کم نگیر...
ایمان بیار به دوستت دارم گفتن هایی که معجزه میکنند برای شفای درد هات!
#دلگرمی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#بانوی_مهربان
مردها نیمی از قدرتشون رو از جیبشون میگیرند؛ بنابراین اگر شوهرتون وضعیت مالی خوبی نداره به او ایراد نگیرید، بلکه با کلامتون از تلاشی که برای شما میکشه قدردانی کنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
هر روز؛ به همدیگر لذت بدهید...‼️
--------------------------------------
💠 #ازدواج، یعنی کاری کنید که طرفمقابلتان احساس خوبی پیدا کند و به صورت روزانه به او لذت بدهید؛ البته همانطور که خودش دوست دارد...
💠 اگر همسرتان میگوید؛ از گل زنبق خوشش میآید، چون خودتان فکر میکنید گل رز بهتر و رمانتیکتر است، برای او رز نخرید.
💠 یاد بگیرید همسرتان چطور دوست دارد به او لذت بدهید؛ چه محبت فیزیکی باشد، چه جملات محبتآمیز، چه هدیه دادن، کمک کردن و یا وقت گذراندن با او.
💠 عادت کنید این کارها را به صورت روزانه برایش انجام دهید. مطمئن باشید از لذت دادن، بیشتر از لذت گرفتن، لذت خواهید برد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#آقایان
در مواقعی که همسرتان گرفتار امور فرزندان است توقعات فوقالعاده از آن نداشته باشید
تمام امور تربیت و تحصیل فرزندان را به عهده مادرشان نگذارید بهتر است در تمام موارد و نکات قابل تامل با او مشورت داشته باشید و با یکدیگر برای هر اشکالی راهحل مطلوبی به دست آورید
┅═•💋زنـاشـویـے 💍•═┅
💞 @Zendegi_Zanashoii
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#سیاس
تفـاوت زن و مـرد در زمان ناراحتی رابشناسیم👇👇
👧زنان به خود سرزنشی گرایش دارند و 👨مردان به سرزنش اطرافیانشان.
زنان احساس غم، بیتفاوتی و بیارزشی میکنند و مردان احساس خشم و تحریکپذیری دارند.
زنان حالت دلواپسی و ترس دارند و مردان بدبین میشوند و گارد میگیرند
زنان از هر درگیری فاصله میگیرند و مردان درگیری و کشمکش درست میکنند.
زنان در این دوران دوست دارند درباره مسائلشان صحبت کنند در حالی که اکثر مردان صحبت درباره افسردگیشان را ضعف میدانند.
اکثر زنان در این دوران برای درمان خود به غذا، روابط دوستانه و روابط عاشقانه روی میآورند، در حالی که عموم مردان با تلویزیون، ورزش و رابطه فیزیکی سعی در فراموش کردن مسئله خود میکنند
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi