7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر قرار است از زندگی لذت ببریم،
الان وقتشه،
نه فردا،
نه ماه دیگه،
نه سال دیگه.
امروز باید زیباترین روز زندگیت باشه،
از همین امروز لذت ببرید،
زندگی همین لحظه است.
صبحتون بخیر❤️
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
مشکل بیشتر زوجین این است که اگر طرف مقابل تغییر کند، زندگی آنها شادتر خواهد بود!
مشکل این طرز تفکر این است که سهم خودمان را در مشکل نمی بینیم بطور مثال اگر طرف مقابلم سروگوشش می جنبد، شاید بخشی از آن به این دلیل است که من معتاد به کار هستم و وقت کمی برای او دارم، و یا اگر طرف مقابل علاقه ای به تماس تلفنی با من نشان نمیدهد شاید به این دلیل است که من عادت دارم پشت تلفن مدام از مشکلات روزمره گله و شکایت کنم.
این که ما بتوانیم سهم خودمان را در مشکلات ببینیم باعث می شود که انگشت اتهام را بی رحمانه به سمت طرف مقابل نگیریم و بتوانیم با حسن نیت به او نگاه کنیم.
حسن نیت داشتن یعنی این باور که طرف مقابل اساسا آدم خوبی است که در پس رفتار ناخوشایندش نیازی ارضا نشده وجود دارد که هرچند با استفاده از روشی اشتباه، در پی برآوردن آن نیاز است
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۱۱۳ ....... رومو با قهر ازش گرفتم که همون لحظه اقا امیر اومد بیرون : خانوم فرهمن
فصل دوم .....
پارت ۱۱۴ .......
جواب سلامش رو دادم .... که اهسته قدم برداشت سمت اولین مبل تک نفره که فاصله نسبتا بیشتری با بقیه مبل ها داشت و نشست و کلافه نفس حبس شده اش رو بیرون فرستاد و سر به زیر به حرف اومد : اگر میشه لطفا بشینید ... زودتر مطرحش کنم ... احساس میکنم هرچی نگم و بمونه گندش بیشتر در میاد .
اهسته روی مبل دو نفره نشستم .... مریم هم با یه سینی قهوه اومد و تعارف اقا امیر کرد که برداشت و اومد کنارم نشست .
دل تو دلم نبود ببینم میخواد چی بگه .
یه برگه از لای پوشه کشید بیرون و اروم شروع کرد به صحبت : والله ما امروز اصلا قصد پنهون کاری نداشتیم .... فقط موقعیت رو مناسب ندیدم که بخوام مطرحش کنم ولی الان احساس میکنم باید زودتر گفته شه تا سوءتفاهمات برطرف بشه .
مطلبی امروز خیلی فکر همه رو درگیر خودش کرد این نامه هست که از زندان بانی مازندران اومده .... البته تصمیم اخر با خود شماست کیانا خانوم .
بعدم اروم از جاش بلند شد و اومد جلو و نامه رو گرفت سمتم .... اونقدری استرس به جونم ریخته شد که با لرزش دست نامه رو گرفتم ... اقا امیر هم متوجه حالم شد و سری از تاسف تکون داد ....برگشت سرجاش و خودشو با فنجون قهوه رو به روش مشغول کرد .
پاکت نامه رو باز کردم .... مشغول خوندن شدم .... هر بندنش با اینکه یک سطر تا دو سطر بیشتر نبود منو یاد عقده های اریا می انداخت .... عقده ای که اول دودمان زندگی خودش رو به باد داد و بعدش دامنگیر زندگی منو ارین شد .... حالا درخواست ملاقات داشت .... مگر حرفی هم مانده بود که نزده باشه .... دیگه چه رویی واسش مونده بود .... یا شایدم دنبال عفو و گذشت بود .
دقایق به کندی برام در حال گذر بود .... یکدفعه و با صدای بلند به حرف اومدم : نه ..... امکانش نیست .
از شدت کلامم شیرینی از دست اقا امیر افتاد و مریم اندازه نیم چه قد پرید .... هر دوشون زل زده بودن سمت من که به حرف اومدم : معذرت میخوام ازتون .... ولی دوست ندارم این اقا رو ببینم .... چه فایده ای به حال من داره دیدنش ... جز اینکه گذشته رو برام زیر و رو کنه .
بعد نامه رو گذاشتم روی میز جلوم با عذر خواهی خواستم بلند شم که صدای اقا امیر توی گوشم نشست : عجولانه برخورد نکنید .... یکم فکر کنید .... شاید تو این دیدار هرچه قدر هم نحس یه خیری نهفته باشه .... به عنوان وکیل اجبارتون نمیکنم برا این ملاقات .... ولی ازتون میخوام یکم منطقی برخورد کنید و بعد بهم بگید .... مطمئن باشین کسی روی تصمیم اخر شما حرفی نمیزنه .... اریا هرچه قدر هم گناهکار و مقصر باشه ولی این حق رو قانون بهش میده که بخواد با شما صحبت کنه و تلاشش رو واسه بخشیده شدن به کار ببنده .... هرچند اخرش بخشیده نشه .
صحبت های اقا امیر با اینکه کمی تلخ بود برام ولی درست بود .... علت رد این قرار ترس از اریا و زیر و رو شدن گذشته نبود برام .... داشتم از واقعیت فرار می کردم .... واقعیتی که دامن خیلی ها رو گرفت تو این مدت .... مسببش اریا بود .🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۱۱۴ ....... جواب سلامش رو دادم .... که اهسته قدم برداشت سمت اولین مبل تک نفره که
فصل دوم .....
پارت ۱۱۵ ......
قطره اشکی اروم روی صورتم سر خورد و منو به خودم اورد ..... بدون فوت وقت قدم تند کردم سمت اتاقمون و درب رو بستم .
مریم هم انگار قصد نداشت تنهایی منو بهم بزنه .... چند ساعتی با افکار خودم درگیر بودم و هی نهیب گذشته توی ذهنم مغزم رو به بازی گرفته بود .
بالاخره از جام بلند شدم .... شال و لباسی که برا اومدن اقا امیر تنم کرده بودم رو با علم به اینکه می دونستم رفته در اوردم و گذاشتم سر جاش .... از اتاق رفتم بیرون .... مریم تک و تنها روی مبل نشسته بود و تلوزیون تماشا می کرد .
با دیدنم برگشت سمتم : خوبی ؟
لبخندی تلخ زدم : حالم دست خودم نیست .
قهوه میخوری واست بیارم ..... شام درست و حسابی هم که نخوردی .
روی مبل کنارش نشستم : اگر خودت میخوری واسه منم بیار .
از جاش بلند شد که بره بیاره .... چشمم به فنجون قهوه سرد شده اقا امیر افتاد : این چرا قهوه اش رو نخورده رفت ؟
خوب منظورم رو فهمید که بلافاصله جواب داد : همون موقع که رفتی داخل اتاقت رفت ..... بیچاره حتی دیگه فنجون قهوه اش رو هم نخورد .
با سینی قهوه ها اومد کنارم نشست .... انگاری می خواست یه چیزی بگه ولی مردد بود که خودم پیش دستی کردم : چیزی میخوای بگی مریم ؟
نگاهی با یه لبخند کوتاه بهم انداخت : می ترسم بگم بیشتر باعث ناراحتیت بشم .
بگو ..... از دست تو ناراحت نمیشم .... گرچه میدونم میخوای چی بپرسی ؟
خوب اگر میدونی چی میخوام بپرسم .... خودت جوابش رو بگو .
یه قلپ از فنجون قهوه ام رو خوردم : مغزم خیلی درگیره .... چی میخواد بهم بگه که قرار ملاقات گذاشته ... از طرفی تقاضای اینجور قرار ملاقات ها از طرف زندان بانی ها به سختی پذیرفته میشه ... چطوری تونسته مسئولین رو زندان رو راضی کنه ... اصلا هدفش چیه .... خودش میدونه من هیچ وقت از خون ارین نمی گذرم .
مریم کمی انگشتای دستش رو بهم پیچ داد : میدونم واست خیلی سخته باهاش رو به رو بشی ولی .... این قرار ملاقاتم قرار نیست چیزی رو عوض کنه .... یا تو رو از تصمیمت برگردونه .... فقط قراره حرفاش رو بشنوی .
نگاهی کوتاه حواله اش کردم : نمیدونم چیکار باید بکنم .... عقلم میگه برو .... خودتم حرفا و کارایی که این چندسال کرده رو از اول مو به مو بیار جلو چشماش .... ولی یکم بعد که فکر میکنم می بینم حتی لایق هم صحبت شدن هم نیست .
کلافه دستم رو روی سرم گذاشتم .... مریم هم سکوت کرده بود .... اون شب اونقدر بدخواب شدم که فقط خوابای مزخرف دیدم .... اخرم از جام بلند شدم و وضو گرفتم و بعد از خوندن چند رکعت نماز واسه ارامشم همونجا پای سجاده نشستم و شروع کردم به ذکر گفتن .... انگاری ارامش وجودم کمی برگشت که همونجا خوابم برد .
چند روزی از فهمیدن جریان نامه می گذشت ... اقا امیر همچنان سکوت اختیار کرده بود و چیزی نمی گفت ..... نه توی محل کار ... نه توی خونه زمان هایی که دیدار داشتیم ....به قول مریم روزه سکوت گرفته بود .🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
مشکل بیشتر زوجین این است که اگر طرف مقابل تغییر کند، زندگی آنها شادتر خواهد بود!
مشکل این طرز تفکر این است که سهم خودمان را در مشکل نمی بینیم بطور مثال اگر طرف مقابلم سروگوشش می جنبد، شاید بخشی از آن به این دلیل است که من معتاد به کار هستم و وقت کمی برای او دارم، و یا اگر طرف مقابل علاقه ای به تماس تلفنی با من نشان نمیدهد شاید به این دلیل است که من عادت دارم پشت تلفن مدام از مشکلات روزمره گله و شکایت کنم.
این که ما بتوانیم سهم خودمان را در مشکلات ببینیم باعث می شود که انگشت اتهام را بی رحمانه به سمت طرف مقابل نگیریم و بتوانیم با حسن نیت به او نگاه کنیم.
حسن نیت داشتن یعنی این باور که طرف مقابل اساسا آدم خوبی است که در پس رفتار ناخوشایندش نیازی ارضا نشده وجود دارد که هرچند با استفاده از روشی اشتباه، در پی برآوردن آن نیاز است
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#سیاست_همسرداری
😊یک تبسم ساده به شوهر از گرانترین هدیه ها مؤثرتر است.
✔️وقتی میخندید، علاوه بر زیباتر شدن چهره، آرامش خاصی نیز به شما دست خواهد داد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسرانه
در زندگی زناشویی و درخانواده به هر میزان که قدرت وارد شود به همان میزان محبت و عدالت و انصاف از طرف دیگر خارج می شود!
در خانه نباید اعمال قدرت و زور ، روی دیگری وجود داشته باشد!
آنچه که باید باشد حرمت ، محبت ، مشورت است!
بنابراین شما نه قرار است به کسی دستور دهید و نه از کسی دستور بگیرید !
بلکه فقط همدلی و رفاقت است
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
هیچ موقع، زمان دعواهای زناشویی، حرفهایی نزنید که راه برگشت خود را ببندید.
آدمها را در این مواقع میتوان شناخت. همیشه موقع بحث و جدل جانب احتیاط را رعایت کنید.
به این فکر کنید که ممکن است حرفهایتان آنقدر آثار مخربی به بار آورد که تا سالیان سال از ذهن همسرتان پاک نشود. پس با درایت و خردمندانه رفتار کنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❌چرا در روابط عاطفی شکست میخوریم؟
۱.در لحظه اول هیجانی رفتار میکنیم و بر اساس هیجانات اولیه بدون شناخت وارد رابطه می شویم
۲.به جای توجه به خصوصیات اخلاقی شخص مقابل تمام تمرکزمان را روی ظاهر قرار می دهیم
۳.در شروع رابطه با مشاور صحبت نمیکنیم و فقط هنگام مشکلات به مشاور مراجع میکنیم
۴.آگاهی هایمان در زمینه مدیریت روابط بسیار کم و ضعیف است
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیشرفت معنوی در تحمل سختیهای زندگی
🌺 اجر صبر بر بداخلاقی همسر
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🔴 #معاینه_قلب_همسر
💠 دکتری که بالاسر یک بیمار یا #مصدوم میرسد ابتدا علائم حیات بیمار را #معاینه و چک میکند اگر قلب یا مغز مصدوم آسیب جدّی دیده باشد برای دکتر رسیدگی به این اعضاء از شکستگی انگشت و یا پارگی برخی اعضا #ارجحیّت دارد. قرار نیست دغدغه پزشک در این وضعیت، تمیز کردن صورت یا لباس بیمار از #خون و آلودگی باشد.
💠 گلایه بسیاری از همسران در مشاورهها این است چرا با اینکه به همسرم #رسیدگی میکنم باز اختلاف زیاد و جنگ اعصاب داریم و شاهد #بدخُلقی همسرم میباشم.
💠 یکی از دلایل مهم این قضیه، عدم رعایت #اولویت در رسیدگی به نیازهای همسر است. بطور مثال بچّهای که زیاد #گرسنه است اگر ابتدا به فکر گرفتن ناخن او و یا پوشاندن لباس تمیز به او باشید با اینکه دارید به او رسیدگی میکنید ولی فقط از او #بدخُلقی میبینید!
💠 هنر شما باید این باشد که نیازهای #اصلی و فوری همسرتان را در شرایط عادی و غیر عادی تشخیص دهید. مثلاً اگر شوهرتان نیاز شدید به #رابطه دارد طبق روایات باید بدون درنگ ابتدا به این نیاز رسیدگی کنید و یا اگر خانم شما نیاز به گفتگو و #همدردی دارد خرید نان و میوه و یا شستشوی ظروف قرار نیست او را آرام کند.
💠 راه #شناخت نیازهای فوری و اصلی همسر، مطالعه پیرامون روانشناسی زن و مرد، #مشاوره گرفتن، سوال از همسر و توجّه به گلایهها و توقّعات پرتکرار و منطقی اوست.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi