eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
می رسد آن روز که چرخ بر مدار حق بگردد @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
ما صاف دلانیم و ز کس کینه نداریم ... @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
گر‌ بیایی دَهمَت جان و نَیایی کُشدم غم من که بایِست بمیرم! چه بیایی چه نیایی… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🫧 دل‌ بسپار به‌ خدایی‌ که‌ وقتی‌ همه‌ رهایت‌ کردند او کنارت‌ بود...🫀🕊 ‌ 🥱 بخشش‌روازخدایاد‌بگیریم‌‌شب‌خوش‌تافردا👋
به رسم ادب روزمونو با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم اَلسلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الـحسین وعلی اصحاب الحسین
💚🍃 ماه روی شعرهایم صبح زیبایت بخیر ای عزیز با وفایم صبح زیبایت بخیر با تو تا اوج غزل پر مي کشم هر روز و شب ای تو صبح با صفایم صبح زیبایت بخیر ♥️👉
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۲۳۹ ....... نمیدونم چند ساعت رانندگی کردم ..... تا رسیدم سر خیابونشون ..... بار
فصل دوم ...... پارت ۲۴۰ ...... گوشه شالش رو میزون کرد : من خوبم ..... شما انگاری پاتون درد داره که نمی ذارید رو زمین . اهسته پایی رو که درد می کرد گذاشتم رو زمین : نه .‌‌‌.... درد ندارم .... خوبم ..... میشه یه خواهشی کنم ؟ کلافه جواب داد : بفرمایید . باهم حرف بزنیم . در مورد چی ؟ ..... باور کنید صحبت کردن بی فایده هست ..... هی من یه چیزی میگم ..... شمام هی حرف خودتون رو می زنید . اهسته ولی تاکیدی به حرف اومدم : حرف بزنیم ..... یا برم ؟ تو نگاهش تردید موج میزد : جوابم رو خیلی وقت پیش گرفتید ..... نمیدونم چرا هی اصرار دارین حرف بزنیم .... اگر کاری ندارید و حالتون خوبه به سلامت . ناراحت از حرفش به حرف اومدم : همین ..... به سلامت .... برم ؟ دوباره برگشت سمتم : اره ..... برید ..... اصلا هر طوری که خودتون صلاح می دونید ..... ولی دیگه اینجا نیاین استاد .... دوست ندارم بهتون بی احترامی بشه . عصبی نفسم رو فوت کردم بیرون و لنگ لنگان دنبالش رفتم : ولی داره بی احترامی میشه بهم ..... از اینکه این همه قابل دونستمت و اسرار دلم رو برات گفتم ..... ولی حتی حاضر نیستی حتی حرف بزنی ..... حتی حاضر نیستی مدتی رو با هم صحبت کنیم ...... بعدش اگر به نتیجه نرسیدیم بگی جوابت منفیه ..... اگر اون موقع هم دل نخواست بعدش بگی برو به سلامت .... یا بهتر بگم برو رد کارت . برگشت و نیم نگاهی بهم انداخت : توی موقعیتی هستم که هیچکس جای من نیست تا درکم کنه ..... شما دیگه نمک رو زخم نباشین استاد ..... اگر حالتون خوبه برید به سلامت .... اگرم که نه بمونید به پدرم بگم بیاد ببرتتون یه درمانگاهی بیمارستانی ..... چیزی . ولی جواب من این نبود خانوم سرمد ...... یعنی اینایی نبود که گفتی . کلافه و بعد از چند لحظه مکث : جوابتون رو شب بهتون میگم ..... باید با پدرم صحبت کنم . رفت داخل خونه و درب رو بست ..... من موندم یه پای ضربه خورده و کل سوال مبهم تو ذهنم ..... به من گفت نمک رو زخم نباشم .... کدوم زخم ؟ ..... این چه زندگی ای هست که تو همه کارا باید پدرش در جریان باشه ..... چی میخواد شب بگه .... خب چرا الان نگفت . لنگ لنگان رفتم سمت ماشین و نشستم داخلش ..... خدا رو شکر پای راستم سالم بود و پای چپ اسیب دیده بود می تونستم گاز و ترمز رو فشار بدم ..... استارت زدم و راهی خونه شدم . نزدیکی های خونه یه مرکز رادیولوژی بود ..... رفتم اونجا از پام عکس گرفتم ..... خدا رو شکر نشکسته بود و این درد فقط واسه ضربه ای بود که به پام خورده بود . وقتی رسیدم خونه ..... فرهاد و مریم داخل حیاط بودن .... پای لنگم رو که فرهاد دید سریع اومد سمتم : چیشده امیر ؟ ..... تو با ما نیومدی بیرون بعد خودت تنهایی رفتی بلا سر خودت اوردی ؟ ..... این چه وضعیه . اهسته به حرف اومدم : چیز مهمی نیست ..... داشتم عرض خیابون رو رد میشد یه ماشین خورد بهم ..‌‌‌... رفتم عکس گرفتم گفت سالمه پات . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۲۴۰ ...... گوشه شالش رو میزون کرد : من خوبم ..... شما انگاری پاتون درد داره که
فصل دوم ..... پارت ۲۴۱ ...... فرهاد که فهمیده بود کجا رفتم و این بلا سرم اومده سری به نشونه تاسف تکون داد ..... منم مریم و فرهاد رو تنها گذاشتم . لباسام رو تعویض کردم و داروی مسکنی که از داروخونه خریده بودم رو خوردم ..... پام درد داشت ولی فکرم جای دیگه ای بود .... پیش نیلوفر ...‌. فکرش رو هم نمیکردم امروز ببینمش ..... یعنی شب چی میخواد بگه ..... زوایای زندگی این دختر خیلی پیچده هست ..... یعنی میخواد باهام حرف بزنه . تا اخر شب هزار جور فکر به سرم رسید ولی همشون رو بی نتیجه گذاشتم ..... فردا صبح قرار دادگاه مهمی داشتم و هیچ استراحتی هم نکرده بودم و پام هم حسابی درد می کرد . فرهاد هم امشب پیشم موند ..... روی مبل سه نفره لم داده بود و با دقت احوالات منو زیر نظر گرفته بود .... خواستم از جام بلند شم برم وضو بگیرم و بیام قرانم رو تلاوت کنم که فرهاد هم از جاش بلند شد : کجا میری ؟ با تعجب نگاهش کردم : میرم سرویس وضو بگیرم بیام قرآنم رو بخونم فردا صبح هزار و یک جور کار دارم ..... تو چرا بلند شدی از جات ؟ با خنده جواب داد : گفتم نکنه باز بخوای بری یه بلای جدید سر خودت بیاری . کوسن رو مبل رو برداشتم و محکم پرت کردم سمتش : کمتر چرت بگو .... بگیر بخواب . خوابم نمیاد ؟ چرا ؟ ..... تو که همیشه اول غروب می خوابیدی ؟ دوباره روی مبل سه نفره لم داد : فکرم مشغوله اخر هفته هست .... مریم جواب مثبت داده ولی بازم نگرانم . لبخندی روی لبم نشست : نگران چی ؟ .... مگه خودت نمیگی جواب مثبت داده .... خب اخر هفته هم میری شمال صحبت نهایی رو با خانواده اش میکنی ...... نهایتش یه عقد هم می کنید تا عروسی .... مگه قراره سنگ از اسمون بباره که نگرانی ..... الکی بیدار نمون بگیر بخواب ..... فردا صبح باید بری شرکت . راهمو کج کردم سمت سرویس .... تو آینه زل زدم به خودم ..... هیچیه زندگیم سر جاش نبود ..... به نوعی همه چی برام معلق شده بود ...... نیلوفر هم اینجوری بد تا می کرد و حتی حاضر نبود با هم صحبت کنیم . وضو گرفتم و از سرویس اومدم بیرون ..... قرآنم رو باز کردم و صفحه موردم نظرم رو پیدا کردم و شروع کردم اروم تلاوت کردن ..... فرهاد هم گوش می کرد .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
۱- در قبال همه ی مسائل زندگی مسئولیت پذیر است و بی تفاوت نیست . ۲- بددل و شکاک نیست و به همسر خود اعتماد کامل دارد. ۳- خیلی خسیس نیست و برای خرج و مخارج زندگی کم نمی گذارد. ۴- فردی معقول و منطقی است ویژگی های سلطه جویی و دیکتاتوری در او‌ دیده نمی شود. ۵- خیلی نکته سنج و باریک بین نیست و به آزادی ها و کارها و تصمیمات همسرش احترام می گذارد. و محتاج توجه و مهر و محبت دائمی همسر نیست . ۶- بددهن و فحاش نیست و به شخصیت همسر خود احترام می گذارد. ۷- هیچ گونه اختلال و انحراف جنسی ندارد و در این زمینه در صحت و سلامت کامل به سر می برد ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
هر چقدر هم که همسرتان کدبانو باشد‌، نباید به او وسایل خانه هدیه دهید. شاید با خرید برخی از لوازم خانه خوشحال شود، اما با خود می‌گوید: ‌«این برای خونه بود‌ پس من چی؟!» ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
لازم است براي بهبود رابطه زناشويي با صحبت كنيد‼️ وقتی گمان می کنید همسرتان ناراحت است، منتظر نمانید او حرف زدن را آغاز کند. وقتی شما باب گفتگو را آغاز می کنید نيمي از بار ناراحتی و مسائل او را می کاهید. هروقت احساس می کنید که می خواهید صحبتهای او را قطع کنید ویا آنها را اصلاح کنید، فورا خود را از این کار منع کنید. اگر او نمی خواهد صحبت کند، با طرح سوالات بیشتر اورا به حرف زدن ترغیب کنید. و اگر متوجه مسئله اي نشديد دوباره بپرسيد. اين كار به زن نشان مي دهد كه تماما به او گوش مي دهيد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
شعور ذاتی، یعنی چه؟ یکی از اشتباهات فاحش زوجین در روابط این است که فکر کنند طرف مقابل باید همه چیز رو بدونه و حدس بزنه اگر زوجین رعایت کنند بخش مهمی از مشکلاتشان حل خواهد شد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi