eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرشو قشنگ گفتی جنابِ لنگرودی ... ‌ تو منزلِ آخرم باش ... @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
🌹 درخانه خشك و بی‌روح نباشيد زندگی زناشويی را با بذله‌گويی و شوخ طبعي لذّتبخش كنيد ️درمواقعي كه مهمان داريد با همسرتان جنگ و جدال نكنيد براي همسرتان شخصيت قائل شويد ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤐لطفا دهنتو ببند...❌ این آدم ها آدم های قدیم نیستن که بشینی از درد دلات بگی و سبک بشی تازه برعلیه خودت ازش استفاده میکنن از خوبیاتم بگی چشمت میزنن پس سعی کن ساکت باشی...🌷❤️ @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو بف...رست برا بهترین داداش دنیا داداش میتونه همخون نباشه ولی از همخون نزدیکتر @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
. آن زمان که "آفتاب روز" آرامش صبح را در هم میشکند در مه صبحگاهی بال بگشا... دست جهان را در دستهایت بفشار و "گل لبخند" بر لبان بنشان چه با شکوه است زنده بودن... 🌱 😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خورشيد گر از بام فلك عشق فشاند خورشيد شما عشق شما ، بام شماييد درود ... صبحتان بخیر لبتون خندون محفلتون گرم حضورتون سبز  هوای دلتون خوش آرامش سهم دل مهربونتون و ... الهی هر آنچه به دل آرزو دارید بی بهانه از آن شما شود پیروز و سربلند باشید 🌞 ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۳۹۲ ....... اخه اقا امیر دختر از این ماه تر کجا می تونست پیدا کنه .... باید روزی
فصل دوم ..... پارت ۳۹۳ ........ خدا روشکر چند قدم فاصله بین اشپزخونه تا میز ناهار خوری بود .... منو و مریم مثلا خودمون رو مشغول نشون دادیم .... الکی هی مریم کفگیر رو توی ظرف خالی می کشید که مثلا داره برنج خالی می کنه و ما حواسمون به اونا نیست . همون لحظه اقا امیر دست نیلوفر رو گرفت و از سوئیت رفت بیرون .... مریم کفگیر رو رها کرد و رفت از کنار درب سوئیت دید زد و برگشت سمتم : بردش داخل اتاق .... کرکره پنجره رو هم کشید ..... چیزی شده کیانا ؟ .... دعواشون شده ؟ یکی از صندلی ها رو کشیدم عقب : نه هیچی نیست ..... بد به دلت راه نده . خواستم بهش بگم امروز که رفتم شرکت کاویانفرا اقا فرهاد رو اونجا دیدم که صدای فریاد اقا امیر باعث شد اندازه یه نیم قد بپریم ..... داشت به نیلوفر می گفت : الان دو هفته هست مزاحم تلفنی داری .... میدونی ارسلانه ..... ولی الان داری میگی ..... پاشو شماره ها رو بده . از درب سوئیت با مریم اومدیم بیرون .... نیلوفر با سری به زیر افتاده اومد از روی میز منشی گوشیش رو برداشت .... اقا امیر فرصت نداد براش ببره و اومد ازش گرفت .... و دست نیلوفرم گرفت و بردش داخل و درب رو بست . چن لحظه ای سکوت مطلق بود که مریم گفت : خب خدا رو شکر اروم شدن ... الان میان ناهار میخوریم . خواست بره داخل سوئیت که صدای فریاد دوباره اقا امیر که انگاری واسه کسی زنگ زده بود سکوت دفتر وکالت رو شکست .... سریع رفتم درب دفتر رو بستم تا صدا بیرون نزنه : مردیکه اشغال عوضی ..... اگر یه بار دیگه برای زنم ایجاد مزاحمت کنی برت می گردونم همون قبرستونی که داخلش دوسال اب خنک خوردی ..... دور زنم رو خط بکش .... دیگه ام براش زنگ نزن . مریم داشت مثل بید می لرزید ..... رفتم سمتش .... خودمم یخ کرده بودم از ترس ..... همون لحظه اقا امیر درب اتاقش رو باز کرد و با دست به نیلوفر اشاره کرد : بریم ناهار . هیچ کس جرات نداشت حتی یک کلمه حرف بزنه .... همگی راهی سوئیت شدیم .... ناهار اجباری تا حالا نخورده بودیم که خوردیم . اقا امیر خیلی خونسرد هم واسه خودش هم واسه نیلوفر غذا کشید ..... فشار دست نیلوفر روی قاشق توی دستش نشون از این می داد که داره خودشو کنترل میکنه تا گریه نکنه . اقا امیر چند قاشق که خورد .... قاشق رو رها کرد توی بشقاب : معذرت میخوام ....‌ نباید اینجا صدام رو بلند میکردم .‌... اول از خانومم عذر میخوام ..... بعد هم از شما ها .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۳۹۳ ........ خدا روشکر چند قدم فاصله بین اشپزخونه تا میز ناهار خوری بود .... منو
فصل دوم ...... پارت ۳۹۴....... اما کار از کار گذشته بود .... همون لحظه بغض نیلوفر ترکید و بی درنگ تز جاش بلند شد و از سوئیت بیرون رفت . مریم هم که حسابی شوکه شده بود و یکم ترسیده بود .... قاشقش رو داخل بشقاب رها کرد و بدون اینکه چیزی بگه رفت دنبال نیلوفر .... موندن منم جایز نبود .... از جام بلند شدم و بی درنگ از سوئیت زدم بیرون .... مریم و نیلوفر داخل اتاق من بودن ..... رفتم پیششون و درب رو بستم .... همه نیاز به یکم سکوت داشتیم تا اروم بگیریم . نیلوفر اون روز انگاری با اقا امیر قهر کرد ..... چون نه رفت سمت میز منشی ..... نه هیچ پرونده ای در اورد ....‌ نه قهوه ای برد اتاق اقا امیر ....‌. نمیدونم اخر داستان اینا چی میشه ولی هرچی هست اگر اون مزاحم تلفنی خود ارسلان باشه زندگی این دوتا دوباره بهم می ریزه . داشتم پرونده اخرین موکل رو می دادم مربم ببره اتاق اقا امیر .... حسابی خسته بودم ..... ناهار هم که نخورده بودیم ...‌‌.. نیلوفر از جاش بلند شد : من برم چندتا چایی بریزم بیارم با بیسکوییت بخوریم .... امروز همتون به خاطر من ناهار نخوردید . اقا امیر همیشه جعبه ای واسه دفتر بیسکوییت می خرید .... رفتم سمت کشو تا یه بسته بیسکوییت بیارم که دیدم جعبه خالی هست ..... مریم که دید هیچی نمونده سریع کیفش رو برداشت : من الان چایی و بیسکوییت نخورم هلاک میشم .... ناهار که کوفتمون شد ..... تا نیلوفر چایی رو بیاره منم برگشتم . نیلوفر چند لحظه بعد با سینی چایی ها اومد که اشاره زدم بهش : واسه اقا امیر بردی ؟ سرش رو انداخت پایین : الان موکل اخرش می رسه .... بعدش هم اون فعلا از دستم عصبیه نبرم بهتره . لبخندی بهش زدم : اتفاقا الان ببری .... بهتره .... دعوای زن و شوهری هر چه قدر زودتر خاتمه پیدا کنه بهتره .... پاشو .... این چایی رو ببر واسه همسرت .... اون بنده خدا هم ناهار نخورد دیگه .... مریم رفته وسیله بخره بیاره با چایی بخوریم .... برو زودی هم برگرد تا چایی سرد نشه . از سر اجبار من از جاش بلند شد و یه چایی رو برداشت و رفت سمت اتاق اقا امیر و چند تقه به در زد و رفت داخل و درب رو بست . همون لحظه مریم از راه رسید و غر غر کنان به حرف اومد : از اون بیسکوییت جعبه ای ها که اقا امیر میخره نداشت سوپری پایین .... کیک توت فرنگی خریدم ..... خیلی خوشمزه هست .... فرهاد چندباری واسم گرفته بود عطرش خیلی خوبه .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
♥️🍃 همسرانه 💍 روابط موفق، روابطی است که افراد در آن حساب و کتاب نمی کنند.. بلند مدت به هم نگاه می کنند.. به عنوان ثروت به هم نگاه می کنند.. وظیفه خود می دانند از هم حمایت کنند. ‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 🙄اگر مرد در خانه احساس کند که از او انتظارات زیادي ندارند 😪 و مجبور نیست بیش از حد توان در حل مشکلات زنش تلاش کند 😊و محیط خانه برایش محل استراحت و آسایش است، 😘آن زمان به راحتی با زنش در ارتباط میتواند باشد 🤓و در نشان دادن نیز قابلیتهایی از خود میتواند نشان ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi