eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی جالبه تو همین دنیایی که آدم با آدم دیگه ای نمیتونه ارتباط سالم و درست برقرار کنه و همین دنیایی که آدم نمیتونه به راحتی یکیو پیداکنه که ساعتها باهاش حرف بزنه و درک بشه تو همین دنیایی که بین این همه آدم سخته پیدا کردن کسی که شبیه تو باشه اخلاقای بد و خوبت رو ببینا و بازم کنارت بمونه تو همین دنیایی که سخته کسی پیدابشه که رفیقت باشه همراهت باشه من تو رو پیدا کردم بودنت بهم یادآور میشه که دنیا هنوز میتونه چیزای قشنگ شو وسط سختی های زندگی بهت ببخشه .. مرسی که هستی ..❤️ @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداش پشت و پناهه رو رفاقتش میشه همیشه حساب کرد مثل کوه کنارته گاهی هم مثل پدر حامیه مایه ی غرور آدمه ... ولی کسی نگفت داداش که خوب باشه زندگی هم خوبه دنیا هم قشنگه دلگرمی از همه مهم تر عشق تو زندگی جریان داره داداش عزیزم مرسی بابت بودنت ...❤️ @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
💢 دیوانه در ﺷﻬﺮ ﻣﺎ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ . ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻠﻌﺒﻪ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎﺯﯼ می کرﺩ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭼﺮﺍ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯿﺨﻨﺪﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯿﺮﺍﻧﯽ؟؟ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﻫﻢ؟ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻣﺮﺍ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ... ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﻭ ﺯﺷﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻦ !. ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪ. ﺑﺎ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺷﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﻡ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭ ﺯﺷﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺎﻥ ﺟﺴﺪ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ . ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺯﺷﺖ ﺑﻮﺩ؟ﻣﮕﺮ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺎﺭﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻣﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ؟؟ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﻣﺎ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ؟؟
🔆 پیر و کودکان پیرمردی مشغول وضو بود، اما طرز صحیح وضو گرفتن را نمی دانست. امام حسن و امام حسین كه در آن هنگام طفل بودند، وضو گرفتن پیرمرد را دیدند. جای تردید نبود، تعلیم مسائل و ارشاد جاهل واجب است، باید وضوی صحیح را به پیرمرد یاد داد، اما اگر مستقیما به او گفته شود وضوی تو صحیح نیست، گذشته از اینكه موجب رنجش خاطر او می شود، برای همیشه خاطره ی تلخی از او خواهد داشت. بعلاوه از كجا كه او این تذكر را برای خود تحقیر تلقی نكند و یكباره روی دنده ی لجبازی نیفتد و هیچ وقت زیر بار نرود. این دو طفل اندیشیدند تا به طور غیر مستقیم او را متذكر كنند. در ابتدا با یكدیگر به مباحثه پرداختند و پیرمرد می شنید. یكی گفت: «وضوی من از وضوی تو كاملتر است» دیگر گفت: «وضوی من از وضوی تو كاملتر است» بعد توافق كردند كه در حضور پیرمرد هر دو نفر وضو بگیرند و پیرمرد حكمیت كند. طبق قرار عمل كردند و هر دو نفر وضوی صحیح و كاملی جلو چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد كه وضوی صحیح چگونه است، و به فراست مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تأتثیر محبت بی شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت. گفت: «وضوی شما صحیح و كامل است. من پیر مرد نادان هنوز وضو ساختن رانمی دانم. به حكم محبتی كه بر امت جد خود دارید مرا متنبه ساختیدمتشكرم»
مرا معشوق خود باشد دعایی ؛ که او دریا شود ماهی شوم غرق دلش گردم ... 🌱 هیما
ای کاش که جان ما، برگردی.... جهان، بی شما نبضش نمی تپد. نها🌱
✨ چو بود پناهت چه خطر بود ز راهت به فلک رد کلاهت که سر همه سرانی.. 😋
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشبختی یعنی؛ اول صبح به امام زمانت سلام بدی 😍🥰😍 (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) ‌•┈┈•❀🍃🌺🍃❀•┈┈•
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۴۹۶ ....... چشمی گفتم و از ماشین پیاده شدم و راهی خونه شدم .... سامان هم برام ب
فصل دوم ...... پارت ۴۹۷ ....... اقا فرهاد از خجالت سرش رو انداخت پایین : شرمنده می کنید ما رو ..‌... دستتون درد نکنه . داشتم می رفتم سمت اشپزخونه که اقا فرهاد به حرف اومد : تو راه داشتیم می اومدیم به این امیر زنگ زدم اصلا جواب نداد ..... خودتون هم که می دونید تو عید هرچی باهاش تماس گرفتم خاموش بود .... اومدید ندیدنش ؟ انگاری با اوردن اسم اقا امیر شوک بهم وارد شده باشه و صحنه غروب از جلو چشمم رد شد که یکدفعه به حرف اومدم : راستش چرا دیدمشون .... ولی انگاری با یکی دعوا کرده باشن سر و صورتشون خونی بود .... وایستادم سلام بگم ولی اصلا تو حال خودشون نبودن . اقا فرهاد تو جاش نیم خیز شد : جدی میگی کیانا خانوم ؟ مریم به ارومی از جاش بلند شد و رو کرد سمت همسرش : وا ...... مگه باهات شوخی داره .... داره میگه اینجوری دیدتش .... خب برو الان یه سر بهش بزن تا موقع شام . اقا فرهاد نگاهی به جفتمون کرد و از جاش بلند شد و رفت که بره پیش اقا امیر ..... هنوز ۲۰ دقیقه از رفتنش نگذشته بود که سراسیمه اومد داخل خونه و اشفته و پریشون رو کرد سمت مریم : کارتم کجاست ؟ ..... گوشی رو بده باید برم . مریم با عجله کارت و گوشی و گرفت داد بهش : میگی چی شده یا نه ؟ ..... چرا اینجوری شدی ؟ ..... کجا میخوای بری ؟ همون لحظه صدای ماشین اورژانس توی حیاط پیچید که مریم ایندفعه داد زد : فرهاد بگو چی شده ؟ اقا فرهاد به زور داشت خودشو کنترل می کرد که گریه نکنه در حالی که تند تند دوباره داشت می رفت طبقه پایین و ما هم دنبالش ..... که به حرف اومد : رفتم پایین دیدم در رو باز نمیکنه ..... گفتم شاید حالش گرفته هست .... خل شده مثل قدیما غمبرک زده ..... کلید که داشتم رو بندازم و برم داخل .... زنش هم که خونه نیست .... کلید انداختم رفتم داخل صداش کردم جواب نداد .... داشتم از خونه می اومدم بیرون دیدم دراز به دراز کف اشپزخونه افتاده دستش رو هم گرفته رو قلبش . پرستار ها با برانکارد رفتن داخل خونه ..... اقا امیر رو گذاشتن داخلش و بدون فوت وقت رفتن سمت بیمارستان ....‌ اقا فرهاد با ماشین اورژانس رفت .... هرکاری کردم مریم بمونه خونه و استراحت کنه نشد که نشد لباس پوشید و باهام اومد . توی راه با اقا فرهاد تماس گرفتم و ادرس بیمارستان رو پرسیدم و حال اقا امیر رو جویا شدم که گفت که تازه رسیدن بیمارستان و بردنش ازش نوار قلب و اکو بگیرن . بعد از نیم ساعت ما هم رسیدیم .... اقا امیر رو با لباس بیمارستان بردن داخل یه اتاق و کلی سیم و دستگاه به بنده خدا وصل کردن .... اقا فرهاد دیگه همه چیز رو گذاشته بود کنار و گریه می کرد .... مریم رفت کنارش : دکترا چی گفتن فرهاد ؟تخفیف عیدانه داریم قشنگا، به مناسبت اعیاد شعبانیه تا روز عید عضویت در وی آی پی فقط با۴۰هزار تومن هست پس جا نمونی😍 یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ عشق در همین نزدیکی / فصل دوم 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد .**** 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
♥️🍃 ...! 💞!💞 یادت باشه محبت، تجارت نيست 💞چرتکه ننداز که من اینکارو کردم، اون کارو کردم، تو برای من چیکار کردی؟!🧐 ♾️بی‌شمار محبت کن 💟 اگرخوبی ماوابسته به رفتاردیگران باشه این دیگه خوبی نیست، بهش میگن معامله...! ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 ...!🌹 یه وقت هست دستت خالیه و پول نداری..خب اون هیچی!! اما وقتی میگی ندارم و برای خانمت خرج نمیکنی ولی برای خودت و تفریحاتت کلی ولخرجی میکنی خب این بی انصافیه دیگه!! ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi