این هموطنمون و یادتونه؟ دوباره زنگ زد جواب دادم با صدای شبهِ پیرزنی گفت حوصلم سر رفته بیا حرف بزنیم بد کر کر اون پشت با یه نفر دیگه خندیدن

بااااشه مادربزرگ😏 باااشه من خودم ایسگا یه ملت و میگیرم بیا برو تو کوهان اُشترای یزید بابا

ولی واقعا هنوز زنگ میزنین ایسگا میکنید؟ بابا بسه دیگه خز شده به ابلفضل

ولی کاش به جای قطع کردن و خندیدن منم ایسگاشون میکردما

زبونم قاصره از توصیف بدی و زشتی باطن بعضی آدما چطور انقدر کثافط و تو خودشون جا دادن

حیرت شاید قسمت خیلی خیلی کوچیکی از حسی که الان دارم باشه

حرف زدن با ترک دیوار از حرف زدن با بعضی آدما نتیجه مطلوب تری داره

یه زمانی کسایی رو مثل خودمون آدم حساب میکردیم که الان اونا دارن مارو مثل خودشون خر فرض میکنن

یکی از مزایای خاله بودن اینه که هرموقع دلت گرفته باشه و مرهمی بخوای میتونی در گوش خواهرزادت بگی میشه بغلم کنی؟ و اون خیلی مهربون و صادقانه دستاشو بندازه دور گردنت و بغلت کنه تهشم یه بوس مثل برچسب بچسبونه رو لپت❤️‍🩹:)

آدم برای همه مشکلاتش نیاز به صبر داره ولی چرا ما همیشه فقط به کسایی که تازه عزیز از دست دادن میگیم صبور باش !!

چه سوت و کور