خواست با گوشهٔ چشمی دلِ من لرزاند ؛
سوختم ، دود شدم ، شادی روحم صلوات .
چه نمازی؟ که سر از سجده اگر بردارم
جایِ محراب فقط رویِ تو را میبینم .
من دوستت نداشتم ؟!
من حتی چایم را کمرنگ میریختم تا از آن طرف ِ لیوان به تو نگاه کنم ..
نگاهم کردی و بستی به یک لحظه به رگبارم . .
دلم یک زخمیِ تنها وُ چشمانت دو لشکر بود .
عشق آن است که حرفش به عمل ختم شود . .
ورنه هر مدعیِ لاف زنی عاشق است .