eitaa logo
پژوهش های اصولی
284 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
705 ویدیو
119 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۱۹) #‌فصل_اول (آن روز ها) #جنگ_شایعه_‌ها (بخش سوم) از این نمونه در میابیم
(خون دلی که لعل شد ‌۲۰) (در محضر اساتید) (بخش اول) من و برادر بزرگترم پس از دوره ی دبستان، به تحصیل در حوزه ی علمیه پرداختیم؛ چون پدرم نگذاشت در مدارس رسمی تحصیل کنیم تا مبادا از لباس روحانیت بیرون بیاییم. هر طلبه علوم دینی، تحصیلات خود را با خواندن ادبیات عرب، یعنی صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع، شروع میکند. من وقتی در دبستان بودم، مقداری از کتاب جامع المقدمات را تا پایان اُنموذَج خوانده بودم. کتاب امثله را با پدرم شروع کردم، اما ادامه نیافت؛ لذا با استاد دیگری ادامه دادم. صرف میر را نزد پدرم خواندم. بعد عوامل منظومه را هم نزد یک استاد خواندم. مشغول انموذح بودم که درس دبستان را به پایان رساندم. در مدرسه ی سلیمان خان(سلیمانیه) که زیر نظر شیخ حسین بجستانی بود، دروس مقدمات و سطوح را ادامه دادم. شیخ حسین بجستانی از علمای فاضل و دوست پدرم بود. ریاست مدرسه با شیخ احمد کفائی، فرزند آخوند خراسانی بود. آقای بجستانی شخصی به نام آقای علوی را به عنوان استاد من تعیین کرد و من صمدیه را نزد وی خواندم. وی بعداً درس پزشکی خواند و پزشک شد. سپس آقای بجستانی استاد دیگری به نام آقای مسعودی برایم تعیین کرد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ‌۲۰) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش اول) من و ب
(خون دلی که لعل شد ۲۱) (در محضر اساتید) (بخش دوم) سیوطی و مغنی را نزد ایشان خواندم. در سال ۱۳۳۲ از مدرسه ی سیلمانیه به مدرسه نواب منتقل شدم. در این دوره بود که شایستگی ها و توانایی های من شکوفا شد و من در خود اشتهای سیری ناپذیری برای فراگرفتن دروس و قدرتی فوق العاده برای درک و فهم آن یافتم. پس از مغنی، مطول را خواندم. در اینجا باید اهمیت دو کتاب مطول و مغنی را مورد تاکید قرار دهم، که اولی در زمینه علوم بلاغت کتاب سودمندی است اما خواندنش خیلی طول میکشد، و دومی هم کتاب بی مانندی در علم نحو است. فقه و اصول را با شرائع نزد پدرم شروع کردم و تا باب حج ادامه دادم. پدرم در آن هنگام به برادر بزرگم شرح لمعه درس میداد و او هم با پدر در شرح لمعه به باب حج رسید و من که پیشتر در برخی دروس شاگرد برادرم بودم، اکنون با او هم درس شدم. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۱) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش دوم) سیوطی و
(خون دلی که لعل شد ۲۲) (در محضر اساتید) (بخش سوم) سه چهارم شرح لمعه را نزد پدر، و یک چهارم آن را نزد سید احمد مدرس یزدی خواندم. پیش از آن، معالم الاصول را نزد سید جلیل حسینی که دوست پدرم بود، خوانده بودم. سپس رسائل ومکاسب را نزد پدر و حاج شیخ هاشم قزوینی خواندم. حاج شیخ هاشم قزوینی بحق استاد توانایی بود و من کسی را بهتر از او در روش تدریس ندیده ام. در هفده سالگی، رسائل و مکاسب و کفایه را تمام کردم. سال ۱۳۳۵ در درس خارج شرکت کردم. سال بعد برای زیارت به عراق رفتم و چند ماه در نجف ماندم. در آن مدت، در محضر درس علمای بزرگ آن دیار حضور یافتم تا دروس آن اساتید را با دروس حوزه ی مشهد مقایسه کنم. من در برخی درسهای آقای خوئی، آقای حکیم، آقای بجنوردی، آقای شاهرودی، میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن یزدی حضور یافتم. در اواخر دوره‌ای که کفایه میخواندم، با تشویق پدرم به حلقه ی درس آقای میلانی پیوستم. آقای میلانی سال ۱۳۳۳ به مشهد آمد و تدریس فقه را از ابتدای کتاب اجاره شروع کرد و دو سال ادامه داد؛ ولی من در این درسها حضور نیافتم. زمانی در درس ایشان شرکت کردم که کتاب صلاة را شروع کرد. دو سال و نیم _یعنی تا میانه های سال۱۳۳۷_ با آقای میلانی ادامه دادم. در آن سال به قم رفتم و تا سال۱۳۴۳ در این شهر ماندم. از سال ۱۳۴۳ به مشهد بازگشتم و تا پیروزی انقلاب اسلامی در مشهد ماندم. درس خارجی را هم با پدرم داشتم، ولی از آنجایی که تدریس خارج، نیازمند تلاش گسترده برای آمادگی و مطالعه ی منابع متعدد است و پدرم قادر به این تلاش گسترده نبود، لذا درس خارج با ایشان جدی نبود. عادت کرده بودم درسها را به زبان عربی بنویسم. همچنین کوشیدم کارم از جهت ارائه و فصل بندی هم ابتکاری باشد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۲) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش سوم) سه چهار
(خون دلی که لعل شد ۲۳) (در محضر اساتید) (بخش سوم) پدرم ما را عادت داده بود که هیچ فرصتی را از دست ندهیم و هیچ روزی را بدون بهره گیری از درس و مباحثه نگذرانیم. ایشان از فرصت تعطیلی درس حوزه در ایام ماه محرم و همچنین ماه های تابستان هم بهره میگرفت. در هفت روز اول ماه محرم برای من درس میگفت و سه روز بعد از آن را به مجالس روضه امام حسین (علیه السلام) میرفت. چیزی را به نام «تعطیلی تابستانی» قبول نداشت و میگفت: ما در نجف علی رغم هوای طاقت فرسا و گرمای سخت، درسمان را ادامه میدادیم؛ بنابر این تابستانها در مشهد چرا باید درس و تحصیل تعطیل شود؟! مطول را در ماه های تعطیل تابستان خواندم. شیخ فشارکی در تابستان از قم به مشهد می آمد و دو ماه میماند. من او را قبلا دورادور میشناختم، چون بیشتر در مشهد ادبیات عرب را تدریس میکرد و بعد هم که به قم میرفت، به تدریس همین دروس در قم میپرداخت. از او خواستم در مشهد به من مطوّل درس بدهد، که پاسخ مثبت داد. من ساعتهایی طولانی از روز را به درس خواندن نزد او میپرداختم. لذا بیان و مقداری از معانی و بدیع مطوّل را در خلال دو تابستان _یعنی ظرف چهارماه_ به پایان رساندم. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۳) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #پدری_که_استاد_بود (بخش سوم) پدرم ما را عاد
(خون دلی که لعل شد ۲۴) (در محضر اساتید) (بخش چهارم) شیخ فشارکی بعدا فهمید که که من مکاسب هم میخوانم و لذا در پیشرفت سریع من در فقه شگفت زده شد. او خود، این کتاب را در قم تدریس میکرد. پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت میکرد. ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب میکرد. من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم. هرگاه در مورد درسی که میخواندم، اظهار نظر میکردم، پدرم خیلی خوشحال میشد و به من که چهارده پانزده ساله بودم، می گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری. با برادرم مباحثه میکردم. پس از مباحثه، پدرم ما را به اتاق خود میخواند، از ما پرسش میکرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم، برایمان توضیح میداد. به خاطر دارم که خانه ما سه اتاق داشت. دو اتاق از آن پدر بود، یک اتاق نسبتا بزرگ برای مهمان ها، و یک اتاق هم برای مطالعه و غذا خوردن و استراحت؛ شبیه حجره طلاب. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۴) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش چهارم) شیخ ف
(خون دلی که لعل شد ۲۵) (در محضر اساتید) (بخش سوم) ماهم همگی یک اتاق داشتیم: چهار برادر و چهار خواهر، با مادر! در مواردی که مادر مهمان یا روضه داشت، ناگزیر بودیم بیرون خانه بمانیم! در اتاق مخصوص پدر، میزی به درازا و پهنای 80 در 40 بود. (که در زمستان با گذاشتن منقلی در زیر آن، برای گرمایش هم مورد استفاده واقع میشد که به آن کرسی میگویند.) پدر در سمت طول میز چهار زانو مینشست، ما هم هردو کنار یکدیگر در یک سمت عرض آن می نشستیم. بخاطر هیبت و جدیت پدر در اثنای درس و مباحثه، من و برادرم بر سر اینکه کدام دور تر از پدر بنشینیم، باهم کشمکش داشتیم! بی شک این تندی و خشم پدر هر چند جنبه هایی منفی داشت، اما منکر جنبه های مثبت آن نمیتوانم بشوم؛ زیرا این سختگیری ما را منضبط بار آورد و از انحرافاتی که برای برخی فرزندان روحانیون به علت عدم توجه به آنها پیش می آمد، به دور داشت. یکی دیگر از اثرات آن نیز این بود که من توانستم ادبیات عرب و دوره ی سطح فقه و اصول را در پنج سال و نیم به پایان برسانم. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۲۵) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #پدری_که_استاد_بود (بخش سوم) ماهم همگی یک ات
(خون دلی که لعل شد ۲۶) (در محضر اساتید) از شش سال تحصیل در حوزه ی مشهد خاطرات بسیاری دارم که یک مورد آن را ذکر میکنم و آن عبارت بود از شیفتگی شدید من به مطالعه ی کتاب های داستان و رمانهای مشهور جهانی و ایرانی. شاید من همه ی داستان های "میشل زواگو" را که ده تا است، خوانده ام. داستانهای "الکساندر دوما" ی پدر و پسر هم خوانده ام. همچنین تمامی یا بیشتر داستانهای ایرانی را نیز خوانده ام. خواندن این داستانها و رمانها تاثیر محسوسی در ذهن و شیوه ی نگارشی انسان دارد. سال 1336 چند ماه به عراق سفر کردم؛ برخی کتابهایی را هم که به آنها خیلی علاقه داشتم، به همراه خود بردم. بعد به کتابخانه ی شوشتریه ی نجف اشرف رفتم که اتفاقا بسیاری از کتابهای عمویم_سید محمد_ در این کتابخانه هست و موقوفه آنجاست. در آنجا کتابهایی را استنساخ کردم. سپس به همراه خانواده از طریق بصره به ایران بازگشتیم و از خرمشهر با قطار به تهران آمدیم. در تهران کتابها به همراه چند شناسنامه گم کردم. همه جا رو زیرو رو کردم و هرجایی را گشتم، به انبار های راه آهن رفتم و مدتها در آنجا جست و جو کردم؛ اما نتیجه ای نداشت. پریشان و اندوهگین و افسوسمند به مشهد بازگشتم. دوسال بعد نامه ای از یک راننده ی تاکسی به دستم رسید که نوشته بود: من بسته ای که در اتوموبیلم جا مانده بود، پیدا کردم؛ اما هیچ نشانی از صاحبش در آن نیافتم؛ فقط چند کتاب و شناسنامه در آن بود. دیدم صاحب شناسنامه، معمم است؛ لذا از فردی معمم در تهران پرسو جو کردم و او نشانی مسجد مشهد را به من داد. به این ترتیب کتابها به من بازگشت! 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945