eitaa logo
پژوهش های اصولی
284 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
705 ویدیو
119 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۵) #فصل_سوم (ساحل دجله ۹) #جواهری_شاعر(بخش سوم) گاه که میدیدم به رخدادی ا
(خون دلی که لعل شد ۳۶) (شراره نخستین ۱) از خردسالی، یکی از دورانهای مهم بیداری اسلامی را شاهد بوده ام، که از آغاز حرکت نواب صفوی (رحمته الله علیه) تا نهضت امام خمینی(قدس سره) و انقلاب اسلامی و برپایی نظام مبارک اسلامی امتداد داشت. مرحوم شهید نواب صفوی نخستین جرقه ای بود که راه اسلام را به معنای فراگیری انقلابی و پویای آن در برابرم روشن ساخت. این مرد در جامعه ی ایرانی آنچنان جنبشی برانگیخت که وجدان مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد، عزم ها را جزم کرد و در دلها غیرت و حمیتی نسبت به اسلام و مقدسات اسلامی ایجاد نمود. اثرگزاری او محدود به ایران نبود، بلکه به برخی نقاط جهان عرب سفر کرد و آتش شور و حماسه را در دل مجاهدان برافروخت. به برخی زمامداران عرب نیز نصیحت میکرد که در دام فریب استعمارگران نیفتند. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۶) #فصل_چهارم (شراره نخستین ۱) #پیشاهنگ_جهاد از خردسالی، یکی از دورانهای
(خون دلی که لعل شد ۳۷) (شراره ی نخستین ۲) نواب در سال ۱۳۳۲ به مشهد سفر کرد و در محلی به نام «مهدیه» _شبهه مدرسه ای با هدف یاد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)، که موسس آن «حاجی عابد زاده» توجه وافری به برگزاری مراسم جشن نیمه ی شعبان داشت -اقامت گزید. نواب به خانه هیچ کس نرفت بلکه مرکز مهم دینی را انتخاب کرد. من آن زمان جزو طلاب مدرسه ی سلیمان خان بودم و چهارده سال داشتم. با وجود اشتیاق شدیدم به دیدن نواب نتوانستم به مهدیه بروم زیرا پدرم اجازه نمیداد. در یکی از روز ها نواب تصمیم گرفت برای بازدید آن عده ایی از طلاب مدرسه ی سلیمان خان که به دیدنش رفته بودند از آن مدرسه دیدن کند. من از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم. نواب در چشم ما نماد قهرمانی و مقاومت اسلامی بود. وقتی خبر کشته شدن رزم آرا به دست خلیل طهماسبی یکی از فدائیان اسلام منتشر شد و میشنیدیم که آقای کاشانی این اقدام قهرمانانه را به طهماسبی تبریک گفته احساس عزت و افتخار میکردیم. ما میدانستیم که نواب برای خود یاران و تشکیلاتی دارد که دژخیمان و گردنکشان حکومت را به وحشت انداخته است. در مدرسه حجره ی بزرگی بود که به آن مدرس میگفتید آن را رفت و روی و مرتب کردیم و برای آمدن این میهمان و همراهانش آماده ساختیم و در انتظار ساعت موعود ماندیم. در ورودی مدرسه باز شد و عده ایی میهمان وارد شدند. چشم من در میان آنان در جست و جوی نواب بود که در ذهن خود از او تصویر مردی تنومند و بلند قامت داشتم اما به جای چنان مردی که در تخیلم بود مردی لاغر و کوتاه قد رادیدم که عمامه ایی سیاه بر سر داشت و چهره اش بشاش بود و هرکه را میدید با گشاده روسی برخورد می‌کرد و به او سلام میداد. اگر هم به یک نفر سید برمیخورد میگفت: پسر عمو سلام علیکم. باخود گفتم عجب! نواب صفوی که رژیم شاه را گیج و حیران کرده این است؟! در واقع از وقتی چشمم به این مرد افتاد دیدم با تمام احساس مجذوب اویم و از ژرفای قلبم او را دوست میدارم. در این سفر، گروهی از فدائیان اسلام نواب را همراهی می‌کردند که بیشترشان جوان بودند و کلاه پوستی های خاصی به سر داشتنتد و در میانشان سه نفر هم معلم بودند. مدرس پر از جمعیت شد، نواب آنجا ایستاد و سخنرانی کرد؛ درباره ی اهدافش صحبت کرد و مردم را به شهادت طلبی در راه یاری اسلام و اعتلاء آن ترغیب نمود. سخنانش در روحم موج میزد و احساساتم را شعله ور میساخت و مرا به سوی چشم انداز های قدرت و عزت اسلام میکشاند. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۷) #فصل_چهارم(شراره ی نخستین ۲) #شوق_دیدار_نواب نواب در سال ۱۳۳۲ به مشهد
(خون دلی که لعل شد ۳۸) (شراره ی نخستین۳) (بخش اول) دوروز بعد شنیدم نواب می‌خواهد به مدرسه ی نواب برود. با آنکه من در کسب اجازه از پدرم محدودیت داشتم، اما به آن مدرسه رفتم. دیدم مردم منتظر اویند. مدرس و ایوان این مدرسه را برای استقبال از او مفروش کرده بودند. من هم همراه با آنان مدتی در انتظار ماندم اما دیدم از فرط شوق قدرت ماندن و انتظار کشیدن ندارم لذا به استقبالش شتافتم. بیرون آمدم و مسیر منتهی به مهدیه را در پیش گرفتم. دیدم نواب می آید و مردم از پس او روانند. او در حین راه رفتن به چپ و راست رو می‌کرد و به مردم سلام میداد و با آنها به گرمی فراوان حرف میزد. رهگذران را مخاطب قرار میداد گاه عزمشان را جزم می‌کرد و گاه نصیحتشان می‌کرد. هنگام سخن گفتن همه ی جسمش حرکت داشت و وقتی میخواست سخنی را برساند وجودش میلرزید. من خود به چشم دیدم وقتی نواب در مذمت تشیع به لباس غریبان سخن میگفت مردی چنان تحت تاثیر قرار گرفت که کلاه شاپوی خود را از سر برداشت در دست مچاله کرد و در جیب گذاشت! 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۸) #فصل_چهارم(شراره ی نخستین۳) #شعله‌ی_فروزان(بخش اول) دوروز بعد شنیدم نو
(خون دلی که لعل شد ۳۹) (شراره ی نخستین ۴) (بخش دوم) با عجله خود را به نخستین صف کسانی رساندم که در مدرسه، برابر نواب نشسته بودند. اکنون آن صحنه با تمام جزئیاتش در نظرم مجسم می‌شود. نواب در جایی ایستاده که بر ایوان و حیاط مدرسه اشراف داشت. من در برابر او و جلوی پایش نشسته بودم و مجذوب یکایک حرکات و کلمات او شده بودم. به یاد دارم طلاب را وعظ می‌کرد و از آنها میخواست به ورع و تقوا پایبند باشد. هنوز این صدایش در گوشم طنین انداز است که میخواند: (یا ابن آدم! اکثر مـــن الزاد فـــان الطریق بعید بعید، و جدد السفینة فان البحر عمیق عمیق.) درواقع نواب به صورت شعله ی فروزان در آمد که همواره اهتمام به امر اسلام و جامعه و اندیشیدن به آینده ی اسلام را در اعماق وجودم بر می انگیخت. شایان ذکر است که در زمان آیت الله کاشانی و یک سال پیش از آمدن نواب یعنی سال ۱۳۳۱برخی از سخنرانهای آگاه به مشهد آمدند و من بسیار مشتاق بودم مجالس آنها را دریابم و از آن روحیه ی حماسی که القا می‌کردند لبریز شوم. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۹) #فصل_چهارم (شراره ی نخستین ۴) #شعله‌ی_فروزان (بخش دوم) با عجله خود را
(خون دلی که لعل شد ۴۰) (شراره ی نخستین ۵) ؟! دوسال پس از آن سفر در سال ۱۳۴۴ نواب اعدام شد ‌وبه شهادت رسید. من در آن زمان در مدرسه ی نواب نزد حاج شیخ هاشم قزوینی درس میخواندم. با اعدام نواب سراسر کشور بویژه حوزه های علمیه را جو رعب و وحشت فرا گرفت. استاد ما حاج شیخ هاشم قزوینی تنها روحانی ایی در مشهد بود که در آن زمان سد رعب و وحشت را شکست و در مقدمه ی جلسه ی درس خود در رثای نواب سخنرانی کرد و به اعدام او شدیدا اعتراض کرد و با صدایی پر شور و مهیج گفت: آیا با فرزندان پیامبر خدا چنین باید بکنند؟ ما طلاب جوان هم به تشکیل جلسات میپرداختیم و در آن، فضایل نواب و یارانش و خط مشی و اهداف آنها را بیان میکردیم و اعتراض خود را به اعدام این مجاهدان اعلام میداشتیم. سال بعد از شهادت نواب، ما به شخصی بر خوردیم که برای گذراندن تعطیلات تابستانی به مشهد آمده بود. اسمش «عباس غله زاری» و از اعضای فدائیان اسلام بود اما به علت نبود مدرکی دال بر محکومیتش تحت پیگرد قرار نداشت. ما با او آشنا و مانوس شدیم. او درباره ی شخصیت و منش و دیدگاه های فکری نواب برایمان گفت و من بیشتر شیفته ی نواب شدم و ایمانم به اخلاق و از خود گذشتی و اهداف او بیشتر شد. ما گروهی از جوان‌ها بودیم که به با هم پیوند فکری و عاطفی داشتیم. غله زاری تقریبا ده سالی از ما بزرگ تر بود، ولی ما با او رابطه محکمی برقرار کردیم و او در سال‌های بعد هر تابستان به مشهد می آمد. نخستین اقدام سیاسی گروه ما در انتظار فرصتی بود تا عملا شور و شوق سرشار خود را نشان دهد. در محرم سال ۱۳۳۴ این فرصت به دست آمد. استاندار خراسان دستور داده بود سینماهای مشهد فقط از اول تا دوازدهم محرم تعطیل شود؛ درحالی که پیش از آن معمولا به احترام عاشورا و اربعین، در هر دوماه محرم و صفر تعطیل می‌شد. همین کافی بود تا انگیزه ی من برای اقدامی مخالفت آمیز شود. ما با دوستان جمع شدیم بیانیه ای نوشتیم و این تصمیم را محکوم کردیم. در این بیانیه علما و مردم را ترغیب کردیم که به وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر عمل کنند، و در مورد عواقب سکوت در برابر منکرات هشدار دادیم. دستگاه چاپ در اختیار نداشتیم همه ی نسخه های بیانیه را با دست نوشتیم. من الان هم یک نسخه از آنها را دارم. این بیانیه در چهار صفحه بود و نوشتن هر نسخه حدود دوساعت وقت میبرد. این نخستین گام عملی در عرصه ی فعالیت سیاسی بود. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۴۰) #فصل_چهارم (شراره ی نخستین ۵) #با_فرزندان_رسول_خدا_چنین_میکنند؟! دوسال
(خون دلی که لعل شد ۴۱) (شراره ی نخستین ۶) وقتی در سال ۱۳۳۷ به قم رفتم، افکار مربوط به ایجاد دگرگونی اجتماعی در ذهنم موج میزد؛ و چون من در حوزه ی علمیه بودم، لذا طبیعی بود که کار نوسازی حوزه بخش اعظم توجه مرا به خود معطوف میداشت. من اخیرا در سال ۱۳۷۰ در قم راجع به طرح نوسازی حوزه ی علمیه صحبت کرده ام، که ریشه ی این بحث به آن روزها برمیگردد. ضمنا دیروز یکی از روحانیون به دیدنم آمد که آن وقتها از اطرافیان آقای بروجردی بود. بحثی که میان من و او در اوایل مهاجرتم به قم صورت گرفته بود، به خاطرم آمد. آن زمان در منزل یکی از دوستانمان در قم با وی ملاقات کردم. برادرم سید محمد و صاحب خانه هم بودند. من در حضور او از نظام حوزه بشدت انتقاد کردم. آن زمان، رهبری حوزه هم با آقای بروجردی بود. بحث، سخت بالا گرفت. او دفاع میکرد و من انتقاد. بعد از آنکه وی از آنجا رفت، صاحب خانه به خاطر آنکه به خود جرئت دادم مطالبی بگویم که ممکن است به گوش آقای بروجردی برسد، مرا سرزنش کرد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۴۱) #فصل_چهارم(شراره ی نخستین ۶) #اندیشه‌ی_ایجاد_دگرگونی وقتی در سال ۱۳۳۷
(خون دلی که لعل شد ۴۲) (شراره ی نخستین۷) (بخش اول) در اینجا باید یکی از مشخصه های مهم نهضت اسلامی ایران را بیان کنم. این مشخصه عبارت است از وجود دو خط در این نهضت، که تعامل میان این دو خط، تشکیل دهنده ی روند تکاملی حرکت به سمت اسلام در این کشور بوده: نخست، خط مقابله ی دینی با دستگاه حاکم، که برخاسته از عقیده دینی بود. دوم، خط بیدارگری فکری و ارائه ی برنامه ی اسلامی برای زندگی، با گفتمانی نو. یا به عبارتی دیگر: خط نوسازی اندیشه دینی. از یک سو، کسانی بودند که خط مقابله با دستگاه حاکم را در پیش گرفتند، ولی از یک اندیشه مترقی اسلامی برخوردار نبودند، بلکه دچار تحجر و جمود فکری بودند. آنها به انگیزه ی غیرت اسلامی شان یه مقابله با قدرت حاکمه ای برخاسته بودند که حریم مقدسات مسلمانان را مورد اهانت قرار داده بود. از سوی دیگر، کسانی هم بودند که در خط بیدارگری حرکت میکردند و افکار روشنی در زمینه ی اسلام داشتند؛ میکوشیدند دین را با زبان روز به جامعه عرضه کنند، با کج روی های فکری هم مبارزه میکردند، اما در خط مقابله با قدرت حاکمه حرکت نمیکردند. در آغاز نهضت امام خمینی (رضوان الله علیه) در سال ۱۳۴۲ با آنکه ایشان خود پیشگام عرصه ی بیدارگری فکری بودند، اما عامل «مقابله»، در نهضت برجستگی داشت. در اوایل، تمرکز نهضت روی مبارزه با دستگاه حاکمه ی دین ستیز بود. پس از آنکه روحیه ی مقاومت دینی در جامعه محکم و استوار شد و نهضت توانست به سمت ارائه ی نظریه ی اندیشه ی اسلامی به نحو مطلوب پیش برود، متحجران عقب ماندند؛ اما کسانی که بصیرت دینی داشتند و از افکار باز و روشن بهره ای داشتند، در مسیر نهضت ماندند. سپس، بویژه طی سالهای ۱۳۴۵و ۱۳۴۶ که دشوار ترین سالها برای انقلابیون بود و شاه همه ی گروه های مقاومت سیاسی را قلع و قمع و از میدان بیرون کرده بود، بسیاری از شخصیت های نهضت اسلامی، گرایش به خط دوم (خط روشنگری دینی) را ترجیح دادند. کسانی بودند که هم در آغاز و هم در پایان زندگی جهادی خود، در میدان مقاومت حضور داشتند‌، اما در سالهای یاد شده، هم خود را مصرف روشنگری فکری کردند. شهیدان بزرگوار، مطهری و بهشتی و باهنر از این جمله اند. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۴۲) #فصل_چهارم (شراره ی نخستین۷) #خط_مبارزه_وخط_آگاهی_بخشی(بخش اول) در این
(خون دلی که لعل شد ۴۳) (شراره نخستین ۸) در اینجا باید برای ثبت در تاریخ بگویم که من از اندک افراد معدودی بودم که در همه ی لحظات نهضت، هردو خط را باهم آمیختم و به این ویژگی معروف بودم. در تمام زندگی مبارزاتی خود، همواره هردو خط"مقاومت"و "روشنگری" را باهم ادامه دادم و معتقدم این دو را کاملا باهم در آمیختم. نهایت سعی من این بود که دین را چنان که خدای متعال خواسته، به عنوان روشی برای رفتار عملی، و برنامه ای برای زندگی، و تغییری مستمر بسوی کمال مطلوب بفهمم و ارائه کنم. در همه ی کار های فکری و عملی ام، و در سخنرانی ها و درسهایم، روی این خط تمرکز داشتم. همین گرایش به درک آگاهانه و روشن از اسلام، مرا واداشت تا به کتاب های اسلام گرایان عرب روی بیاورم؛ که این مطلب را در جای خود بیان خواهم کرد. در کنار این، به هر فعالیتی که میتوانست مردم را علیه قدرت حاکم بسیج کند و به صورت هسته ای برای رهبری مردم به سوی برپایی حکومت اسلامی درآید، دست میزدم. میان برادرانمان نیز کسانی بودند که این هردو خط را باهم ادامه دادند. آقای هاشمی رفسنجانی یکی از برجسته ترین آنها بود. یک بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایشان گفتم: در این پانزده سال گذشته، یک روز هم زندگی من بدون مقاومت علیه رژیم نگذشت؛ در این مدت، یک شب هم بدون نگرانی نخوابیدم؛ چون شبهای ما یا در زندان میگذشت یا در تبعیدگاه، و یا در انتظار زندان و تبعید. آقای هاشمی گفت: من هم همینطور. البته برادرانی که در "خط فکری" بودند، مارا پشتیبانی و یاری میکردند. شهید مطهری هجده سال از من بزرگتر بود_ یعنی یک نسل از من مسن تر بود_ با این همه، باهن دوستی فوق العاده ای داشتیم. ایشان همواره میکوشید از جایگاه اجتماعی من حمایت کند و در سخنرانی ها و مجالس خود از من یاد میکرد. دکتر شریعتی نیز زندگی اسلامی خود خود را در میدان مقاومت آغاز کرد و سپس به روشنگری و آگاهی بخشی روی آورد. من درباره ی افکار او ملاحظاتی دارم که درجای خود بیان خواهم کرد. برادرانم، برخی به مبارزه ی سیاسی میپرداختند و برخی نمیپرداختند؛ اما چنان که گفتم، باهم همکاری و تشریک مساعی داشتیم. فعالیت اسلامی اقتضا میکند که همه ی نیروها با قابلیتها و سلیقه های گوناگون جذب شوند. مردم در این زمینه باهم متفاوتند. درحدیث مأثور آمده: لو علم الناس کیف خلق الله تبارک و تعالی هذا الخلق لم یلم احد احدا. و این با اصل اختیار منافاتی ندارد، بلکه بر وجود اختلاف در طبیعت افراد بشر تاکید دارد. به عقیده ی من اگر فعالیت آگاهانه ی فکری اسلامی از جنبش و مبارزه جدا شود، خشک و بی روح میشود. روح مبارزه ی دینی هم اگر از آگاهی و اندیشه عاری گردد، دچار ارتجاع و تحجر میگردد. ترکیب مقاومت با آگاهی بخشی و رشد فکری، خط انقلاب اسلامی را تشکیل میدهد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945