پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۱۹) #فصل_اول (آن روز ها) #جنگ_شایعه_ها (بخش سوم) از این نمونه در میابیم
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۰)
#فصل_دوم (در محضر اساتید)
#مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش اول)
من و برادر بزرگترم پس از دوره ی دبستان، به تحصیل در حوزه ی علمیه پرداختیم؛ چون پدرم نگذاشت در مدارس رسمی تحصیل کنیم تا مبادا از لباس روحانیت بیرون بیاییم.
هر طلبه علوم دینی، تحصیلات خود را با خواندن ادبیات عرب، یعنی صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع، شروع میکند.
من وقتی در دبستان بودم، مقداری از کتاب جامع المقدمات را تا پایان اُنموذَج خوانده بودم.
کتاب امثله را با پدرم شروع کردم، اما ادامه نیافت؛ لذا با استاد دیگری ادامه دادم. صرف میر را نزد پدرم خواندم. بعد عوامل منظومه را هم نزد یک استاد خواندم.
مشغول انموذح بودم که درس دبستان را به پایان رساندم.
در مدرسه ی سلیمان خان(سلیمانیه) که زیر نظر شیخ حسین بجستانی بود، دروس مقدمات و سطوح را ادامه دادم.
شیخ حسین بجستانی از علمای فاضل و دوست پدرم بود. ریاست مدرسه با شیخ احمد کفائی، فرزند آخوند خراسانی بود.
آقای بجستانی شخصی به نام آقای علوی را به عنوان استاد من تعیین کرد و من صمدیه را نزد وی خواندم.
وی بعداً درس پزشکی خواند و پزشک شد.
سپس آقای بجستانی استاد دیگری به نام آقای مسعودی برایم تعیین کرد.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۰) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش اول) من و ب
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۱)
#فصل_دوم (در محضر اساتید)
#مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش دوم)
سیوطی و مغنی را نزد ایشان خواندم.
در سال ۱۳۳۲ از مدرسه ی سیلمانیه به مدرسه نواب منتقل شدم.
در این دوره بود که شایستگی ها و توانایی های من شکوفا شد و من در خود اشتهای سیری ناپذیری برای فراگرفتن دروس و قدرتی فوق العاده برای درک و فهم آن یافتم.
پس از مغنی، مطول را خواندم. در اینجا باید اهمیت دو کتاب مطول و مغنی را مورد تاکید قرار دهم، که اولی در زمینه علوم بلاغت کتاب سودمندی است اما خواندنش خیلی طول میکشد، و دومی هم کتاب بی مانندی در علم نحو است.
فقه و اصول را با شرائع نزد پدرم شروع کردم و تا باب حج ادامه دادم. پدرم در آن هنگام به برادر بزرگم شرح لمعه درس میداد و او هم با پدر در شرح لمعه به باب حج رسید و من که پیشتر در برخی دروس شاگرد برادرم بودم، اکنون با او هم درس شدم.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۱) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش دوم) سیوطی و
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۲)
#فصل_دوم (در محضر اساتید)
#مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش سوم)
سه چهارم شرح لمعه را نزد پدر، و یک چهارم آن را نزد سید احمد مدرس یزدی خواندم.
پیش از آن، معالم الاصول را نزد سید جلیل حسینی که دوست پدرم بود، خوانده بودم. سپس رسائل ومکاسب را نزد پدر و حاج شیخ هاشم قزوینی خواندم.
حاج شیخ هاشم قزوینی بحق استاد توانایی بود و من کسی را بهتر از او در روش تدریس ندیده ام. در هفده سالگی، رسائل و مکاسب و کفایه را تمام کردم.
سال ۱۳۳۵ در درس خارج شرکت کردم.
سال بعد برای زیارت به عراق رفتم و چند ماه در نجف ماندم.
در آن مدت، در محضر درس علمای بزرگ آن دیار حضور یافتم تا دروس آن اساتید را با دروس حوزه ی مشهد مقایسه کنم. من در برخی درسهای آقای خوئی، آقای حکیم، آقای بجنوردی، آقای شاهرودی، میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن یزدی حضور یافتم.
در اواخر دورهای که کفایه میخواندم، با تشویق پدرم به حلقه ی درس آقای میلانی پیوستم. آقای میلانی سال ۱۳۳۳ به مشهد آمد و تدریس فقه را از ابتدای کتاب اجاره شروع کرد و دو سال ادامه داد؛ ولی من در این درسها حضور نیافتم.
زمانی در درس ایشان شرکت کردم که کتاب صلاة را شروع کرد.
دو سال و نیم _یعنی تا میانه های سال۱۳۳۷_ با آقای میلانی ادامه دادم.
در آن سال به قم رفتم و تا سال۱۳۴۳ در این شهر ماندم.
از سال ۱۳۴۳ به مشهد بازگشتم و تا پیروزی انقلاب اسلامی در مشهد ماندم.
درس خارجی را هم با پدرم داشتم، ولی از آنجایی که تدریس خارج، نیازمند تلاش گسترده برای آمادگی و مطالعه ی منابع متعدد است و پدرم قادر به این تلاش گسترده نبود، لذا درس خارج با ایشان جدی نبود.
عادت کرده بودم درسها را به زبان عربی بنویسم. همچنین کوشیدم کارم از جهت ارائه و فصل بندی هم ابتکاری باشد.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۳) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #پدری_که_استاد_بود (بخش سوم) پدرم ما را عاد
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۲۴)
#فصل_دوم (در محضر اساتید)
#مدارس_ومراحل_تحصیل_حوزوی (بخش چهارم)
شیخ فشارکی بعدا فهمید که که من مکاسب هم میخوانم و لذا در پیشرفت سریع من در فقه شگفت زده شد.
او خود، این کتاب را در قم تدریس میکرد. پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت میکرد.
ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب میکرد. من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم.
هرگاه در مورد درسی که میخواندم، اظهار نظر میکردم، پدرم خیلی خوشحال میشد و به من که چهارده پانزده ساله بودم، می گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری.
با برادرم مباحثه میکردم. پس از مباحثه، پدرم ما را به اتاق خود میخواند، از ما پرسش میکرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم، برایمان توضیح میداد.
به خاطر دارم که خانه ما سه اتاق داشت. دو اتاق از آن پدر بود، یک اتاق نسبتا بزرگ برای مهمان ها، و یک اتاق هم برای مطالعه و غذا خوردن و استراحت؛ شبیه حجره طلاب.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945