پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۵۷) #فصل_هفتم (حماسه اشک ۲) #قعلهی_علم من بیرجند را از این جهت انتخاب کر
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۵۸)
#فصل_هفتم (حماسه اشک ۳)
#گریهی_سیاسی
من در بیرجند دوستانی داشتم که طی دو سفر قبلی با آنها آشنا شده بودم. روز سوم محرم به بیرجند رسیدم. البته برای کسی که بخواهد در یک منطقه منبر برود، روز سوم محرم دیر است. سخنران باید اندکی پیش از محرم بیاید تا برایش مجلس مهیا کنند. در عین حال دوستان برای من فرصت منبر رفتن در چند مسجد را فراهم کردند.
روز هفتم محرم فرا رسید؛ و این همان روز موعودی بود که امام خمینی توصیه کرده بود سخنرانها افشاگری علیه رژیم شاه را آغاز کنند. روز هفتم مصادف با جمعه بود. کار را به گونه ای ترتیب دادم که به مجلس بزرگی در «مسجد مصلی» دعوت شوم. تا نزدیک مغرب فرصت شروع سخنرانی فراهم نشد، زیرا مقرر بود سخنران دیگری پیش از من به منبر برود. این سخنران به شکل غیر معمولی سخنانش را طول داد. من نگران بودم که این فرصت گرانبها از دست برود. اما او بیست دقیقه پیش از نماز مغرب وعظ خود را خاتمه داد و من منبر رفتم.
در این اجتماع انبوه، تمام آنچه را که در سینه داشتم، بیرون ریختم و همه چیز را گفتم. سخن را با بیان نقشه ی بیگانگان برای جدایی دین از زندگی آغاز کردم و با شرح توطئه ی رژیم شاه علیه اسلام و مسلمین و علمای دین، ادامه دادم؛ بعد هم با توصیف ماجرای مدرسه فیضیه، آن را به پایان رساندم.
حوادث روز دوم فروردین را که شرح دادم، مردم به گریه افتادند و شور عظیمی بر مجلس حاکم شد. سپس طبق معمول همیشگی، منبر را با ذکر مصیبت حسین بن علی(علیه السلام) پایان دادم. اما گریستن مردم بر امام حسین، از گریه ی آنها بر ذکر مصیبت فیضیه بیشتر نبود!
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945