eitaa logo
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
131 فایل
📚دوره آموزش اساتید :مداحان مبلغان پيشرفت ، در راستای تمدن نوین اسلامی فرهنگ سازی زمینه ظهور ارائه سرفصل های اموزشی👇👇 *سبک زندگی اهلبیت (ع) *انسان شناسی *طرح اجرایی قرآن زنده است *مقتل شناسی *اصول و فنون *نواها ونغمه * فرزند آوری و فرزندپروری
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار ______________ چون حسین نامۀ حسن برداشت  خط او دید و روی دیده گذاشت  قاسم بن الحسن تمنا کرد  اذن میدان گرفت و پر وا کرد  کفنی بر تنش عمو پوشاند  و نقابی به روی او پوشاند  پاره ماه سوی میدان شد  لرزه ای در سپاه عدوان شد  ای عجب هیئتی عجب کفنی  هیبتش هاشمی قَدَش حسنی  و انا بن الحسن که افشا شد  لشگر کوفه در تماشا شد  نوجوان و به لشگر افتادن  با یلان عرب در افتادن  هرکه از هر طرف تهاجم کرد  لاجرم دست و پای خود گم کرد  به دَرَک رفت خصم رسوایش  اَزرَقِ شامی و پسرهایش  رزم جانانه اش که غوغا کرد  کینه های مدینه سر وا کرد  دور تا دور او گره افتاد  در میان محاصره افتاد  نیزه ها بود و ماجرای حسن  تیر باران تازه ای به کفن  دشمن از هر طرف که راهش بست  زیر نعل ستور سینه شکست  نالۀ او بلند شد: عمّاه  به حرم می رسید وا اُماه  🔸شاعر :
🏴 اشعار ____________________ درد داریم از ازل،دنبالِ تسکینیم ما شب به شب در کوچه می گردیم،مسکینیم ما مثل پروانه در آتش هم مطیع کامِلیم شمع می داند که خیلی اهل تمکینیم ما سوختن را لابه‌لای گریه معنا کرده ایم در میان آب می سوزیم ما..،اینیم ما عالم ذَر پیرُهَن مشکی تن ما کرده اند قرن ها قومی عزاداریم،غمگینیم ما خاک ما را با گِل فرهاد توام کرده اند بی قراران دو قطره اشکِ شیرینیم ما ظاهراً تعبیر خواب هر شبِ ما کربلاست... پس نیازی نیست،یک پا اِبن سیرینیم ما فرشِ روضه‌خانه ها را روز جارو می زنیم با کتیبه نیمه شب سرگرم تزئینیم ما دستگرمی است این شب‌گریه های هفتگی... تا محرم ماه‌ها مشغول تمرینیم ما روضه خوان لب وا کند،ما گریه را سر می دهیم آنقَدَر شب‌های عاشورا دهن بینیم ما! سال ها در عمق آن گودال گیر افتاده ایم سال ها گریه کن آن جسم خونینیم ما بیشتر از شمر،خولی را خدا لعنت کند... باخبر از ماجرای راس و خُرجینیم ما داغدار روضه ی بزم شراب و خیزران داغدار روضه ی آن تشت زرّینیم ما 🔸شاعر:
🏴 اشعار ________________ دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود فرزندِ بی مثالِ جنگاور جمل بود شمشیر میکشید و «سر» روی خاک میریخت مثل علیِ اکبر(ع) در رزم، بی مثل بود ارثیۂ پدر بود عشقِ عمو حسینش(ع) در کربلا شد اثبات، عشقی که بی خلل بود ترسیده بود «أزرق»! چون در کشاکش ِ جنگ همواره کارِ قاسم(ع)، آوردنِ اجل بود هر کس که در جدالِ با چشم هایش افتاد مستأصل و پریشان، دنبال راهِ حل بود تاریخ غبطه خورده، «إن تَنکُروني» اش را اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود ¤ یک عمر مثلِ قاسم(ع)؛ در نزد «حاج قاسم»- -طعم خوش ِ شهادت، «أحلی مِن العسل» بود! 🔸شاعر :
از چشم‌ گریه مانَد و از گریه عزتش از جام باده مانَد و از باده لذتش فرمود امام صادق ما روضه جنت است دنیا جهنم است برو سمت جنتش ما را حسین، بهر خودش انتخاب کرد اینجا کسی نیامده الا به دعوتش عرفان ناب چیست؟همین گریه بر حسین صدسال فیض ریخته در نیم ساعتش! تا زنده ای به هرنفسی یا حسین‌ بگو فردا میان قبر تو هستی و حسرتش یک روز هم شبیه به حر میخرد مرا بخشیده میشویم همه در نهایتش آنکس که کار کرد برای عزای او حتی عبادت است دم استراحتش صدبار قهر کردم و دنبالم آمده ماندم دگر چکار کنم از خجالت خون حسین قاطی کرببلا شده صد مرده زنده میشود از بوی تربتش جان داشت و به خیمه او حمله ور شدند فابک علی الحسین! شکستند
نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه کند گفت دنبال تو عمه چقدر ماه شدی حسرت مثل حسن جان شدنت را چه کند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو عمو قد عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه کند اینقدر چنگ مزن روی زمین پیش حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود این همه طوفان شدنت را چه کند کاش میشد که نفهمند یتیمی که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه کند با همین پیروهن ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه کند آنقدر خورد که دندان تو را با خود برد سنگ دانست که خندان شدنت را چه کند هی سپاه از روی تو رد شده و بر میگشت حال این دشت فراوان شدنت را چه کند سینه ات نرم که شد مادرم آمد اما مادرم پاره‌ قرآن شدنت را چه کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی شاعر: حسن لطفی  
بسم الله الرحمن الرحیم جذبه و جاذبه و جلوه‌ی اعظم حسن است علی و عالی و علامه و اعلم حسن است به خداوند بهشتش حسن آباد خداست شرف‌الشمس خداوندِ دو عالم حسن است بنویس از نفَسش فاطمه را می‌فهمند بسکه آئینه‌یِ پیغمبر اکرم حسن است از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم دومین حیدرِ این قوم  مُسَلم حسن است چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است او حسین است و حسین است حسن پس خوب است بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است کیست او قبله‌ی اصحابِ اباعبدالله نقشِ پُر جذبه‌ی هفتادو دو پرچم حسن است شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است ابن طاووس بخوان  آه مُقَرَم بنویس روضه‌ی غربتِ شبهای محرم حسن است (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم دارد به رویِ چشم خود اَبروی حسن را جانم ، چقدر می‌دهد او بویِ حسن را اینقدر عقیله بر سری شانه نمی‌زد بر شانه‌ی خود ریخته گیسویِ حسن را ای کاش گره وا شود از بندِ نقابش ای کاش نشانی بدهد رویِ حسن را ارث از پدرش برده اگر سفره گشوده او آمده تا گرم کُند کوی حسن را بند آمده این راه شبیهِ پدرش باز... آورده پِیِ خویش هیاهویِ حسن را هر روز عسل می‌چکد از کنجِ لبانش دارد همه شیرینیِ کندوی حسن را ای اَرزقِ شامی چه بلایی سرت آورد؟ دیدی به تنت ضربه‌ی بازویِ حسن را باید قدمی چرخ زَنَد پیش عمویش تا بشنود این معرکه هوهوی حسن را  سوگند که خون نَه به رگش غیرت زهراست ابن‌الحسن است این نوه‌ی حضرت زهراست مانند حسن هرکه پدر داشته باشد مانند علمدار جگر داشته باشد خوب است گُشایند کمی بندِ نقابش تا اینکه عشیره دو قمر داشته باشد اصلا به زِره فکر نکرده است محال است قاسم به زِره نیز نظر داشته باشد با دست تُهی رفت و رجز خواند و به هم ریخت ای وای اگر تیغِ دوسَر داشته باشد با این هنرِ رزم عمو زیرِ لبی گفت : بایدعَلَم ؛ این ، شیر پسر داشته باشد دل می‌بَرَد از خیمه و دل می‌دَرَد از خصم فرزندِ علی چند هنر داشته باشد باید که کَرَم خانه بسازند برایش باید که چنین خانه ، دو در داشته باشد حق بود بسازند ضریحش ، حسنی بود اما حرمی کاش پدر  داشته باشد.... - - تصمیم حسین است : هر آنچه حسنش گفت در نامه‌اش از روضه‌ی کوچه ، حسنش گفت... انگار خودت حلقه‌ی ماتم شده‌ای تو دورت چه شلوغ است چرا کم شده‌ای تو یکریز پُر از روضه‌یِ بازی پسر من مانندِ علی مثل مُحَرَم شده‌ای تو رفتی نگفتی به منِ سوخته بابا رفتی و نگفتی که چرا خم شده‌ای تو بستم به سرت شالِ خودم را که نریزی ای کاش نبینند مُعَمم شده‌ای تو من هیچ تو فکرِ جگر نجمه نکردی اینقدر پُر از زخم مجسم شده‌ای تو باید که تو را بِکَنَم از خاک عزیزم در خون و شن و تیر چه محکم شده‌ای تو صد سنگ چه کردند که این خنده عوض شد صد نعل چه کردند که دَرهَم شده‌ای تو خون میزند از پیرهن از هر طرفت وای بدجور پُر از چشمه‌ی زمزم شده‌ای تو امیدِ من این است که نجمه نشناسد ای جان ، چه سرت آمده مُبهم شده‌ای تو - - گفتند یتیمی سرِ گیسوت کشیدند تا من برسم نیزه به پهلوت کشیدند (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم غزل اول جلسه ای شب ششم محرم در بِین روضه‌ایم و به ما شد عنایتی جز گریه بر حسین نداریم عادتی ما وارثان گریهء آدم شدیم پس داریم تا ابد به خلائق شرافتی این افتخار ماست که در زیر آسمان فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی در نامهء عمل چه هراسی است روز حشر که غیر آه و گریه نباشد عبادتی این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست اشکی ببار تا که نماند جراحتی جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده‌ایم در این بساط شامل خیر و محبّتی این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود تا که حسن به جلوه نماید قیامتی قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی بالا سرش صدای شکستن زیاد بود شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..‌ مجتبی صمدی شهاب
زمزمه ونوحه شهادت قاسم ابن الحسن خدایا خدایا.. گلی رفته زدستم شدم مضطر کنار، گل پرپر نشستم، گل پرپر نشستم گل زیبای من، ابن الحسن بود مثال اکبرم، او جان من بود عمو جانم عمو.. جانم عمو جان2 __________________ حسن جان حسن جان... ز تو شرمنده هستم امانت بوده قاسم... ولی رفته ز دستم. ولی رفته زدستم کنار جسم او، توان ندارم سرش را روی زانویم گذارم عموجان عمو.... __________________ عزیزم عزیزم.. صدا کردی عمویت ولی صد آه و افسوس... که دیر آمد بسویت، که دیر آمد بسویت لهیده گشته ای، با نعل اسبان در آغوشت کشم، گریان ونالان عمو جانم عمو.... ____________________ بیا زینب من، دوباره شو تو یارم کمک کن تا که قاسم، بسوی خیمه آرم، بسوی خیمه ارم به خیمه مادرش چشم انتظارست برای دیدن او بیقرارست عمو جانم عمو..... شعر :اسماعیل تقوایی
⚜️🍂⚜️دودمه _ شبِ ششم محرم حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام _ حاج قاسم نعمتی⚜️🍂 ⚜️ پسرِ شیر ، به تاراجِ سپاه آمده است قرصِ ماه آمده است ... با نیابت زِ حسن یاریِ شاه آمده است قرصِ ماه آمده است ... میشود بر ماه پاره وقتِ جلوه ماه گفت ای بنازم به حسن ... گردنِ ازرق زد و عباس ای والله گفت ای بنازم به حسن ...
بین میدان سنگباران شد عزیز مجتبی'/ یااباصالح بیا قدکشیده حضرت قاسم به زیر دست و پا/ یا اباصالح بیا 🌸🌸🌸🌸🌸 شد حسین از داغ قاسم بین میدان نیمه جان/ العجل صاحب زمان می برد او را به روی سینه با قدّ کمان/ العجل صاحب زمان 🌸🌸🌸🌸🌸 زیر دست و پای مرکب مانده یاس مجتبی'/ یااباصالح بیا از گلش دارد نشان هر گوشه ی کربوبلا/ یااباصالح بیا ✍علی مهدوی نسب
نوگل باغ حسن افتاده زیر دست و پا یا اباصالح بیا چشم دارد سوی خیمه ای عمو جانم بیا یا اباصالح بیا ای عمو بنگر تنم اندازه ی سقا شده قاسمت رعنا شده بند بندم زیر نعل اسب از هم وا شده قاسمت رعنا شده قاسم به عمو گفت یل صف شکنم من یتیم حسنم من محبوب حسن آن شه خونین کفنم من یتیم حسنم من پسر شیر به تاراج سپاه آمده است قرص ماه آمده است با نیابت ز حسن یاری شاه آمده است قرص ماه آمده است ای شده در باور تو مرگ احلی من عسل یابن زهرا العجل سوی میدان می روی حی علی خیر العمل یابن زهرا العجل قاسمم افتاده ام از زین مرکب بر زمین ای عمو حالم ببین در کنار من نشسته قاتل من در کمین ای عمو حالم ببین تو میان خیمه هستی من به زیر دست و پا ای عمو جانم بیا تیر باران شد تنم همچون امام مجتبی ای عمو جانم بیا پسر ارشد شیر جمل انداز منم قاسم بن الحسنم آمدم گردن یل های عرب را بزنم قاسم بن الحسنم نوه ی شیر عرب، شیره ی جان حسنم نوجوان حسنم صاحب خاطره ی نام و نشان حسنم نوجوان حسنم بی زره آمده و پیرهن او کفن است قاسم بن الحسن است مثل عباس عمویش بخدا صف شکن است قاسم بن الحسن است شده ذکر همه‌ی اهل حرم یا قاسم یابن زهرا قاسم زنده شد خاطره‌ی جنگ جمل با قاسم یابن زهرا قاسم کربلا با رجز تو حسن آباد شده پسرم ای قاسم حمله کن باز که روح پدرت شاد شده پسرم ای قاسم یادگار مجتبایم در شجاعت حیدرم قاسم بن الحسنم می روم با روی خونین نزد زهرا مادرم قاسم بن الحسنم من نشان می دهم امروز عقیق یمنم قاسم بن الحسنم شده حرز علی و فاطمه جوشن به تنم قاسم بن الحسنم بیش از قبل من امروز شبیه حسنم قاسم بن الحسنم پدرم جای زره دوخته بر تن کفنم قاسم بن الحسنم از حرم تا قتلگه قاسم شتابان می‌ رود ماه تابان می رود یادگار مجتبی با چشم گریان می‌ رود ماه تابان می رود مثل سقای حرم خوش قد و بالا شده ای تو چه رعنا شده ای چقدر مثل علی اکبر لیلا شده ای تو چه رعنا شده ای این حسن زاده به تنهایی خودش یک لشگر است یادگار حیدر است بهترین شاگرد عباس و علی اکبر است یادگار حیدر است پدرم شیرِ جمل بوده و نامش به لبم قاسم‌ بن‌ الحسنم حسنی زاده‌ام ای قوم و حسینی نَسَبم قاسم‌ بن‌ الحسنم https://rubika.ir/Eheyat313