eitaa logo
‌‌‌❀﴾‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ دلــدادگـــــٰــان حسینــی ﴿‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀
1.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
116 فایل
بِسّمِ رَبِّ شُهَداءِ وَ الصِّدیقین📿🥀 شُهَدا سَنگ نِشانَند،که رَه گُم نَشَوَد...🤍 انتقاد پیشنهادی دارید در خدمتیم🌱 https://daigo.ir/secret/2727781386 ادمین تبادل @soleimsnyphotgjd @Mohamaadii1919 کـپی حلـال با ذکر یکـ صلوات برای ظهور مولا:)
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩🔶15شوال، سالروز شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا(ع)(سال ۳ قمری) و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) (سال ۲۵۲قمری) تسلیت باد. ⚫️حضرت شاه عبدالعظیم که کنیه اش ابوالقاسم و ابوالفتح نیز بوده ، در روز پنج شنبه چهارم ماه ربیع الآخر سنه ۱۷۳ هجری قمری ، مطابق ۲۵ تیر ماه ۱۵۸ یزدگردی ، در زمان هارون الرشید در مدینه در خانه جدّش حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام متولّد شده … و پس از مدّت ۷۹ سال و شش ماه و یازده روز قمری عمر ، در روز آدینه پانزدهم شوّال المکرّم سنه ۲۵۲ هجری قمری، در زمان المعتزّ بالله عبّاسی به سرای آخرت رحلت نمود ◼️پانزدهم شوال سالروز جنگ احد و شهادت حضرت حمزه عموی باوفا و والا مقام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. جایگاه حمزه به گونه ای رفیع است که در روزهای غربت و تنهائی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و غصب حق خلافت، آن حضرت چنین فرمودند: وا حمزتاه، و لا حمزة لی الیوم. حمزه کجاست تا یاری ام کند، من که امروز حمزه ای ندارم.
دوستان از این به بعد هر کاری داشتید به گمنام خانم و خانم سما وآقای مفقود الاثر پیام بدید دوستان انتقادات و پیشنهاداتتون حتماً به این دو آیدی بگید @gomnAm_312313 @sama3072 @soleimsnyphotel
کناره سفره عقد نشستیم عاقدپرسید:  عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟  رک و راست گفتم : بله میگیرم.😌 حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. 😁 عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه. بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم!  پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!  حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 🥰 📕برشی از کتاب