رفتم سمت بخش ۳۰ ام . دارم همه ردیفارو میگردم کتابارو باز میکنم و اما یاداشتی نمیبینم . هر چند وقت یه بار تویه کتابا غرق میشدم وای همشون خیلی دوست داشتنی بودن! تاحالا چند بار خونده بودمشون .
هاول میاد شیر قهورو میده دستم . -مرسیی؛ چیزی پیدا نکردم این کتابا خیلی خوبن اما هنوز نشونه ای از دفترچه خاطراتم پیدا نکردم . -ردیف ۳۰ ام ؟
-عو راستی بذار ببینم از اونجا یه کتاب پیدا کردم جلد سبز داشت وسطش چند تا عکس از قصر های کلاسیک بود
حس میکنم خودم گرفتم چون به طرز عجیبی میشناسمش و کیفیت عکساهم شبیه عکساییه که میگیرم .
-اینا خیلی اشناست!اینو میبرم شاید چیزی وسطش نوشته باشم میخوام خیلی بهش فکر کنم و البته باید زودتر برم چون هموز مامانم مطمعن نشده که کاملا خوبم !
سرشو تکون داد دوباره برگشتیم به قسمت اصلی ازش خداحافظی کردم و رفتم .
#Raz_Daftarcheh part : 5
چقدر رنگ آسمون که بقلاش بنفشه
بالا مشکی و وسطا سرمه ای زیباست
و این نشون دهنده شبه....!
شبتون خوش ^^
البته خیلی بالای کوه بود اما خب من یهو دیدمشو گفتم برای شماها هم بگیرم
هدایت شده از سرزمین عجایب-!
امروز ۱۳ فروردین سرزمین عجایب تموم شد
متاسفم که دارم میرم دیروز فهمیدم چقدر از من بدتون میاد متاسفم
ولی اینکه برم بهتره سعی کنید رفیقاتون رو راحت فراموش نمیکنید و یه چیزه گفته نشده
هیچ وقت توی چت با من ته حرفاتون . نزارید
دلم براتون تنگ میشه ممنونم که اینجا رو ساختید
حالم واقعا بده شاید بعد اینکه دیلیت اکانت زدم بمیرم پس فاتحه هاتون رو بخونید