eitaa logo
دفترچه خاطرات گمشده :)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
684 ویدیو
0 فایل
مدتِ بسیاری در ژرفای بازگشت خاطرات سبز و قارچی اش بود که از یاد برده بود میتواند خاطره ی جدیدی بسازد ؛ صدایی درون مغزم زمزمه میکند " به دنبال معنای گمشده ی زندگی " راه ارتباطی با من در تریتون : @HToooo
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خالق نور
به نام خالق نور
سلاممم . خب نمیدونم از کجا شروع کنم* من برای تقدیمی هرسیلیا یه رمان در رابطه با اون و دراکو نوشتم ولی بعدش شما خیلی خیلی ازش خوشتون اومد و این عجیب بود* خیلیاتون هی تو ناشناس گفتید لطفا ادامشو بنویسو اینا برای همین من تصمیم گرفتم یه رمان اینجوری هم تو یه کانال داشته باشیم دیگه اره . و خب ایده براش ندارم فقط با داستان پیش میرم پارتارو اینجا میذارم براتون : Part 1 : https://eitaa.com/Hwewerbh/9449 Part 2 : https://eitaa.com/Hwewerbh/9563 Part 3 : https://eitaa.com/Hwewerbh/9626 Part 4 : https://eitaa.com/Hwewerbh/9627 Part 5 : https://eitaa.com/Hwewerbh/11569 Part 6 : https://eitaa.com/Hwewerbh/12046 Part 7 : https://eitaa.com/Hwewerbh/12678
یه چند تا ازمایش ازم گرفت و بعد ازم خواست بیرون در منتظر مامانم باشم . شاید این اتفاق باعث این شه که فکر کنم به بیماری جدی دارم اما مطمعنم خوبم نمیدونم چرا ولی صداشونو شنیدم دکتر رابت داشت به مامانم میگفت که هیچ دلیلی وجود نداره برای بیهوش شدنم و این اتفاق خیلی عجیبه اما من کاملا خوبمم . میتونم حس مامانمو درک کنم الان خوشحاله که مشکل جدی نیست اما نمیدونه اصن برای چی بیهوش شدم اونم یه شب کامل! اومد بیرون - خب لورا عزیزم هیچیت نیست کاملا خوب خوبی خداراشکر خیالم راحت شد فقط یکم باید مراقبت باشم  *وقتی اینو می  گفت میخندید   خب میگم اگه میخوای میتونی بری پیش هاول احتمالا اونم نگرانته راستش اون گفت که ممکنه تو جنگل باشی خیلی نگرانت بود پشت جنگل اون دنبالت میگشت . -اها باشه پس الان راهمونو جدا کنیم ؟ -اره فقط مراقب خودت باش، باشه ؟ -باشه بای بای مامان دوییدم و رفتم .  میدونم مامان میخواد برم اونجا تا شاید یادم اومد چرا رفتم جنگل . منکه از خدامه اونجا جای موردعلاقمه و هاولم یه ادم فرح بخشه . [ هاول یه کتابخونه فرا بزرگ داره *خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگ انگار قصره! انقدر بزرگه که ممکنه گم بشی چندین تا در داره که از جاهای مختلف باز میشه ! منم یسره اونجام هاول هم یه  ادم خیلی خیلی خیلی ساکت و تنهاست که تنها دوستش لورا یعنی منم . چون یه جورایی شبیه همین ولی خب اون پدر و مادر نداره و تنها تویه کتابخونه زندگی میکنه اونم خارج روستا! و بغل جنگل . کتابخونه از مادر و پدرش به ارث رسیده . خود هاولم عاشق کتابه پس این براش خیلی خیلی خیلی خوبه . اون مدرسه نمیاد اما همه چیرو خیلی خیلی بیشتر از کسایی که مدرسه میرن بلده ، اون نابغست! من بیشتر اوقات اونجام ، مثلا موقع تفریح یا حالت عادی موقع درس نوشتن و....  اونجا یه جای جادوییه! باور کنید فکر کنید یه جای بزرگ که خارج از روستاعه و بغل جنگله میتونه خیلی خیلی خیلی خوب باشه حالا فکر کنید کتابخونه هم باشه اونم با هزاران کتاب مختلف ! هاول ؟ موهای خرمایی و روشنه داره  و قدشم خیلی بلندهو لاغره تقریبا .  چشمانش؟انگار یک اقیانوس شب را در چشمانش جا داده اند. اقیانوسی که من همیشه در آن غرق میشم همیشه پیراهن با استین های گشاد که مچش کش داره با یه شلوار مشکی میپوشه . ۴ سال از منه ۱۴ ساله بزرگ تره . ما دوستای خیلی خوبی هستیم ] part : 3
به نام خالق نور
به نام خالق نور
به نام خالق نور
به نام خالق نور
به نام خالق نور
به نام خالق نور
چقدر رنگ آسمون که کناراش بنفشه بالا مشکی و وسطا سرمه ای زیباست و این نشون دهنده شبه....! شبتون خوش