eitaa logo
ایران قوی
1.1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
15.9هزار ویدیو
55 فایل
سلام و احترام به تمام دوستانم اینجا می تونی با حقایق واقعی دنیا آشنا بشی بدون هیچ تعصبی اینجا می تونی آگاه ترین،بالاترین و بهترین باشی. لینک کانال https://eitaa.com/IRANGHAVI1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اینجا نصرآباد
در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروف است. داستان از این قرار است که در روزگاران پیش مردی در تبریز زندگی می کرد که تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که پیرمرد حمال مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند. صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود. مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند "خدايا نگهش دار"!کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد. جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع می شوند و هر کس از او سوالی می پرسد: "یکی می گوید تو امام زمانی، دیگری می‌گوید حضرت خضر است، کسانی هم می گویند جادوگری بلد است و سحر کرده." حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش می گذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،به آرامی و خونسردی می گوید: " خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار می شناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد." تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند 🆔 @inja_nasrabad_Original