ساواک
ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) این سازمان از اواخر سال 1335 هـ .ش کار خود را آغاز کرد.
در شکل گیری ساواک آمریکا و اسرائیل نقش عمدهای داشتند. این سازمان به ویژه در دورة حاکمیت نصیری (دوره نخست وزیر هویدا) به یاری هزاران مأمور رسمی و انبوه خبرچینان و شیوههای متنوع شکنجه و سرکوب، کار کنترل تمامی محافل، سازمانها، نهادها، مراکز و افراد مظنون را برعهده داشت.
بدین ترتیب، ساواک در تمام روزنامهها حضور داشت و برای آنها سر مقاله مینوشت یا مطالب را دیکته میکرد. در ادارات همه زیر نظر بودند؛ در ضیافتها هر کس به فرد مجاور خود بدگمان میشد. در اتاقهای هتلها میکروفون کار گذاشته بودند؛ کتابها و حتی نامههایی که از خارج میرسید کنترل میشد. نامهها با بیدقتی بسیار باز و بعد با سنجاق دوخته میشد.
ساواک گاه برای دستگیری یک گروه کوچک، برای آنکه فرد یا افراد مورد نظر نگریزند، دهها نفر را دستگیر می کرد. ایجاد کمیته مشترک ضد خرابکاری به کمک شهربانی در سال 1350 به ساواک حضور آشکار بیشتری بخشید. بدین ترتیب ساواک توانسته بود جز تعدادی از رهبران مذهبی و برخی از روشنفکران و تبعید شدگان به خارج، همه را بترساند.
ساواک در راستای کنترل مخالفان در خارج از کشور پولهای هنگفتی برای رؤسای ساواک درخارج ارسال میکرد و به اشخاص داخلی یا سیاستمداران و نشریههای خارجی مبالغ بسیاری حق السکوت میداد.
به طور کلی القای ترس مفرط به تنفر عمومی انجامید. هنگامیکه با تحولات انقلابی در سال 1356 و 1357 در این ترس تزلزل ایجاد شد و روحیة انقلابی پدید آمد، مأموران ساواک آماج حملات انقلابیون قرار گرفتند و افشای گستردة اعمال و شکنجههای روحی و جسمی ساواک بر طغیانهای عمومی افزود.
منبع:
دانشنامه رشد
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d8%b3%d8%a7%d9%88%d8%a7%da%a9&SSOReturnPage=Check&Rand=0
ساواک و شکنجه های سریالی در داخل یا خارج زندان!!
با تأسیس ساواک در سال 1335 شکنجه عریانتر و مدرنتر شد. یکی از حربههایی که ساواک برای خارج کردن افراد از صحنه فعالیت و مبارزه علیه رژیم به کار میبرد، پخش شایعه در مورد آنها برای بیاعتبار کردن تشکیلات و افراد در بین مردم و هواداران آنها بود؛ برای نمونه ساواک برای بی اعتبار کردن هرچه بیشتر نیروهای حزب توده، شایعاتی پراکنده میکرد مبنی بر اینکه حزب توده در کودتای 28 مرداد 1332 در تشویق افسران طرفدار شاه برای براندازی دولت مصدق دست داشته است. همچنین ساواک در بعضی از موارد با انتساب بعضی از اعضای حزب به خود و اعلام همکاری آنها بعد از آزادی از زندان با ساواک یا پخش شایعهای مبنی بر اینکه بعضی افسران حزب توده که به شوروی فرار کردهاند، به گونهای از روسها سرخورده شده و خواستار بازگشت به ایران گردیده و شورویها چند تن از این افراد را به دولت ایران تحویل داده و در ایران به جوخه اعدام سپرده شدهاند، تلاش میکرد از گرایش جامعه به جریان چپ و فعالیت هواداران حزب جلوگیری کند.
میتوان گفت که دژخیمان پهلوی تحت آموزش آمریکاییها و اسرائیلیها شکنجههای سریالی را به جای شکنجههایی بهکار بردند که به راحتی به مرگ منتهی میشد. این شکل جدید شکنجه که هم صدمات بیشتر به بدن و هم شرایط دشوار عصبی را ایجاد میکرد شکنجههای «سریالی» بود که باید دائم تا «حصول نتیجه» ادامه پیدا میکرد.
پس از بهدست گرفتنِ قدرت توسط رضاشاه، اصلاحاتی در دستگاه قضایی اعمال شد که شکل شکنجه را تا حدودی تغییر داد و آن کمرنگ شدن خشونتهای علنی و بدنی زندانیان بود. این تغییر باعث تسلط بیشتر حکومت پهلوی بر زندانیان در زندانهای مدرن نظیر زندان قصر شد. پس از سقوط رضاشاه و تا پیش از ایجاد ساواک الگوهای شکنجه رضاشاه در دوره پسرش ادامه یافت، اما تأسیس ساواک نقطه گسست جدی در الگوهای شکنجه است. نکته حائز اهمیت در این فرایند در حال تغییر، اهمیت یافتنِ شکنجه سریالی، مدرن و حتی خارج از زندان در دوره پهلوی دوم است که طی آن دستیابی به اطلاعات برای نظام سیاسی نسبت به از بین بردنِ زندانی اهمیت بیشتری داشت. میتوان گفت که اگر در دوره رضاشاه زندانِ مدرن به محل وحشت تبدیل شده بود، در دوره محمدرضا پهلوی شاهد حکومتِ وحشت هستیم که شکنجهها حتی در بیرون از زندان و با نقشآفرینی ویژه ساواک دنبال میشد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-20203/%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%90-%D9%88%D8%AD%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA%D9%90-%D9%88%D8%AD%D8%B4%D8%AA/?id=20203
چرا اسلامآباد از پیمان سنتو خارج شد؟
در مجموع آنچه از روابط ایران و پاکستان در دوره پهلوی میتوان مشاهده کرد این است که اسلامآباد هنگامی که مشاهده کرد پیمانی همچون سنتو اهداف و منافع کشورهای منطقه و بهخصوص پاکستان را مد نظر ندارد و صرفا منافع و اهداف ایالات متحده در رقابت با اتحاد جماهیر شوروی را ملحوظ مینماید از آن کنار کشید. در واقع در عمل دو جنگ هند و پاکستان بر سر مسائل مرزی نشان داد که پیمانهای منطقهای همچون سیتو و سنتو صرفا در راستای محدود کردن نفوذ کمونیسم است و منافع کشورهای منطقه را تأمین نمیکند؛ درسی که شاه ایران آن را فرا نگرفت و تلاش کرد منافع ایران را با تکیه بر همراهی با آمریکا تأمین نماید؛ امری که در نهایت به از دست رفتن سلطنتش منتهی شد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-17256/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%86%D8%AA%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%B4%D8%AF%D8%9F/?id=17256
نگاه سفارت ینگیدنیا به ساواک چگونه بود؟
ساواک با اختیار تام و کامل، وظیفه شناسایی مخالفان و دستگیری آنان را بر عهده داشت. البته این نهاد اطلاعاتی قدرتمند، در شناسایی هر آنچه میتوانست قدرت سیاسی شاه و رژیم را خدشهدار نماید نیز فعال بود و مانع از فعالیت آزاد افراد، گروههای سیاسی و مطبوعات میگردید. ساواک با بسیاری از نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی غرب نیز در ارتباط بود و از آنها بهره میگرفت. البته در مقابل، عملکرد این دستگاه اطلاعاتی برای غرب بهخصوص آمریکا نیز مهم بود؛ ازاینرو شاهد هستیم که در اسناد جاسوسی آمریکا، بارها و بارها به عملکرد ساواک اشاره شده و بدان پرداخته شده است. با این مقدمه، به تبیین ساواک، وظایف و عملکرد آن با توجه به منابع موجود از جمله اسناد لانه جاسوسی پرداخته میشود.
ساواک به بهانههای مختلف مخالفان را دستگیر میکرد و اگر به فرد یا گروهی سوءظن داشت با حربههای گوناگون به خدشهدار کردن منزلت و شخصیت آنان در میان مردم مبادرت میکرد؛ چنانکه گاه، برخی از مأموران ساواک با متهم نمودن برخی از روحانیون به کارهایی خلاف واقع به شکنجه و یا تخریب آنان میپرداختند، اما بعدها مشخص میشد که این اقدام تلهای بیش نبوده و تنها در راستای مقاصد سیاسی صورت گرفته است. در برخی از اسناد به نمونههایی از این دست اشاره شده است و جالب است که آن اسناد نیز به بیگناهی متهم اذعان داشتهاند. در نمونهای که در یکی از اسناد آمده است گفته شده «یک مأمور ساواک کشیدهای به یک ملا زد و بعدا ادعا کرد که او دو بطری شراب با خودش داشت در صورتی که او کاری نکرده بود». البته علاوه بر روحانیون سایر نهادها و گروهها نیز زیر تیغ تیز نظارت و کنترل ساواک قرار داشتند که در بیشتر مواقع با توسل به زور، شکنجه و گاه «خبرچینی» انجام میگرفت. البته گاه برخی از وظایف و اقدامات ساواک در راستای نمایشهای دروغین جهت بزرگنمایی شاه و اقدامات او بود.
ساواک با روشهای مختلفی به ارعاب مخالفان و به دست آوردن اطلاعات از مردم میپرداخت. علاوه بر روشهای معمول شکنجه و قتل، استفاده از خبرچینها از دیگر روشهای خاص ساواک در کسب اطلاعات بود؛ چنانکه طبق برخی از آمارها، تعداد خبرچینهای ساواک در سال 1349 بین بیست تا سیهزار نفر نیز برآورد شده است؛ البته گاه برخی از افراد سیا نیز مأمور ایفای این نقش، یعنی خبرچینی، بودند و همین عامل باعث شده بود بسیاری از مردم، به آمریکاییهای حاضر در ایران، نگاهی تردیدآمیز داشته باشند. بازتاب این تردید و ترس را میتوان به عنوان نمونه در ملاقات مهندسی به نام توکلی با یک آمریکایی به نام استمپل دید. «در سراسر ملاقات آشکار بود که سوءظنی اساسی از طرف توکلی در این مورد که استمپل یا خبرچین ساواک است و یا جاسوس سیا، وجود داشت.»
ساواک، یکی از قدرتمندترین نهادهای اطلاعاتی و امنیتی شاه بود که در همه جا حضور داشت و در طول فعالیت خود بسیاری از مخالفان رژیم را شناسایی و دستگیر نمود. این سازمان با ارتباطات گسترده و پیچیده خود با نهادهای مشابه غربی همچون سیا و موساد، از همکاری آنان در اجرای اهداف و عملیات خود بهره میگرفت. این ارتباط به حدی گسترده و پیچیده بود که حتی شاه نیز در اواخر حکومت خود در توهماتی توطئهنگرانه به فعالیتهای آن مظنون شده بود و ساواک و سیا را عامل براندازی خود تلقی میکرد؛ درحالیکه واقعیت آن است که ساواک تا آخرین لحظه حیات سیاسی خود به شاه و رژیم وفادار بود و در محاسباتی اشتباه، نتوانست مخالفان واقعی رژیم را شناسایی کند و با آنها مقابله نماید.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8096/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%DB%8C%D9%86%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%DA%A9-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F/?id=8096
شکنجه سفید
از ابزارهای دیگر ساواک شکنجه سفید بود. شکنجه سفید نوعی شکنجه روانشناختی مبتنی بر «محرومیت حسی» شخص است. شکنجه سفید سبب تخریب «هویت شخصی» شکنجهشونده و کاهش بسیار «محصولات فکری» او میشود. اگرچه چنین شکنجههایی در زندان انجام میشود، ساواک با توجه به محبوبیت و اهمیت افراد که مانع زندانی کردن آنها میشد، در تلاش بود این نوع شکنجه را در بیرون از زندان نیز پیگیری کند. ابوالحسن ابتهاج، رئیس بانک ملی ایران (1321-1329)، مدیرعامل سازمان برنامه (1333-1337) و مؤسس بانک خصوصی، در خاطرات خود با بیان وضعیت ساواک و تلاش این نهاد برای شکنجه سفید در داخل و خارجِ زندان، نکات ماروین زونیس در کتاب «نخبگان سیاسی ایران» را تایید کرده است.
به عقیده زونیس و ابتهاج، رژیم شاه، از تحمل کسانی که آنان را «مخالفان» خود میدانست، سر باز میزد؛ نتیجه اینکه فعالان جذبنشده یا جذبنشدنی در دستگاه از طرف رژیم تحتفشار دائم قرار میگرفتند. در این شرایط، مخالفان راه چندانی نداشتند و اغلب یا روحیه خود را بهطورکلی از دست میدهند یا از سیاست دست میشستند. درعینحال، توقیف موقت به اتهام فساد ازجمله روشهای نشان دادن «عدم رضایت همایونی» محسوب میشد؛ حالآنکه اتهامشان درواقع ماهیتی سیاسی داشت.
ابتهاج مدتی بعد زندانی شد، اما پس از اثبات نشدن اتهاماتش، از زندان آزاد شد. اتهاماتی مانند «فساد مالی» و «اتلاف منابع اقتصادی» یکی از نمونههای اجرای «شکنجه سفید» بود. این اتهامات به دلیل سخنرانی ابتهاج در «کنفرانس بینالمللی صنایع» در سانفرانسیسکو و تأکید بر ضرورت برنامهریزی دولتی و وجود یک بخش خصوصی قوی در جوامع درحالتوسعه بهوجود آمده بود. وی برنامههای یکجانبه کمکهای اقتصادی در گذشته را نقد و اعلام کرده بود که کمکهای مالی یک کشور به کشور دیگر موجب میشود منابع مالی مزبور بر اساس ملاحظات نظامی و سیاسی خرج شوند و به کار توسعه نیایند که ایران در این زمینه نمونه خوبی است.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-6679/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%90-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C/?id=6679
فساد سیستمی یعنی چه؟
در دهه 1340 و بعد از ایجاد فضای اختناق در کشور، محمدرضا پهلوی در حوزه اقتصاد تلاش کرد با استفاده از مدیرانی که گرایشهای تکنوکرات داشتند و بیشتر آنها در دانشگاههای خارج از کشور تحصیل کرده بودند، برنامههای خود را به اجرا درآورد. هرچند بیتوجهی به فرهنگ داخلی، غربزدگی و توسعه نامتوازن از جمله انتقاداتی است که به عملکرد مدیران اقتصاد در دهههای 1340 و 1350 وارد است، بااینحال بازخوانی خاطرات این افراد که از نزدیک شاهد اقدامات شاه بودند و او را در این زمینه یاری میدادند، میتواند به روشنتر شدن روند سقوط رژیم پهلوی کمک شایان توجهی کند.
ابوالحسن ابتهاج، مسئول سازمان برنامه معتقد است که شیوه هزینهکرد درآمدهای نفتی به شکلی بود که اعتماد عمومی را مخدوش میکرد و سبب زوال سرمایه اجتماعی حاکمیت شده بود. ابتهاج معتقد است در آن زمان هدر رفتن منابع زیاد بود و شاه هم حاضر نبود این مسئله را بپذیرد.
رضا نیازمند، مدیرعامل و رئیس هیئتمدیره سازمان مدیریت صنعتی در دهه 1340، فساد اقتصادی در کشور را بهعنوان یکی از مشکلات دوران مسئولیت خود عنوان کرده و دراینباره گفته است: «[...] برادران فولادی با استفاده از رابطه با دربار، باتریسازی ارتش را خریده بودند. باتری بهتر و ارزان تر نصیرپور بازار را گرفته بود. فولادیها به دربار شکایت کردند و چندین مرتبه نامه فرستادند که از کار نصیرپور جلوگیری شود. درنهایت با دستور دربار کارخانه نصیرپور مهروموم شد».
محمد یگانه، که در دوران پهلوی دوم، رئیس بانک مرکزی و وزیر آبادانی و مسکن بوده، نیز به فسادهای آن دوران اشاره کرده و گفته است که در یک شرکت ایر تاکسی تیمسار خادمی، همسر فاطمه پهلوی، رشوه کلانی دریافت کرده بود. بعد هم مشخص میشود که اشراف پهلوی هم در این رشوهگیری نقش داشته است. همچنین در پرونده دیگری نیز یکی از منسوبان به درباره هفتمیلیون دلار رشوه دریافت کرده است. او درباره بنیاد پهلوی میگوید: «بنیاد پهلوی گرفتاریهایی داشت و به اسم بنیاد کارهایی داشتند انجام میدادند که کاملا جرم بود؛ یعنی سوءاستفاده بود».
عبدالمجید مجیدی، وزیر کار و رئیس سازمان برنامه در دوران پهلوی دوم، هم درباره فساد اقتصادی گفته است که در آن زمان فساد به حدی گسترده شده بود که برخی از افرادی که به دربار نزدیک بودند، اگر طرحی قرار بود به اجرا درآید باید 5 تا 10درصد و حتی بیشتر از بودجه آن را بهعنوان حقالحساب دریافت میکردند تا بگذارند آن طرح به اجرا درآید.
علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد (1341 تا 1348)، هم معتقد است که بیبرنامگی در حوزه اقتصاد سبب شد قیمت کالاها در اواسط دهه 1350 افزایش زیادی یابد و همین مسئله بر نارضایتی مردم افزود. او میگوید: «قیمتها رفت بالا برای اینکه درآمدها بالا رفته بود؛ یعنی پولی که توی بازار ریخته میشد، زیاد شده بود. بعد هم یک مقدار طرحهایی که حقش نبود آن موقع انجام دهند را اجرا کردند؛ ... درنتیجه تورم در سال 1975 فکر میکنم به بیستوچند درصد رسید. سالهای بعد هم همینطور بود... بعد از طرف دیگر چون قیمتها بالا رفته بود و شاه ناراحت بود، برداشت و این را جزء اصول انقلاب سفید گذاشت که قیمتها نباید تغییر کند؛ یعنی از آن کارهایی که در هیچ دیوانهخانهای کسی نمیکند».
بر اساس گزارشهای ساواک، شریفامامی، که در دوران پهلوی، رئیس سازمان برنامه، وزیر صنایع و معادن و رئیس مجلس سنا بوده است، از اواخر 1354، در محافل خصوصی از وضعیت کشور انتقاد میکرد. او یکبار گفته بود: «من اوضاع را خیلی بد میبینم. تمام مردم در حد انفجار هستند. من که همهچیز را دارم میبینم...». همچنین شریفامامی درباره نفت هم گفته است: «وضع را روشن نمیبینم و فایدهای ندارد که 24میلیارد دلار به ما پول دادند. بیستمیلیارد آن را پس دادیم و حتی به انگلستان وام دادیم و چهارمیلیارد بقیه هم بهدست عوامل اجرایی از بین میرود و میخورند. اگر پول نمیدادند، بهتر بود؛ لااقل دلمان نمیسوخت».
هوشنگ نهاوندی، که مدتی وزیر آبادانی و مسکن بوده است، میگوید که فقدان ارتباط میان دولت با مردم و تورم بالا و اقدامات ساواک و برنامههای عمرانی نمایشی، وعدههای دروغ مأموران بلندپایه مانند نخستوزیر و وزیران بر نارضایتی مردم افزوده بود. همه این موارد در گزارشهایی به شاه اطلاع داده شد، اما در عمل برای حل این مشکلات اقدامی انجام نشد.
درمجموع مرور خاطرات مسئولان اقتصادی دوره پهلوی دوم نشان میدهد که نابسامانی و بیلیاقتی در اداره امور و از طرفی نبود گوش شنوا برای حل مشکلات سبب شد ایران در دهه 1350 به آتش زیر خاکستری تبدیل شود که سرانجام این آتش در سال 1356 شعلهور و به سرنگونی رژیم دیکتاتوری پهلوی در سال 1357 منجر شد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-19726/
از بیحزبی تا کوکاکولا و پپسیکولا!!
مقایسه رویکرد رضاشاه و پسر او نسبت به احزاب بدون بررسی بافتارمند و در زمانی قابل تحلیل نیست. بافتاری که رضاشاه در آن قدرت را بهدست گرفت نیازمند یک قدرت متمرکز برای سامان بخشیدن به جامعه بود. در چنین شرایطی که هرجومرج حتی آرمانهای مشروطیت را به حاشیه رانده بود فرصت مناسب برای رضاشاه مهیا شد تا خود را تبلور نظام سیاسی در ایران بداند. او حتی به تیمورتاش، که از مهمترین یارانش بود، اجازه فعالیت حزبی را نداد و تقریبا در دوره رضاشاه حزبی پا نگرفت. بافتارِ به قدرت رسیدنِ محمدرضا پهلوی و فعالیت نیروهای سیاسی در بین سالهای 1320-1332 متفاوت از رضاشاه بود. در این سالها احزاب سیاسی و گروهها فعالیتهای گستردهای داشتند و شاه، اگرچه همانند پدر به احزاب اعتقادی نداشت، نمیتوانست به یکباره اساس آنها را برچیند. البته او از فرصتهای پیشآمده برای سرکوب احزاب استفاده کرد و در نهایت و هنگامیکه دید امکان برچیدن احزاب فراهم نیست (برخلاف دوره رضاشاه) به تهی ساختن هستی احزاب روی آورد. تشکیل دو حزب ملّیون و مردم و در مرحله آخر تشکیل حزب رستاخیز از مهمترین اقدامات او برای مقابله با چیزی بود که نمیتوانست آن را از صحنه سیاست ایران برچیند. در سخن نهایی باید چنین گفت که پهلوی پدر و پسر نگاهی یکسان به احزاب داشتند و جایگاهی در سیاست برای آن قائل نبودند، اما بافتاری که در آن به سلطنت رسیده بودند کنشهای آنها در جهت مقابله با احزاب را متفاوت ساخته بود.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-19652/%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AD%D8%B2%D8%A8%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%DA%A9%D9%88%DA%A9%D8%A7%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7-%D9%88-%D9%BE%D9%BE%D8%B3%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7!!/?id=19652
عوارض بلندپروازیهای محمدرضا پهلوی در برنامههای توسعه
برنامهریزی برای توسعه، یکی از مهمترین اقدامات محمدرضا پهلوی برای شبیهسازیِ هرچه بیشتر ایران به نظامهای غربی بود. تجربههای برنامههای توسعه در دوران پهلوی حکایت از آن دارد که این برنامهها بیش از آنکه مترصد توسعه باشد، عاملی برای کنترل مردم، تحکیم نفوذ دولت در اقتصاد و ایجاد تضاد و تعارض در فرهنگ جمعی مردم بوده است. جنسِ این برنامهها بهگونهای بود که نیازهای فرهنگی و مذهبی مردم را در نظر نمیگرفت؛ درنتیجه خلأهای بسیاری را در جامعه ایجاد کرد که پیامدِ آن چیزی جز افزایش مخالفتها با استبداد سیاسی پهلوی و آشکار شدنِ مبارزه با سلطنت نبود.
نظام سیاسی با این برنامهها، نظم پیشین در زندگی مردم را برهم میزد، ولی نمیتوانست بهجای آن، نظم تازهای ارائه کند. یکی از مهمترین علت ناکامی این برنامهها این بود که شاه نمیخواست بدون آنکه از قدرتش کاسته شود و نفوذ و اختیارات خود را در اقتصاد سیاسی از دست دهد، کشور را به دروازههای تمدن برساند. کمتوجهی و بیاعتقادی محمدرضا پهلوی به تفکر کارشناسی، ارزیابی، مطالعه و نهایتا برنامهریزی سبب شده بود توسعه به هوا و هوس شخصی او تنزل درجه دهد و جز گسترده شدن نفوذ دولت در اجتماع و اقتصاد ثمره دیگری نداشته باشد. افزون بر این مورد، اتلاف منابع و از دست رفتن سرمایههای ملی مسئلهای بود که روزبهروز بر خشم و نارضایتی مردم میافزود. با اجرای این برنامهها، کلیه درآمدهای حاصل از صادرات نفت در ازای واردات کالا و خدمات به خارج بازگردانده شد. اجرای پنج برنامه عمرانی زیر نظارت و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم غرب، با وجود گوناگونی در اهداف آنها و افزایش شدید هزینههای هر برنامه نسبت به برنامه پیش از آن، رشد سرمایهداری را در ایران شدت بخشید، توسعه به بار نیاورد و وابستگی را گستردهتر و ژرفتر کرد.
برنامههای توسعه، ابزارها و سیاستهایی هستند که بهمنظور مشخص کردن نقشه راه و چگونگی دست یافتن به توسعه نوشته میشوند. در دوران پهلوی، این برنامهها بیشتر از آنکه در خدمت اهداف توسعه قرار بگیرند، ابزاری برای افزایش قدرت شاه و همچنین نفوذ بیشتر او در جامعه و اقتصاد بودند. در نتیجه برنامههای توسعه، نهتنها قدرت شخصی شاه افزایش بیسابقهای پیدا کرد، بندهای وابستگی ایران به کشورهای استثمارگر مستحکمتر شد و تأمین منافع مستشاران خارجی و نهادهای بینالمللی بر فرازِ منافع ملی مردم ایران قرار گرفت. این برنامهها با ناکامی در محقق ساختنِ خواستهای عمومی، بهنوعی کاتالیزور انقلاب اسلامی بودند و زمینه لازم را برای بروز و فوران خشم عمومی فراهم کردند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-19556/%D8%B9%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%B6-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87/?id=19556
فرصتطلبی رضاخان برای زدن تیر خلاص به مشروطه
مشروطیت نه تنها به تغییر نظام سلطنت استبدادی به سلطنت مشروط منجر شد، بلکه مشارکت بیشتر مردم در نظام سیاسی را بشارت میداد، اما چه شد که به جای تحقق این بشارت، سلطنت استبدادی با شدت بیشتری به حیات سیاسی ایران بازگشت؟
جنبش مشروطیت پایههای نظام پیشین را لرزاند، اما به دلیل مشکلات عدیدهای چون اختلافات درونی و فشارهای خارجی، هرجومرج بروز کرد و نتوانست نظم مستحکم و جدیدی را جانشین نظم قدیمی کند. روی کار آمدن رضاشاه و اقدامات او بیارتباط با این فرایند تاریخی نیست.
حوادث مشروطیت سبب آشفتگی و وخامت اوضاع ایران شد و اکثر متفکران و کسانی که به نحوی در امور سیاسی کشور درگیر بودند، آرزومند آن بودند که دست غیبی از آستین بیرون آید و به اوضاع سروسامان دهد. به قدرت رسیدن رضاخان و اقدامات او در جامعه، که آسیب زیادی به جامعه مدنی زد، در نسبت با هرجومرج و بیثباتی سیاسی مشروطیت قابل تحلیل است. جامعه ایران پس از ناکامیهای مشروطه دچار سردرگمی، اغتشاش و تعارض شد و اوضاع اقتصادی نیز به دلایل مختلف از جمله جنگ جهانی اول وضع اسفباری پیدا کرد. ضعف نیروهای نظامی فرصت تأسیس ارتشی را به رضاشاه داد که بهتدریج به شخص او وابسته شد. انحراف مجلس از قانونگذاری در جهت گسترش گفتمان دموکراتیک به تأمین امنیت، به رضاشاه فرصت داد مجلس را زیر سیطره خود درآورد. اقتصاد نابسامان ایران نیز این فرصت را در اختیار او قرار داد تا سایه سنگین دولت را بر تمام ارکان اقتصاد کشور بگستراند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-19511/%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA%E2%80%8C%D8%B7%D9%84%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D8%AF%D9%86-%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87/?id=19511
افشای ساواک با اسناد کنسولگری ایران در ژنو
در 11 خرداد 1355 برخی از دانشجویان کنسولگری ایران در ژنو را اشغال و پیش از آنکه پلیس وارد صحنه شود مقدار زیادی از اسناد و پروندههای ساواک را از کنسولگری خارج کردند. سیزده تن از دانشجویان فعال بازداشت شدند، اما پس از آنکه انتشار اسناد کنسولگری در مطبوعات یک رسوایی سیاسی بهوجود آورد، دانشجویان فوق آزاد شدند. اسناد منتشرشده نشان میداد که احمد ملک مهدوی، دبیر اول هیئت دیپلماتیک ایران در سازمان ملل در ژنو، مسئولیت عملیات ساواک در اروپا را بر عهده داشت. این رسوایی باعث شد بهتدریج از فعالیتهای ساواک از جمله تعقیب مخفیانه دانشجویان خارج از کشور و اتباع خارجی گزارشهای بیشتری در مطبوعات فرانسه، بریتانیا، هلند، ایتالیا، سوئد، اتریش، آلمان و ایالات متحده به چاپ برسد. افشاگریهایی که توسط دانشجویان صورت گرفت ابعاد گستردهای پیدا کرد. روزنامهنگار سرشناس، جک اندرسون، در مقالهای در واشنگتنپست گزارش داد که شاه حکومت خود را از طریق «شکنجه و وحشت» اداره میکند و ساواک نیز درباره فعالیتهای ایرانیان مقیم آمریکا جاسوسی میکند. مجله «تایم» نیز گزارش ویژهای درباره شکنجه بهمثابه یک سیاست دولتی در ایران به چاپ رساند و کشورهای ایران و شیلی را در استفاده از شکنجه در مقام اول قرار داد. فعالیت دانشجویان مسلمان ایرانی در فرانسه با چند شخصیت سیاسی و مذهبی گره خورده بود. رهبری حرکتهای اسلامی دانشجویی در فرانسه را افرادی مانند علی شریعتی، غلام عباس توسلی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و حسن حبیبی بر عهده داشتند. آنها ضمن انتشار خبرنامههای مختلف، اعلامیههای امام خمینی و اخبار جنبش اسلامی را منتشر میساختند و در پارهای از موارد، تجمع و اعتراض و اعتصاب را در واکنش به شرایط نامساعد زندانیان سیاسی در ایران در دستور کار قرار میدادند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-17396/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%8C-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D9%88-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-1342/?id=17396
جنبش دانشجویی خارج از کشور، قبل و بعد از 1342
آموزش و بهویژه آموزش عالی که محصول دوران مدرن است، بزرگترین پارادوکس حکومتهای غیر مردمی است. این در حالی است که در تحقیقات مربوط به تاریخ معاصر ایران معمولا از این پدیده صحبت زیادی نمیشود. دانشگاه یک مؤسسه صنعتی یا نهادی سیاسی نیست، بلکه محیط تتبع و کاوش و جستوجوست و همین توأمان بودن آموزش و آگاهی بود که دانشگاه و دانشجویان را در حکومت غیر مردمی پهلوی به یکی از عناصر اصلی اعتراض و مبارزه با این رژیم تبدیل کرد. سیر مبارزاتی دانشجویان خارج از کشور قطعهای کوچک از حقیقتی بزرگ است که کمک شایانی به پیشبرد انقلاب اسلامی کرد. دانشجویان خارج از کشور همگام با تحولات داخلی نسبت به قانونشکنیهای حکومت پهلوی واکنش نشان میدادند و در میان آنان دو استراتژی مهمتر به نظر میآمد: معرفی چهره واقعی شاه بهعنوان سکاندار حکومتی که نقضکننده قانون اساسی و حقوق بشر بود و آشناییزدایی از آن بهعنوان پدر ملت که در کشورهای خارجی تبلیغ میشد. دومین استراتژی کنشهای عملی نظیر جمعآوری و پخش اسناد در کشورهای اروپایی و همچنین اعتراضات گستردهای بود که ماهیت رژیم پهلوی را آشکار میساخت و میتوانست نشاندهنده نفرت ایرانیان از حکومت شاه باشد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-17396/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%8C-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D9%88-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-1342/?id=17396
چرا پهلوی دوم در مبارزه با گرانفروشی موفق نبود؟ سیاستهای بومرنگی محمدرضا پهلوی
سیاستهایی که پهلوی دوم برای مقابله با گرانفروشی اتخاذ کرد از مبنا اشتباه بود؛ هیچکدام از این سیاستها رنگ و بوی اقتصادی نداشت؛ پهلوی دوم در واپسین سالهای عمر خود با معضلی بزرگ به نام تورم و رکود و متعاقب آن گرانی کالاهای اساسی روبهرو بود؛ فارغ از اینکه تمام این خروجیهای اقتصادی نتیجه سیاستهای نفتی اشتباهش بود، باید عنوان کرد در برخورد با این بیماری اقتصادی هم روش صحیحی اتخاذ نکرد.
رژیم تماما راهکارهای سیاسی را برای این بیماری در نظر گرفت؛ از واگذاری مقابله با گرانفروشی به حزب رستاخیز تا برپایی دادگاههای صنفی نمایشی و بهرهگیری صوری از ظرفیتهای مردمی و دانشجویی در مقابله با امر گرانفروشی؛ سیاستهایی که در نهایت همگی همچون بومرنگ به پهلوی دوم بازگشت و تیر خلاصی بر پیکر نیمهجانش وارد کرد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-17349/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D9%85%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C/?id=17349