نگاه یهودیان ایرانی به اسرائیل
پیوندهای پهلویسم و صهیونیسم
مجموع دادههای تاریخی نشان میدهد که محمدرضا پهلوی برای جلب رضایت دولتهای عرب از یکسو، و جلب رضایت نیروهای مخالف داخلی (مسلمانان و چپگرایان) از سوی دیگر روابطش با اسرائیل را زیر پوشش ضخیم پنهانکاری پیش میبرد. در زیر این پوشش ضخیم، بخشی از یهودیان ایرانی ارتباطاتِ گستردهای در حوزه اقتصاد جهت کمک به اقتصاد اسرائیل و اتحاد فرهنگی ـ سیاسی با اسرائیل را برای قوتگیری سامانِ سیاسی این رژیم در دستور کار قرار داده بودند که نشاندهنده نگاه فراگیر آنان به اسرائیل بود.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-9601/%D9%BE%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D8%B5%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85/?id=9601
بررسی حضور مستشاران آمریکایی در ایران
آژیر آمارها
شاید بتوان حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران را به دو برهه قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ تقسیم کرد؛ در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران روندی تصاعدی پیدا میکند. آمار و ارقام در این زمینه شگفتانگیز است؛ آمارها نشان میدهد در سالهای منتهی به سقوط محمد مصدق، حدود ۱۳۳ مستشار آمریکایی در ایران حضور داشتهاند که تعداد اندکی از آنها نظامی بودهاند، اما به نوشته آبراهامیان عدد دههزار نفر در سال 1345 و شصتهزار نفر در سال 1356 در مقابل تعداد مستشاران نظامی آمریکا در ایران به ثبت رسیده است؛ عددی که هایزر، ژنرال آمریکایی، نیز به نوعی دیگر آن را تأیید میکند و معتقد است ۵۸۰۰۰ مستشار نظامی آمریکا در مهرماه ۱۳۵۷ در ایران حضور داشتهاند.
مستشاران نظامی آمریکا در ایران هر کاری به جز وظیفهای که برای آنها تعریف شده بود صورت میدادند؛ یکی از مسائلی که مستشاران نظامی آمریکایی عادت به انجام آن داشتند این بود که زمینه گسترش سرمایهگذاری خارجی در ایران بهویژه از سوی دولت متبوع خود، یعنی آمریکا را افزایش دهند؛ آنها حافظان منافع اقتصادی و نظامی آمریکا در ایران بودند و از سوی دیگر تلاش میکردند تا سلطه سیاسی آمریکا بر مردم ایران و متعاقب آن اجرای نظم به سود آمریکا را پیادهسازی کنند.
مستشاران نظامی آمریکا در مسائل نظامی و آموزشی حضوری نمایشی در ایران داشتند و آنجا که باید دانش لازم در حوزه نظامی را در اختیار ارتش ایران قرار میدادند از این امر مضایقه میکردند؛ بنابراین در نتیجه حضور آنها، معلومات فنی چندانی در اختیار ایرانیان قرار نمیگرفت و در نتیجه این امر ارتش ایران چندان از این حضور بهره نمیبرد.
حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران از سوی دیگر منجر به نوعی نابرابری و تبعیض نیز میشد؛ تبعیضی که حاکی از فرادستی نظامیان آمریکایی در ایران نه تنها در قیاس با نظامیان ایرانی بلکه حتی در قیاس با کلیت جامعه ایرانی بود. یکی از مهمترین امتیازات مستشاران نظامی آمریکا در ایران، «مصونیت سیاسی» آنها بود به نحوی که به هیچ وجه نمیشد آنها را در قبال جرم خود توقیف یا بازداشت کرد. مصونیت از تعقیب جزایی و مصونیت اداری و مدنی نیز از دیگر امتیازات ویژهای بود که مستشاران نظامی آمریکا مانند تافتهای جدابافته از آن برخوردار بودند. طنز تاریخ این است که آنها حتی برخوردار از معافیت مالیاتی و گمرکی بودند و خود این مصونیت بیانگر این است که هدف از حضور آنها چیزی به جز آموزش و مستشاری نظامی بوده است.
حساب سرانگشتی حداقل حقوق مستشاران نظامی آمریکا در ایران که باید توسط دولت ایران تأمین میشد سر به فلک میگذارد؛ آمارها میگوید در سال ۱۳۵۶، تأمین حقوق مستشاران آمریکایی بیش از سهمیلیارد دلار خرج روی دست دولت ایران میگذاشت. طنز قضیه اینجاست که در همین سال دولت ایران برای آموزش و پرورش ۱.۸ میلیارد دلار و برای بخش بهداشت ۳۶۲ میلیون دلار بودجه کنار گذاشته بود.
جنون نظامیگری و پیگیری خرید سلاح و تجهیزات از آمریکا در دوره پهلوی دوم در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد رو به اوج گذاشت و روزبهروز خرید سلاح برای پهلوی دوم از نان شب نیز واجبتر شد. در این میان سلاح، مستشار نیز با خود به ایران میآورد و این مستشاران نظامی با بستهای از امتیازات متعدد سیاسی و اقتصادی و قضایی و مدنی در ایران فعالیت میکردند. مستشاران نظامی تقریبا در تمامی شئون ایران دخالت داشتند و بسیار اندک به وظیفه ذاتی خود عمل میکردند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8571/%D8%A2%DA%98%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7/?id=8571
پیامدهای افزایش قیمت نفت در دهه 1350 پهلوی
دلارهایی که اقتصاد ایران را بیمار کرد
جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل (1346ش) و نیز جنگ کیپور در سال 1352 و متعاقب آن اقدام کشورهای عربی برای جلوگیری از صادرات نفت به اسرائیل و حامیان آن، مقدمات افزایش قیمت نفت را فراهم کرد. ایران نیز که بر اساس دکترین نیکسون برای انجام مأموریت ژاندارمی منطقه نیاز به سلاحهای پیشرفته و نیز سامان بخشیدن به اقتصاد کشور برای کسب مشروعیت داشت، از خلأ بهوجودآمده، برای صادرات بیشتر بهرهبرداری کرد؛ به گونهای که درآمد ایران که در اواخر دهه 1320 حدود هفدهمیلیون دلار بود، در سالهای پایان دهه 1350 به بیش از بیستمیلیارد ریال رسید. بر همین اساس صادرات نفت ایران از سهمیلیون بشکه در اواخر دهه 1340 به میانگین 4/5 تا 6 میلیون بشکه رسید. به روایتی دیگر «درآمدهای نفتی ایران از 437 میلیون یا کمتر از نیممیلیارد در سال 1342 به 20 میلیارد در سال 1357 میرسد».
به دنبال افزایش درآمدهای نفتی دو دیدگاه در کشور برای نحوه مواجهه با آن بهوجود آمد: یک ایده که جوانان تحصیلکرده در سازمان برنامه و بودجه و نیز غالب اقتصاددانان بر آن بودند این بود که در صورت تزریق سریع بودجه به اقتصاد، به دلیل فقدان بسترسازی و نیز عدم توان اقتصاد کشور به جذب این همه منابع، کشور با تورم بالایی روبهرو خواهد شد که نیّات خیرخواهانه برای سرعت بخشیدن به رشد و رفاه را معکوس خواهد کرد. اما در آن سوی ماجرا شاه قرار داشت که به دلیل شتاب برای رسیدن به دروازه تمدن و نیز کسب اعتبار بیشتر و جلب افکار عمومی و نیز کسب وجهه بینالمللی در جهان، معتقد به بهرهگیری فوری از درآمدها برای رسیدن به رفاه از طریق واردات سریع کالاهای ضروری، ایجاد صنایع، تقویت نیروهای نظامی از طریق واردات تسلیحات پیشرفته، افزایش دستمزد و امثال آن بود. شاه در کنفرانس رامسر نگاه و نظر اقتصاددانان را در این خصوص به سخره گرفت. عباس میلانی این نگاه شاه را «تجسّم استبداد در عرصه اقتصادی» برمیشمارد.
ورود درآمدهای نفتی به عرصه اقتصاد بر زندگی شهرنشینان و افراد مرفه موقتا تأثیر مثبتی گذاشت، اما روستاییان و مردم عادی از اینکه این درآمد نقشی در سفرههای آنان نداشت ناراضی بودند. پولهای نفتی بیشتر صرف واردات بهویژه سلاحهای پیشرفتهای شد که برای کشورهای عضو ناتو نیز گرانقیمت بود.
ایران در افزایش درآمدهای نفتی میلیاردها دلار سلاحهای جدید به آمریکا سفارش داد بهویژه پس از سفر نیکسون به ایران مبلغ 2/1 میلیارد دلار سفارش به آمریکا داد که تا آن زمان بزرگترین معامله سلاح به شمار میآمد که شامل 175 فروند جت جنگنده و پانصد هیلکوپتر و تعداد زیادی موشکهای زمین به هوا بود.
با وجودی که بخش اعظم مردم در روستاها زندگی میکردند، این درآمدها صرف توسعه صنایع کشاورزی و بهبود وضعیت مردم نشد، در عوض حجم وارادات محصولات کشاورزی، ماشینآلات مونتاژ، اقلام مصرفی دنیای جدید حجم وارادات را به حدّی افزایش داد که بنادر ایران، جادههای مواصلاتی و کمبود کامیونها موجبات تأخیر در تخلیه کالا و در برخی موارد، فساد کالاهای مصرفی گردید که از این منظر زیانهای بسیاری را متوجه کشور کرد. ورود کالاهای اساسی کشاورزی و عدم توسعه معیشت کشاورزان روستاها را خالی و جوانان را روانه کار در کارخانههای جدیدالتأسیس مونتاژ کرد. بعدها با بحرانهای اقتصادی این عده بیکار و وارد مشاغل سطحی در تهران و شهرهای بزرگ شدند و همین امر موجبات حاشیهنشینی بخش بزرگی از روستاییان مهاجر در اطراف شهرهای بزرگ و بهویژه تهران را فراهم کرد.
برنامهریزی نادرست و شتابزده اقتصادی که رونق تولید و گریز از اقتصاد تکمحصولی را هدف اصلی برنامهها قرار نداده بود، در کنار تحولات بینالمللی از جمله روی کار آمدن کارتر و دموکراتها، که برخلاف نظر شاه به دنبال تثبیت قیمت نفت بودند، ناگهان با پدیدار شدن کسری بودجه، شوک بزرگی را به اقتصاد ایران وارد کرد و در کنار تورم 40 درصدی باعث تشدید تورم و فقر و در نتیجه افزایش نارضایی مردم گردید.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8542/%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%B1%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF/?id=8542
نقش ام.آی.سیکس در جریان کودتا
سازمان جاسوسی انگلیس در زمینهچینی سقوط دولت مصدق و کودتا نقش قابل توجهی داشت. در ابتدا گزینه نظامی از سوی انگلیس برای حل بحران نفتی مطرح شد که به دلایل مختلف از جمله مخالفت آمریکا متوقف شد. سپس کریستوفر مونتاگ وودهاس از مأموران عالیرتبه اینتلیجنسسرویس طرحی با عنوان چکمه را در دوران ریاستجمهوری ترومن مطرح کرد که موفقیتآمیز نبود. در این طرح وودهاس ایجاد اغتشاش در شهرهای مختلف ایران را پیگیری کرد. در نهایت نیز با تلاشهای پیگیر دستگاه جاسوسی انگلیس بود که آمریکا همچون انگلیس به راهی جز سرنگون کردن دولت مصدق نیندیشد. حتی اجرای عملیات کودتا بر عهده این سازمان بود.
یرواند آبراهامیان هنگامی که از 5 زمینه عمده سرمایهگذاری انگلیس در جریان کودتا سخن میگوید به کارشناسانی اشاره دارد که از نظر فعالیت در ایران تجربه زیادی دارند، زبان فارسی میدانند و پیوندهای شخصی نزدیکی با شماری از نخبگان کهنه ایرانی دارند. او در میان این کارشناسان به نورمن داربی شایر، افسر ام.آی.سیکس (MI6) که اکثر سالهای جنگ جهانی دوم را در ایران زندگی کرده بود، و همچنین سرهنگ جفری ویلر که از دهه 1300ش کمابیش در ایران بوده است، اشاره میکند. رئیس واقعی عملیات در تهران نیز وودهاس بود. او با اینکه تجربه شخصی از مسائل ایران نداشت، تجربیاتی محرمانهای از جنگ داخلی یونان داشت.
افزون بر اینها، آبراهامیان به شبکهای غیررسمی از روابط انگلیس در میان نیروهای مسلح ایران تأکید دارد؛ شبکهای که سابقه آن به جنگ جهانی دوم باز میگردد؛ افسران محافظهکار و اشرافزادهای چون سرلشگر حسن ارفع، رئیس سابق ستاد ارتش، سرهنگ تیمور بختیار، سرهنگ هدایت گیلانشاه، سرهنگ حسینقلی اشرفی، سرهنگ حسن اخوی که دوسال فرمانده ریاست اداره رکن دوم ستاد ارتش و بخش اطلاعاتی ارتش را برعهده داشت؛ کسی که فردست او را مغز متفکر جناح ایرانی کودتا میدانست. سرلشگر ارفع نیز در این جریان بسیار نقش داشت. وابسته نظامی نگلیس از ارفع به عنوان کسی یاد کرده که با تمام وجود با ما همکاری دارد و دچار جنون جاسوسی است. این شبکه از روابط ام.آی.سیکس (MI6)، موجب شد تا سازمان جاسوسی انگلیس به فهرستی بلندبالا از اسامی افراد نظامی و اطلاعاتشان دست یابد؛ آنچه سیا فاقد آن بود.
سومین زمینه سرمایهگذاری انگلیس شبکهای قدیمی و غیرنظامی از روابط سازمان جاسوسی انگلیس بود که به سردستگی برادران رشیدیان شامل اسدالله، سیفالله و قدرتالله شکل گرفته بود. این سه برادر تاجرانی بودند که از زمان پدرشان رابطه نزدیک با انگلستان داشتند و در ظاهر در کسب و کار واردات فعال بودند، اما از آن به عنوان مجرای انتقال پول سازمان جاسوسی انگلستان برای حامیان داخلی از جمله سید ضیا و حزب اراده ملی او استفاده میکردند.
نقش این سه برادر و پیوندشان با انگلستان به گونهای بود که پس از کودتا وزارت خارجه انگلیس از آنان به عنوان «دوستان واقعی و وفادار ما» و «همراهان در سازماندهی سرنگونی اخیر» یاد کرد. در این میان این وزارتخانه، آنها را دارای دوستانی در موقعیتهای بالای کشور خواند که در میان آنان، نام شاهزاده اشرف، سرهنگ تیمور بختیار و سلیمان بهبودی، رئیس تشریفات دربار، وجود داشت. به گفته آبراهامیان، حسام لنکرانی یکی دیگر از سازماندهندگان میانی حزب توده نیز در استخدام برادران رشیدیان بود.
چهارمین زمینه سرمایهگذاری انگلیس نیز دیدارهای منظم با سیاستمدارانی بانفوذ در ایران بود؛ کسانی چون ارنست پرون، دوست دوران کودکی شاه، احمد هومن، معاون تشریفات دربار، شاپور ریپورتر، خبرنگار ویژه «لندن تایمز» (عامل مهم MI6 به گفته فردوست)، شیخ هادی و هاشم ملکمدنی، نمایندگان کهنهکار مجلس، و سیدضیا و سرانجام نیز ارتباط با سرلشکر زاهدی در نیمه مهرماه 1330 در این فهرست بودند. زاهدی گزینه انگلیس برای تشکیل کابینه سایه شد. موارد فوق میتواند نقش و نفوذ سازمان جاسوسی انگلیس را به صورت ضمنی نشان دهد.
به هر حال سازمان جاسوسی انگلیس با همکاری سیا زمینه را برای اجرای کودتا فراهم کرد و دولتهای انگلیس و آمریکا نیز با هدف تشدید فشار اقتصادی بر دولت مصدق، نقشه را پیش میبردند. در نهایت کودتا در تاریخ 28 مرداد 1322 صورت گرفت و کابینه مصدق سقوط کرد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8526/%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%85/?id=8526
ام.آی.سیکس از به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی تا کودتا
سازمان جاسوسی انگلیس یکی از عوامل اساسی در به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی پس از پدرش بود. به گفته حسین فردوست، سفارت انگلستان در تهران و بهویژه آلن چارلز ترات، رئیس وقت ام.آی.سیکس (MI6)، در فرایند به قدرت رساندن محمدرضاشاه پس از رضاشاه نقش مهمی بر عهده داشتند. این سازمان، در فرایند حکومتداری پس از این نیز صاحب نفوذ و قدرت بود. چه کشورش یکی از قدرتهای پرنفوذ در ایران به شمار میرفت. همین نفوذ و اعتبار را میتوان در جابهجایی قدرت از پدر به پسر آن هم در آن شرایط هرجومرجگونه ایران درک کرد.
اشغال ایران توسط قوای متفقین موجبی برای گسترش نفوذ آمریکا در ایران بود. همین نیز رقابت میان انگلیس و آمریکا را بر سر ایران و نحوه تقسیم قدرت شکل داد. به هر حال انگلیسیها در مدتی نزدیک به یک قرن و نیم ایران را منطقه نفوذ و بهرهبرداری اختصاصی خود میدانستند.
حتی در دوران جنگ جهانی دوم، تقریبا اغلب نخستوزیران ایران پیش از احمد قوام که در بهمن 1324 به قدرت رسید، انگلوفیل بودند و انگلیسیها سیاست کابینههای سهیلی، ساعد، حکیمی و صدر را تعیین میکردند. به نظر میرسد به نسبت این نفوذ و رقابت با آمریکا بر نقش سازمان جاسوسی انگلیس در ایران افزوده شده باشد. گویی حفظ قدرت انگلیس بدون در نظر داشتن نقش سازمان جاسوسی انگلیسی ناقص است. چون آنها با حضور آمریکا باید برای حفظ قدرت سنتی خود تلاش میکردند و هم از نفوذ بیحد و حصر آمریکا جلوگیری میکردند.
چنانکه فردوست میگوید، عوامل سازمان جاسوسی بریتانیا در بیشتر ناآرامیهایی که در دهه 1320ش در شهرها و نقاط متعدد ایران شکل گرفت، نقش مستقیم داشت. حتی به گفته او، مناطق نفتخیز جنوب یکی از مکانهای نفوذ این سازمان بود. به هر حال نفت از اصلیترین منافع انگلیس در ایران بود. به همین دلیل سعی داشت تا از طریق سازمان جاسوسی در میان شخصیتهای مختلف سیاسی از جمله نمایندگان مجلس در سرتاسر ایران نفوذ داشته باشد. بهویژه با توجه به تهدید جدید و جدی منافعش در ایران با حضور کشور سومی چون آمریکا به فعالیتهای پنهان این سازمان بیشتر نیاز بود.
هنگامی هم که اختلافات انگلیس با ایران بر سر مسئله نفت اوج گرفت و در جریان مذاکره مستقیم که ریچارد استکوس، مهردار سلطنتی، به ایران فرستاده شد یک سرهنگ ام.آی.سیکس (MI6) به عنوان مترجم فارسی با او آمد. در نخستین دیدار مصدق با استوکس همین مترجم برخلاف دستور مصدق در حال یادداشتبرداری بود که موجب ناراحتی نخستوزیر ایران شد.
اما این تنها نمود نفوذ این سازمان نبود. با پیش رفتن تحولات و در جریان ملی شدن صنعت نفت انگلیس منافع خود را ازدسترفته دید به خصوص با تصویب قانون نُه مادهای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور و به قدرت رسیدن مصدق امید نه تنها انگلیس بلکه آمریکا نیز به نومیدی بدل شد. همین موجب شد تا نقش پنهان سازمان جاسوسی انگلیس آشکار شود و پس از ملی شدن صنعت نفت این سازمان به بازیگر اصلی میدان سیاست، تبدیل شود و فعالیت خود را ییشتر کند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8526/%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%85/?id=8526
ام.آی.سیکس پس از کودتا
پس از پایان کودتا محمدرضا پهلوی با کمک این سازمان، جایگاه خود را بازیافت. به گفته فردوست، ام.آی.سیکس (MI6) بر حضور دوباره محمدرضاشاه بر تخت سلطنت اصرار داشت و اگر حمایت آنها نبود، شاید این شاه پهلوی موقعیت خود را در ایران از دست میداد.
در دوران جدید یعنی از دهه 1330 بهتدریج قدرت آمریکا در ایران رو به فزونی گذاشت و بر انگلستان برتری یافت. انگلستان که در جنگ جهانی دوم متحمل خسارات چندی شده بود ترجیح داد حوزه نفوذ خود را با قدرت جدید شریک باشد هر چند به دلیل افزایش قدرت آمریکا این بار انگلستان در حاشیه قرار داشت. اما این به معنای پایان حضور سازمان جاسوسی انگلستان در ایران نبود و تا پایان عصر پهلوی آنان در ایران حضور داشتند. هر چند حضور و نفوذ این سازمان به تبع کاهش نقش انگلستان در مقابل آمریکا ضعیف شد و سیا و موساد نقش مهمتری در این باره یافتند.
در این زمینه منوچهر هاشمی، مدیر کل اداره هشتم ساواک، میگوید سازمان جاسوسی انگلیس تجربیات و امکاناتش را در امور ضد جاسوسی بهویژه درباره تعقیب یا مراقبت از مأموران کا.گ.ب در اختیار ما قرار میداد و حتی برخی از مأموران ساواک را نیز در اختیار میگرفت؛ به گونهای که شبکه اطلاعاتی ـ امنیتی مستقل با عنوان ماهوتیان در شمال کشور شکل داد که در مقابل نفوذ شوروی فعال بود. این سازمان در زمان ریاست تیمور بختیار بر ساواک تأسیس شد.
همچنین این سازمان به ایجاد سازمان اطلاعاتی بیسیم پرداخت که رابط این سازمان با ارتش بود و در اواسط دهه 1340 از ارتش جدا شد و تحت نظارت دفتر ویژه اطلاعات قرار گرفت. دفتر ویژه اطلاعات نیز توسط سازمان جاسوسی انگلیس تشکیل شد. فردوست خود به نقش مستقیم و برجسته این سازمان در تأسیس دفتر ویژه اطلاعات که در سال 1336 و زیر نظر او تشکیل شده اشاره میکند. به گفته فردوست، سازمان جاسوسی انگلیس در دوران ریاست او بر دفتر ویژه اطلاعات نظارت داشت و مطالبات خود را پیگیری میکرد و توسط فردوست به گوش شاه میرساند. همچنین این سازمان در اواخر دهه 1330 با افشای کودتای سرلشکر ولیالله قرنی از طریق شاپور ریپورتر، عامل خود، سلطنت شاه را نجات داد.
علاوه بر این، فردوست به رابطه میان مأموران ام.آی.سیکس با شاه و برخی شخصیتهای سیاسی کشور اشاره دارد. حتی به گفته او آنها با یکدیگر درباره برخی موضوعات مورد علاقه خود صحبت و تبادل رأی میکردند. در این باره باید به نفوذ و جایگاه شاپور ریپورتر نزد محمدرضا پهلوی اشاره کرد. او که به شهادت فردوست یکی از مهمترین عوامل سازمان جاسوسی انگلیسی بود، رابطه بسیار نزدیکی با شاه داشت و همیشه او را همراهی میکرد. همچنین دیگر مسئولان این سازمان نیز دیدارهایی منظم با او داشتند. این به غیر از نفوذ سازمان اطلاعاتی انگلیس و آمریکا بر شاه و در میان عوامل دربار بود. این نفوذ تا بدانجا بود که رؤسای ساواک و حتی دفتر ویژه اطلاعات به فرمان شاه باید هر چیزی که آنها میخواستند در اختیارشان میگذاردند.
هرچند ماهیت جاسوسی و مرموز دستگاه جاسوسی انگلیس (MI6) موجب شده تا شواهد برای اثبات روابط و نفوذ این سازمان در ایران عصر پهلوی سخت باشد. مگر در جریان کودتای 28 مرداد 1332 که اغلب پژوهشگران بدان اشاره داشتند و شواهدی بر نقش و نفوذ این سازمان جاسوسی یافتند. همچنین رجوع به برخی کتابها همچون خاطرات حسین فردوست که خود از نزدیکان محمدرضا پهلوی بوده در این باره رهگشاست. در مجموع سازمان جاسوسی انگلیس در به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی، تثبیت و تداوم سلطنت او از طریق ایجاد سازمانهای اطلاعاتی و عوامل نفوذی در میان شخصیتهای سیاسی و نزدیکان شاه همچون شاپور ریپورتر نقش و نفوذ بسیاری داشت.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8526/%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%85/?id=8526
نگاهی به عملیات نظامی ظفار؛
ترجیح بازنمایی بر واقعیت
عمان اوایل دهه 1350 گرفتار نزاعی جدی با شورشیان قبیله استان ظفار بود. شورشیان ظفار (معروف به جبهه رهاییبخش ظفار) جداییطلبانی با تمایلاتی کمونیستی بودند. محمدرضا پهلوی در سال 1351 درخواست کمک از جانب سلطان قابوس را پذیرفت و نیروهای نظامی را جهت رهایی سلطان عمان از چنگالِ شورشیان به عمان اعزام داشت. شاه خود میگوید: «در عمان قوای ما با نهایت قدرت مداخله کردند تا دوستم، سلطان عمان، بتواند بر اوضاع مسلط گردد». اگرچه این عملیات موفقیتآمیز بود، هیچگاه شمار قربانیان نظامیِ ایران اعلام نشد و آمارها متفاوت است.
فضای ملتهب منطقه خاورمیانه پس از خروج انگلیس از منطقه، نگرانیهای آمریکا و انگلیس و در نهایت علاقه شاه به حفظ ژاندارمیِ منطقه او را به سمتِ این بازنمایی سوق داد که ایران با کمترین تلفات شورش ظفار را از بین برده است. به این جهت شاه در روز 30 دی ۱۳۵۴ در پاسخ به سؤال یک خبرنگار اعلام کرد که فقط پنجاه ایرانی در عملیات ظفار کشته شدهاند.
نیروهای چریکی جبهه آزادیبخش در یک درگیری بزرگ در آذر 1353 تلفات سنگینی به واحدها ایرانی وارد کردند. شاه که وسعت و دامنه این جنگ را پیشبینی نکرده بود مجبور شد در دیماه همان سال دههزار سرباز دیگر به عمان بفرستد و به یازدههزارنفری که قبلا مشغول نبرد بودند افزود شد.
در واقع ارتش شاه با وجود برخورداری از مدرنترین تسلیحات نظامی، بهجز یکرشته درگیریهای محدود مرزی در غرب با دولت عراق، تجربه نبرد در یک جنگ وسیع واقعی را نداشت. نبرد ظفار میدان مناسبی برای کسب تجارب نظامی، اجرای عملی آموزشهای نظری و اطلاع از قابلیت و توانایی تجهیزات پیشرفته ارتش ایران بود. این اولین نبرد خارجی ارتش مدرن ایران بود که ترکیبی از نیروهای مختلف در آن شرکت داشتند.
بنابراین برای شاه و ارتش مدرنِ آن، ظفار هم آزمون بود و هم تلاشی برای بقا؛ به این دلیل که اولین تجربه خارجی آنها بود و حتی میتوان گفت که حفظ چهره ایران بهعنوان ژاندارم منطقه به موفقیت در این آزمون بستگی داشت. چهبسا اگر آمار واقعی تلفات نظامیان ایران در ظفار اعلام میشد، جامعه ایران نسبت به ژاندارمی منطقه و فعالیتهای شاه واکنش منفی نشان میداد.
آنچه گفته شد مهمترین علل پنهان ماندنِ تعداد کشتهشدگان نظامی ایران در عملیات ظفار است. عدم شفافیت آمار، حقیقت و قضاوت در خصوص کشتهشدگان را فَرار میسازد. اگر شاه قبلا از کشته شدنِ پنجاه نظامی ایران سخن میگفت، اما در مراسم آیین جاوید 21 اسفند سال 1354 ازهاری در مورد تلفات این سال گفت: «در سال جاری هشت افسر، 54 درجهدار و سرباز کشته و هفده افسر، 127 درجهدار و سرباز و چهار افزارمند جان باختهاند». با توجه به اینکه ایران در خلال سالهای 1352 تا 1354 در نبرد مهم دیگری جز جنگ ظفار شرکت نکرده بود، بیشتر تلفات اعلامشده در مراسم آیین جاوید، میبایست حاصل این لشکرکشی باشد و این آمار بهوضوح با تلفات اعلامشده از سوی شاه در تضاد است. حتی یکی از نخستین مبارزان ایرانی ظفار بهعنوان شاهد عینی تنها تلفاتِ عملیات آزادسازی جاده سرخ در سال 1352 را بیش از سیصد کشته و زخمی میداند.
آرامستان خواجه ربیع مشهد نیز برخی از کشتهشدگان را در خود جای داده است. تعدادی از کشتهشدگان در عملیات ظفار از لشکر 77 بودند و مرکز این لشکر مشهد بود و بیست تن از آنها در باغ دوم آرامستان خواجه ربیع دفن شدهاند، اما بیشتر افرادی که به خاک سپرده شدهاند اهل مشهد نیستند. میان این کشتهشدگان افرادی از سمنان، تبریز، همدان، قوچان و فاروج هستند. گاهی نیز زائرانی از تبریز به مشهد و بر سر قبر سربازانی میآیند که اصالتی تبریزی دارند و در این گوشه دفن شدهاند. دفن اجساد آنان در دوره شاه مخفیانه انجام شد و آنان را شبانه تعدادی از ارتشیهای شاه در جایی دورافتاده دفن کردند. حتی خانواده برخی کشتهشدگان همهچیز را برای دفن کشتهشدگان در محل زندگی خود آماده کرده بودند، اما مأموران ارتش از این امر جلوگیری کردند.
عمده دلیلِ عدم شفافیت تلفات نظامی ایران در عملیات ظفار مأموریتِ ایران بهعنوان ژاندارم منطقه و تلاشهای شاه برای باقی ماندن در این نقش بود. بیانات شاه نیز با تأکید بر پنجاه کشته با گفتههای ازهاری و برخی شاهدان عینی با تأکید بر حداقل سیصد نفر کشته تطابق ندارد. در مجموع تکیه شاه بر بازنمایی عملیات ظفار و نه بیانِ حقیقت آن منجر به فَرار شدنِ حقیقتِ ظفار شده است.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8434/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%DB%8C%D8%AD-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA/?id=8434
برنامهریزی اقتصادی در ایرانِ دوره رضاشاه
ابتهاج عنوان میکند که به طور کلی و اساسا چون پهلوی اول به استخدام نیروی متخصص، شخص کاردان و فرد خبره در حوزههای اقتصادی و عمرانی اعتقاد نداشت، اغلب کارهای بزرگی که در زمان او انجام میشد دارای عیوب فاحش و بزرگی هم بود که در بعضی از موارد طرح را حتّی غیرکاربردی و غیرقابل استفاده مینمود، که نمونهای از آن سد کرخه در خوزستان بود؛ چنانکه بعد از اتمام این سد، هنگامیکه میخواستند مخزن سد را پُر نمایند، معلوم گردید باید از همان آبی استفاده نمایند که طی سالهای متمادی به مصرف مشروب کردن مزارع اطراف سد میرسد و اگر بخواهند آن را به مصرف این سد برسانند، روستاهایی که طی سدهها قبل از آن، از این آب مشروب میشدند، خشک و لمیزرع خواهند شد.
مورد دیگر در همین راستا، آن طور که ابتهاج بیان میکند، کارخانه چغندر قند در یکی از شهرهای مازندران (شاهی سابق، قائمشهر فعلی) بود که بعد از تأسیس و احداث مشخص شد که در آنجا محل مناسبی برای کشت چغندر وجود ندارد و بعد از انجام هزینه هنگفت، کارخانه را به یکی از شهرهای مرکزی ایران (اراک) منتقل نمودند. شاید یکی دیگر از نمونههای برجسته عدم برنامهریزی دقیق و آیندهنگری برای انجام طرحهای عمرانی و زیربنایی به احداث راه آهن سراسری در زمان پهلوی اول بر میگردد؛ به طوری که بر اساس اظهاری مطابق این پروژه عظیم:
«در ساختمان راه آهن سرتاسری ایران، که بدون شک از کارهای برجسته رضاشاه بود، نیز مسئله تأمین هزینه اجرای آن، که تأثیر عمیقی در وضع مالی و اقتصادی ایران داشت، مورد توجه قرار نگرفت. هزینه اجرای طرحی مانند راه آهن که برای استفاده نسلهای آینده احداث میشود نمیبایستی بر یک نسل تحمیل شود. این اصل مهم در مورد ساختمان راه آهن ایران رعایت نشد و نتیجه این بود که کلیه هزینه آن به صورت عوارض قند و شکر به یک نسل، آن هم به بزرگترین مصرفکنندگان قندوشکر که ضمنا فقیرترین طبقه جامعه بودند، یعنی کشاورزان و طبقات کارگر، تحمیل شد و در نتیجه اثرات تورم برای اولینبار در زندگی مردم آشکار گردید و هزینه زندگی به طور نامعقولی ترقی کرد. طرز صحیح اجرای برنامه بلندمدتی مانند راه آهن این است که نسل حاضر و نسلهایی که در آینده از مزایای اجرای چنین طرحی استفاده میکنند در تأمین مخارج آن نیز سهیم باشند و این عمل فقط به این صورت قابل اجراست که هزینه طرح از راه تأمین وام از داخل و یا خارج کشور فراهم گردد».
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8430/%D9%85%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C/?id=8430
ساواک از نظر سازمان عفو بین الملل
سازمان عفو بینالملل در گزارش دیگری که در تاریخ 25 نوامبر 1976 (4 آذر 1355) منتشر کرد آورد: بین 25 تا 100 هزار نفر به خاطر دلایل سیاسی در ایران زندانی هستند و توسط پلیس مخفی ایران در بازجوییها مداوم شکنجه میشوند. در این گزارش بر نقش ساواک در ایجاد فضای رعب و وحشت حاکم بر ایران تأکید شده است. همچنین به بیرحمی شدید، سیستم خبرچینی، نفوذ و فعالیت ساواک در خارج از مرزهای کشور اشاره شده است. علاوه بر این، ساواک به محاکمه پیش از وارد کردن اتهام و زندانی کردن مظنونین سیاسی در زندانهای انفرادی، کشتن آنان با شکنجههای مداوم و اعدامهای سریع متهم شد. افزون بر اینها به انواع تکنیکهای شکنجه ساواک از جمله شلاق زدن، شوک الکتریکی، کشیدن ناخن انگشتان و تجاوز و شکنجه جنسی اشاره شد. بر این اساس نیز ساواک به نقض حقوق بشر محکوم گردید.
در این گزارش همچنین آمده است که از آغاز سال 1972 (11 دیماه 1350) تا زمان این گزارش 25 نوامبر 1976 (4 آذر 1355)، دادگاههای نظامی ایران سیصد زندانی سیاسی را به مرگ محکوم کردهاند و در شش ماه اول سال 1976 (اواخر سال 1354 و اوایل سال 1355)، دولت ایران خبر اعدام 22 زندانی سیاسی را اعلام کرده است. همچنین روزنامه «واشنگتنپست» در 26 ماه نوامبر 1976 (5 آذر 1355) در گزارشی ضمن اشاره به گزارش سازمان عفو بینالملل آورده است که در ماه مه، کمیسیون بینالمللی حقوقدانان مرکب از حدود 45000 قاضی حقوقدان و استادان حقوق که مرکز آن در ژنو است، طی انتشار گزارشی ساواک را به استفاده از وسایل فیزیکی و روانی در شکنجه سیستماتیک زندانیان سیاسی متهم کرده است.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8414/%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/?id=8414
نوشداروی فضای باز سیاسی
رژیم پهلوی در دهه 1350ش با تکیه بر درآمد سرشار فروش نفت، در مرحلهای از ثبات و اقتدار نسبی قرار داشت و بنیادهای خود را بر مبنای سیاستهای سرکوب مخالفان تقویت کرده بود. اما با هوشمندی مخالفان رژیم پهلوی در ارتباطگیری با سازمانهای بینالمللی و بهویژه سازمان عفو بینالملل در این دهه با گزارشها و محکومیتهایی به خاطر نقض حقوق بشر مواجه شد.
با اقدامات بینالمللی مخالفان رژیم پهلوی دیگر بهانهای برای توجه نکردن نهادهای بینالمللی به وضعیت حقوق بشر در ایران وجود نداشت. چنانکه در دهه 1970م (1350ش) طی موارد متعددی ایران را به نقض حقوق بشر متهم کردند؛ برای مثال در سال 1972م (1351ش) هیئتی از سازمان ملل متحد ایران را به نقض حقوق بشر محکوم کرد؛ همچنین در سال 1975م (1354ش) نیز سازمان عفو بین الملل، ایران را به داشتن بدترین آمار نقض حقوق بشر متهم کرد.
علاوه بر این، دبیرکل سازمان عفو بینالملل ــ آرتین انالز ــ در سال 1974، رژیم ایران را به دلیل نقض مستمر و همهجانبه حقوقبشر متهم و بهصراحت اعلام کرد بدترین و سنگینترین پرونده نقض حقوق بشر در میان همه کشورهای جهان به ایران تعلق دارد؛ همچنین در سال 1975، سازمان عفو بینالملل بار دیگر در لندن ایران را از شدیدترین نقضکنندگان حقوق بشر در جهان خواند. دیگر نهاد بینالمللی با نام کمیسیون بینالمللی حقوقدانان در ژنو، که از سازمان عفو بینالملل محافظهکارتر بود، رژیم شاه را به استفاده مداوم از شکنجه و تجاوز به اساسیترین حقوق مدنی اتباع خود متهم کرد. علاوه بر آنها، انجمن بینالمللی حقوقبشر، وابسته به سازمان ملل متحد در نامهای سرگشاده به شاه، رژیم پهلوی را به نقض شدید حقوق بشر متهم کرد و از او خواست که به وضعیت اسفبار حقوق بشر در ایران سروسامان دهد.
اتحادیه بینالمللی حقوق بشر نیز در اوت 1977 (مرداد 1356) طی تلگرافی به شاه نگرانی خود را نسبت به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران اعلام کرد. این اتحادیه بار دیگر در نامهای در می 1978 (خرداد 1357) به شاه و وزیر امور خارجه آمریکا درباره وضعیت حقوق بشر در ایران هشدار داد و از حمایتهای آمریکا از شاه انتقاد کرد. میز ایران در وزارت امور خارجه این کشور نیز پاسخی به این نامه داد. در این جوابیه آمده است: رئیسجمهور کارتر و وزارت امور خارجه آمریکا بیشترین اولویت خود را در سیاست خارجی به وضعیت حقوق بشر میدهند و همچنین علاقهمند به وضعیت حقوق بشر در ایران و تمام دنیا هستند. علاوه بر این آنها از سیاستهای شاه در این زمینه دفاع کردند که در چندماهه اخیر تغییرات امیدوارکنندهای صورت گرفته است. حتی سفیر آمریکا سولیوان نیز تغییرات در قوانین کیفری ارتش و محاکمات نظامی را نمود تغیر مثبت دانست و از شاه حمایت کرد. اما اتحادیه بینالمللی حقوق بشر در ادامه مکاتبات خود تخلفاتی از جمله محکومیتهای آیتالله طالقانی، منتظری و هاشمی رفسنجانی را نام برد و خواستار پاسخگویی به وکلای آیتالله طالقانی شد.
همچنین گاهی نیز این نهادها به حمایت از جمعیتها و تشکلهای مخالفان ایرانی میپرداختند که گاه در پی ارتباط این تشکلها با این نهادها و مکاتبات مستمر و پیگیریهای مداوم آنان میسر میشد؛ برای نمونه اتحادیه بینالمللی حقوق بشر در نیمه اول سال 1978م (اواخر سال 1356 ـ اوایل سال 1357) بیانیهای درباره فشار رژیم ایران بر جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر و بمبگذاری در منازل رهبران آن منتشر کرد؛ همچنین در 3 آگوست 1978 (12 مردادماه 1357) در نامهای به جمشید آموزگار، نخستوزیر ایران، نسبت به دستگیری هاشم صباغیان، از اعضای مؤسس جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر، ابراز نگرانی کرد.
در مجموع استبدادی بودن حکومت شاه و جنایات او علیه بشریت طبق شواهد مختلف و آن هم با ارتباطگیری هوشمندانه و مستمر مخالفان رژیم پهلوی به گوش سازمانهای بینالمللی رسید و گزارشهای متعددی دراینباره منتشر گردید. بااینحال آمریکا به حمایت از شاه ادامه داد و اقدامات حداقلی او را به عنوانهای گامهایی امیدارکننده نامید تا شاید درِ توجیه برای حمایت از یک رژیم استبدادی باز باشد. این در صورتی است که کارتر سیاست خود را حمایت از حقوق بشر میدانست. در نهایت زمانی فشارها بر شاه افزایش یافت و او وادار به عقبنشینی شد که کاهش درآمدهای نفتی و مشکلات اقتصادی موجب ضعف حکومت پهلوی شده بود و او هر چه بیشتر به کمکهای خارجی وابسته میشد. بنابراین در راستای تقویت رابطه خود با آمریکا و جلب حمایت او عقبنشینیهایی صورت داد که دیگر نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8414/%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/?id=8414
شکلگیری سازمانهای امنیتی
سازمان اطلاعاتی و امنیتی سیا (C.I.A) در پایهگذاری سازمان امنیت و اطلاعات کشور موسوم به ساواک نقشی مهم و کلیدی داشت. علاوه بر سازمان سیا حتی اف.بی.ای. نیز در زمینه تأسیس ساواک حضور داشت تا سازمانی در جهت فعالیتهای جاسوسی چه در داخل کشور و چه در خارج از مرزها شکل بگیرد. آموزش نیروهای جاسوسی ایران در آمریکا از 1333 به بعد به طور جدی دنبال و هدف از آن نیز کمک به پیشبرد امنیت در ایران عنوان شد. ارتباط سیا با جامعه آکادمیک در سال1967م نشان داد که نیروهای این سازمان در قالب ارتباطات علمی و تحقیقاتی با دانشگاههای ایران نیز در تماس بودند تا جاسوسان مورد نیاز خود را در این بخش استخدام کنند؛ چرا که دانشگاهها قلمروی حاصلخیزی برای استخدام عناصر جاسوسی بود.
آمار دقیقی از تعداد جاسوسان سیا در ایران وجود ندارد، اما طبق برآورد روزنامه «لوموند»، پنجهزار جاسوس سیا در ایران فعال بودند و با گسترش فعالیتهای آن از 1352 به بعد، تهران ستاد اصلی سیا در خاورمیانه شد. تدریس روشهای ویژه به ارتش ایران موجب شد تا ارتش در اختیار هزاران جاسوس آمریکایی که در پوشش مشاوران نظامی در کشور فعالیت میکردند درآید. در همین حال به منظور کنترل صحیح بر ایران نیاز به شکلگیری سیستم حفاظتی مدرنی بود تا با ایجاد آن به خواستههای آمریکا ترتیب اثر داده شود. تأسیس چنین سیستم حفاظتی با موافقت شاه روبهرو شد و در سال 1353 با تجهیز نیروهای نظامی و سرویس اطلاعاتی کشور به شبکهای از تأسیسات کنترل الکترونیکی موافقت گردید. سیستم کنترل الکترونیکی پیچیدهای که با نام ایبکس (IBEX) شناخته میشد شامل تجهیزاتی جهت محافظت حریم زمینی و فضایی بود، اما در مرحله اول از آن برای کسب اطلاعات از شوروی استفاده شد.
پایگاههای جاسوسی سیا در ایران مجهز به پیشرفتهترین تجهیزات و دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی در زمان خود بود. استقرار دو پایگاه نیرومند جاسوسی و خبرگیری در شمال ایران موجب شد تا تمام فعالیتهای نظامی روسیه تحت نظر قرار گیرد. دستگاههای الکترونیکی بسیار دقیق و حساس ایستگاههای نامبرده تمام پیامها و مخابرات الکترونیکی روسها را در تمام منطقه تا خلیج فارس ضبط میکرد. همکارییهای امنیتی دو کشور بعد از مدتی از مرزهای ایران فراتر رفت؛ به گونهای که ساواک برای جاسوسی از شوروی در خارج از مرزها با سیا نیز همکاری میکرد. سولیوان در خاطرات خود به این نکته اشاره میکند که گاهی اطلاعات ساواک به مراتب دقیقتر و صحیحتر از اطلاعات سیا بود و این اطلاعات به صورت کامل در اختیار سیا قرار میگرفت، اما نفوذ امنیتی آمریکاییها در ایران تنها به حوزه امنیت داخلی محدود نمیشد و ترتیبات امنیت منطقهای را نیز در بر میگرفت.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8383/%D8%B2%DB%8C%D8%B1%D8%A8%D9%86%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%85/?id=8383
ناصرالدین شاه، انقلاب مشروطه و بحث نیروی سوم در ایران
یکی از موضوعاتی که همواره از دیرباز پیرامون قدرتهای بزرگ در جریان بوده است رقابتهایی است که این کشورها در موضوعات مختلف با یکدیگر داشتهاند. به تعبیر مرشایمر آنارشیک بودن نظام بینالملل و نگرانی و بیم کشورها از یکدیگر سبب شده است قدرتهای جهانی همواره تا رسیدن به هژمونی و سلطه جهانی با یکدیگر رقابت کنند. در واقع فقدان قدرت فائقه در نظام بینالملل همواره قدرتهای بزرگ را بر آن داشته است تا از توسعه گستره نفوذ خود در سراسر جهان دریغ نورزند و به دنبال به حداکثر رساندن آن باشند.
همین امر زمینه رقابت این کشورها در کشورهای جهان سوم را موجب شده است؛ رقابتهایی که باعث شده شاهد بروز درگیری و تعارض منافع این قدرتها در کشورهای در حال توسعه باشیم. یکی از کشورهای در حال توسعه که تاریخش آکنده از مسائلی این چنین بوده، ایران است. در واقع ایران در چند سده گذشته یا بهتر بگوییم در دوران تاریخ معاصر همواره صحنه رویارویی قدرتهای بزرگ بوده است. این رویارویی از باب تضاد و تعارض منافع بوده و بعضا خسارات جبرانناپذیری نیز به کشورمان وارد کرده است. بااینحال سیاستمداران ایرانی نیز بیکار ننشسته و تلاش کردهاند از وجود فضای رقابت میان ابرقدرتها استفاده و پای برخی قدرتهای جهانی را به ایران باز کنند تا شاید با این کار بتوانند موازنهای میان این نیروها ایجاد کنند و از به مخاطره افتادن منافع ملی کشورمان جلوگیری نمایند.
بحث ورود نیروی سوم به ایران از دوران ناصرالدینشاه به صورت جدیتر مطرح شد. او که از نفوذ انگلستان و روسیه در ایران به ستوه آمده بود در سفر دوم خود به فرنگ با پادشاه آلمان و بیسمارک، صدراعظم آن کشور، دیدار کرد. بدین ترتیب زمینه ایجاد روابط سیاسی میان دو کشور فراهم گردید. سفارتخانه آلمان در ایران تأسیس شد و ایران سفارش خرید چند کشتی را به آلمانیها داد. بااینحال، به دلیل واکنش تند لندن و مسکو این تلاشها عقیم ماند.
تلاش بعدی برای ورود نیروی سوم به ایران همزمان با انقلاب مشروطه انجام شد. این مقطع همزمان بود با روند قدرتگیری آلمان و توسعه نفوذش در خاورمیانه؛ جایی که این کشور به دنبال افزایش منافع سیاسی و اقتصادیاش بود. همزمان و بهتدریج آمریکا نیز در پی کنار گذاردن سیاست انزواگرایی بود و این خود بستر را برای ورود نیروی سوم در ایران فراهم میکرد. به هر روی، دولت برآمده از انقلاب مشروطه با توجه به وضعیت نابسمان اقتصادی و سیاسی کشور، تصمیم به استخدام عدهای مستشار از کشورهای بیطرف خارجی گرفت. به دنبال این تصمیم بود که مورگان شوستر و چهار مستشار آمریکایی برای وزارت دارایی و خزانهداری، آدلف پرنی فرانسوی برای دادگستری، کلنل یارلمارسن و تعدادی افسران سوئدی برای اصلاح ژاندارمری استخدام شدند. بااینحال، این بار نیز با فشار و اولتیماتوم روسها، اصلاحات دولت مشروطهخواه طرفی نبست و در نهایت شوستر مجبور به ترک ایران شد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8366/%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%AF%D8%AB-%D9%BE%D8%B4%D8%AA-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%82%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87/?id=8366