💎روزی ابلیس بافرزندانش ازمسیری میگذشتند
به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت :
تماشاکنیدکه من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم
بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد.
باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت.
زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد.
وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد.
فامیلِ زن آمدند و آن مرد رادبه باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد.
بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت . هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند.
فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟
ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم!
ماهم در اینطور مواقع فکر میکنیم :
کاری نکرده ایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که میزنیم، چیزی که می نویسیم، نگاهی که میکنیم ممکن است حالی را دگرگون کند، دلی رابشکند، مشکلی ایجادکند
آتش اختلافی برافروزد، و...
بعدازاین وقایع فکرمیکنیم که کاری نکرده ایم،فقط طناب راتکان داده ایم!
حسین منی و انا من حسین.mp3
2.22M
آیت اللَّه خوشوقت ره: اگر #خون_امام_حسین و شهادتش نبود،امروز از #اسلام_تشیعی هیچ اثری باقی نبود
⬅️ هر کسی #شیعه است از این خون #بهره_برده است، باید #جواب پس بدهد
⬅️ #بزرگترین_خطر برای #جریان_عاشورا #موج #روشنفکری است
✨﷽✨
✅بخشیدن دل بزرگ میخواهد نه توان مالی
🔻تابستان شده بود و هوا خیلی گرم بود. به آپارتمان جدیدی رفته بودیم که کولر نداشت. کولری خریدم. برای بردن کولر به پشتبام دو تا کارگر گرفتم. کارگرها گفتند که ۴۰ هزار تومان میگیرند. من هم کمی چانهزنی کردم و روی ۳۰ هزار تومان توافق کردیم.
🔹بعد از اینکه کولر را به پشتبام آوردند و زیر آفتاب داغ پشتبام عرق ریختند، سه تا ۱۰ هزار تومانی به یکی از آن دو کارگر دادم. او یکی از ۱۰ هزار تومانیها را برای خودش برداشت و دو تای دیگر را به کارگر دیگر داد.
🔸به او گفتم: «مگر شریک نیستید؟»
🔹گفت: «چرا، ولی او عیالوار است و احتیاجش از من بیشتر.»
🔸من هم برای این طبع بلندش دست تو جیبم کردم و دو تا ۵۰۰۰ تومانی به او دادم. تشکر کرد و دوباره یکی از ۵۰۰۰ تومانیها را به کارگر دیگر داد و رفتند.
🔹داشتم فکر میکردم هیچوقت نتوانستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم. آنجا بود که یاد جمله زیبایی افتادم: «بخشیدن دل بزرگ میخواهد نه توان مالی.»
✍امام على عليه السلام:
به خدا سوگند، هرگز ملتى در زندگىِ مرفّه و پر نعمتى نبوده اند و نعمت و رفاه از آنان زائل نشده است، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند،
چرا كه خداوند به بندگانش ظلم نمى كند. اگر مردم به هنگامى كه بلاها و سختى ها بر آنان فرود مى آمد و نعمت ها از دستشان مى رفت، با نيت هاى خوب و دلى مشتاق به پروردگارشان پناه مى بردند، بى گمان هر از دست رفته اى به آنان باز مى گشت و هر فاسدى اصلاح مى شد.
📚نهج البلاغه، از خطبه 178
#داستانک
گویند:
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پروردگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
🌾تو مبین اندر درختی یا به چاه
🌾تو مرا بین که منم مفتاح راه
#مولانا
فکر میکنم به صحن،
به رواقها... به گنبدت...
آه، قلب من دوباره پر زده به مشهدت...
#استوری
✨﷽✨
"حديثِ قدسي"
✍وقتی خداوند، مانع عبادت میشود خداى عزوجل ميفرمايد: ...و یکی از بندگانم شخصی است که شبها به خاطر من، نماز شب می خواند. اما من يك شب یا دو شب، او را از خواب بیدار نمی کنم، به خاطر نظر لطفى كه به او دارم. وقتی او از عبادت محروم می شود، خود را سرزنش ميكند. در صورتيكه اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم كند، او را خودبينى فرا گيرد و همان خودبينى، او را نسبت به اعمالش فريفته سازد و هلاکش می کند.
وقتی او از خود راضى شود، گمان می كند حق عبادت من را به جا آورده. و آن هنگام از من دور می شود در حالی که خودش خیال می كند به من نزديك است! پس كسانيكه اعمالى بخاطر ثواب من انجام ميدهند، نبايد به آن اعمال تكيه كنند، زيرا آنها هر چقدر هم که كوشش كنند و عُمر خود را در راه عبادتم بگذرانند، باز هم مقصر باشند و با عبادت خود به حقيقت عبادتم نمی رسند.
تنها بايد به رحمتم اعتماد كنند و به فضلم شادمان باشند و حُسن ظن داشته باشند.
📚صول كافى، جلد ۳ ، صفحه ۱۰۰
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
✨﷽✨
🌼توصیه به پادشاه
✍زيد بن علي(عليه السلام) برادر امام باقر (عليه السلام) و از بزرگان و رجال با فضيلت و عاليقدر خاندان نبوت، و مردي دانشمند، زاهد، پرهيزكار، شجاع و دلير بود و در زمان حكومت بني اميه زندگي ميكرد. زيد از مشاهدة صحنههاي ظلم و ستم و تاخت و تاز حكومت اموي فوق العاده ناراحت بود و عقيده داشت كه بايد با قيام مسلحانه، حكومت فاسد اموي را واژگون ساخت. هشام بن عبدالملك، كه از روحية انقلابي زيد آگاه بود، درصدد بود او را با دسيسهاي از ميان برداشته و خود را از خطر وجود او نجات بخشد.
هشام نقشة خائنانهاي كشيد تا از اين رهگذر به هدف پليد خود برسد. به دنبال اين نقشه، زيد را از مدينه به دمشق احضار كرد. هنگامي كه زيد وارد دمشق شد و براي گفتگو با هشام به قصر خلافت رفت؛ هشام ابتداءً او را به سردي پذيرفت و براي اين كه به خيال خود موقعيت او را در افكار عمومي پايين بياورد، او را تحقير كرد جاي نشستن نشان نداد، آنگاه گفت: ـ شنيدهام خود را شايستة خلافت ميداني و فكر خلافت را در سر ميپروراني، در حالي كه كنيز زادهاي بيش نيستي و به كنيز زاده نميرسد كه بر مسند خلافت تكيه بزند. ـ آيا خيال ميكني موقعيت مادرم از ارزش من ميكاهد؟ مگر فراموش كردهاي كه «اسحاق» از زن آزاد به دنيا آمده بود ولي مادرِ «اسماعيل» كنيزي بيش نبود؛ با اين حال خداوند پيامبران بعدي را از نسل اسماعيل قرار داد و پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) نيز از نسل اوست.
آنگاه زيد، هشام را نصيحت نمود و او را به تقوي و پرهيزگاري دعوت كرد. هشام گفت: ـ آيا فردي مثل تو مرا به تقوي و پرهيزگاري دعوت ميكند؟ ـ آري، امر به معروف و نهي از منكر دو دستور بزرگ اسلام است و انجام آن برهمه لازم است، هيچ كس نبايد به واسطة كوچكي رتبه و مقام، از انجام اين وظيفه خودداري كند و هيچ كس نيز حق ندارد به بهانه ی بزرگي مقام از شنيدن آن ابا ورزد.
📙 وفيات الأعيان، ج ۴، ص ١٣۵
📚کریم سیاه
آیة الله العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه یک قطعه کفن برای خودشان خریده بودند. در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته، سپس در حرم امام حسین(علیه السلام) زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بودند.
ایشان برای صله ارحام عازم یزد می شوند و در این سفر این کفن را با خودشان به یزد می برند. در شب اول ورودشان به یزد، در منزل یکی از دخترانشان استراحت می کنند.
حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) به خواب ایشان آمده و می فرمایند:
یکی از دوستان ما فوت کرده و در مزار یزد منتظر کفن است. ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود.
ایشان بیدار می شود و می خوابد. دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود!
ایشان لباس پوشیده به قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی به نام کریم سیاه فوت کرده، او را غسل داده، روی سنگ نهاده، منتظر کفن هستند...
تا ایشان می رسد، می گویند: کفن را آوردند.
مرحوم یزدی از آن ها می پرسد:
شما کی هستید؟!
می گویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی می پرسد:
این شخص کیست؟
می گویند: او شخصی به نام کریم سیاه است، یک فرد معمولی! ولی عاشق امام حسین(علیه السلام) بود. در هر کجا مجلسی به نام امام حسین(علیه السلام ) برگزار می شد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد
✅پدر و مادرت را نگاه کن. نگاه کردن به جمال مادرت خودش عبادته
✍فرمان مادر را ببر، ببین که چه بر سر تو خواهد آمد. هرچه مادرت سخت گیر تر باشد فرمانش را ببر ... اگر مادرت تند باشد فرمان بردن از او اثرش بیشتر است. فرمان مادر ِ خوش اخلاق را که همه می برند. اگر به غریبه هم بگوید اینجا بیا، خواهد گفت خانم چه می گویید، چشم. کارش را رها می کند و بار او را بر میدارد و یا راه او را باز می کند.
اگر مادر و پدر تندی دارید تا فرمان او را بردید آن وقت می فهمید چه کرده اید. خداوند متعال نشانت خواهد داد که ببین چه کرده ای، کار بزرگان را انجام دادی، با ما رفیق و انیس و مونس شدی ...
📚حاج محمد اسماعیل دولابی
✨﷽✨
🔴هرجا که نمک بخوریم نمکدان نمی شکنیم!
✍ در اصفهان شخص تاجری در همسایگی یکی از اشرار زندگی می کرد . این شخص شبها افراد لا ابالی را در خانه اش جمع می کرد و سر و صدا به راه می انداخت . شخص تاجر که فردی نماز شب خوان و متدین بود از دست این جوان ناراحت شد ، پیش مرحوم ملا محمد تقی مجلسی آمد و از دست همسایه اش که رئیس اشرار بود و شبها عربده و داد و بیداد راه می انداخت و مزاحمت ایجاد می کرد شکایت کرد.
ملا محمد تقی مجلسی فرمود یک شب این افراد را برای صرف شام به خانه ات دعوت کن ، من هم به خانه ات می آیم .شخص تاجر رئیس اشرار را به همراه نوچه ها و اطرافیان او را برای شام به خانه اش دعوت می کند . آنها هم قبول کرده و به خانه او می آیند ، در حالی که خبر نداشتند قرار است علامه مجلسی هم به مجلس بیاید . ناگاه مرحوم علامه وارد اتاق شد و مستقیم رفت پیش رئیس اشرار نشست . بعد از سلام و احوالپرسی با او گرم گرفت و پرسید : وضع و مرام شما در زندگی چگونه است؟برنامه تان در زندگی چیست؟
آن شخص هم با زبان مخصوص افراد داشی و لات می گوید ؟ مرام ما این است که هرجا که نمک بخوریم نمکدان نمی شکنیم. علامه مجلسی می فرماید : دروغ میگویی! رئیس اشرار گفت : چطور؟! علامه می گوید : تو مگر یک عمر نمک خدا را نخورده ای ؟چرا نمکدان می شکنی؟! تو که میگویی من نمکدان نمی شکنم ، پس این کارها چیست که انجام میدهی؟
👈 رئیس اشرار با شنیدن همین یک کلمه منقلب شد و از همه بدی هایی که کرده بود توبه کرد . به دنبال او هم تمامی افرادش توبه کردند.
📚در محضر آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه ، جلد اول ، ص 339
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌دکتر رفیعی: یکی از راه های کسب #آرامش، همراه داشتن حرز امام جواد(ع)
💠
#تنبیه_فرزند
🌸✨ امام رضا ؏ ؛
فرزندت را نزن و برای ادب کردنش
از او قهر کن ولی مواظب باش
قهرت طول نکشد و هرچه
زودتر آشتی کن✨
📚بحار الانوار23/114
💠
@dars_akhlaq.mp3
2M
🔸داستان مردی که مادر زنش هر روز به او توهین میکرد...
🔹استاد عالی
✨﷽✨
🖊علامه حِلّی(ره) می گوید:
✍شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟!
در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟ ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست»
💥پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
📚 عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱
📚 منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴
✨﷽✨
🌼جملاتی زیبا از حضرت علی علیه السلام
۱. مردم را با لقب صدا نکنید.
۲. روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.
۳. خدا را همیشه ناظر خود ببینید.
۴. لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید.
۵. بدون تحقیق قضاوت نکنید.
۶. اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.
۷. صدقه دهید، چشم به جیب مردم ندوزید.
۸. شجاع باشید، مرگ یکبار به سراغتان می آید.
۹. سعی کنید بعد از خود، نام نیک بجای بگذارید.
۱۰. دین را زیاد سخت نگیرید.
۱۱. با علما ودانشمندان باعمل ارتباط برقرار کنید.
۱۲. انتقاد پذیر باشید.
۱۳. مکار و حیله گر نباشید.
۱۴. حامی مستضعفان باشید.
۱۵. اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد، از او تقاضا نکنید.
۱۶. نیکوکار بمیرید.
۱۷. خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.
۱۸. فحّاش نباشید.
۱۹. بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید.
۲۰. رحم دل باشید.
۲۱- گریه نکردن از سختی دل است.
۲۲- سختی دل از گناه زیاد است.
۲۳- گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.
📚 نهج البلاغه امیر مومنان حضرت علی علیه السلام
✨﷽✨
🔴شش اشتباه رایج بین مردم!
✍خداوند متعال به حضرت موسی(علیه السلام) وحي كرد:
✅اي موسي! من شش چيز را در شش جا قرار دادم؛ ولي مردم در جاي ديگر دنبال آن ميگردند!
درحالی که هرگز آنها را در آنجا نخواهند يافت:
1⃣راحتي و آسایش مطلق را در بهشت قرار دادم،
ولي مردم در دنيا دنبال آن ميگردند.
2⃣عزَت و شرف را در عبادت قرار دادم، ولي مردم عزّت را در پست و مقام ميجويند.
3⃣بينيازي رادر قناعت قرار دادم، ولي مردم آنرا در زيادي مال و ثروت جستجو ميكنند.
4⃣رسیدن به بزرگی و مقام را در فروتني قرار دادم، ولي مردم آن را در تكبّر و خودبرتر بيني می جویند.
5⃣کسب علم را در گرسنگي و تلاش قرار دادم، ولي مردم با شکم سیر دنبال آن ميگردند.
6⃣اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم، ولي مردم در طلسم و جادو به دنبال اجابت دعا ميگردند...
📚مستدرك الوسائل، ج12، ص 173، باب 101
علامه طباطبایی ره: از جناب آقای قاضی سوال شد كه قاليچه سليمان امری مادی بود يا معنوی؟! ايشان گفتند بايد بپرسم و به وادی السلام و خارج نجف رفتند و گرد و غبار بر پا شد و ناگهان متوجه شديم مرحوم قاضی نيستند و بعد مدتی ايشان آمدند و گفتند : آن قاليچه امری طبيعی نبود و بعضی از بنی الجان كه در محضر سليمان بودند اينگونه گفتند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق یعنی اینکه در هر گاه و بیگاهی دلم
فارغ از دنیای بیرون میل اینجا میکند...
✨﷽✨
#قرائت_قرآن
✍آیت الله شیخ محمد تقی آملی می فرمود :من در بحث فقه آیت الله سید علی آقا قاضی شرکت می کردم. روزی از ایشان سؤال کردم
(آن روزهوا بسیار سرد بود) که ما می خوانیم و می شنویم که عده ای موقع قرائت قرآن کریم
جلویشان آفاق باز می شود و غیب و اسرار برایشان تجلی می کند ... ودر حالی که ما قرآن
می خوانیم و چنین اثری نمی بینیم؟ مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهره من نظر کرد سپس فرمود :
بلی! آنها قرآن کریم را تلاوت می کنند و با شرایط ویژه، رو به قبله می ایستند ... سرشان پوشیده
نیست، کلام الله را با هر دو دستشان بلند می کنند، و با تمام وجودشان به آنچه تلاوت می کنند توجه
دارند و می فهمند جلوی چه کسی ایستاده اند.
اما تو قرآن را تلاوت می کنی در حالی که تا چانه ات زیر کرسی رفته ای ! و قرآن را روی زمین
می گذاری در آن می نگری ....!
آیت الله شیخ محمد تقی آملی می گفت : بلی، من همیت طور قرآن می خواندم وزیاد به قرائت آن
می پرداختم، مثل اینکه مرحوم قاضی با من بود و مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است.
بعد از این ماجرا با تمام وجودم به سویش شتافتم و ملازم جلسه هایش شدم.
📗 اسوه عارفان ، ص ۲۵ .
دور از تو نیستم که دلم در هوای توست
قلبم به زیر تابش گنبد طلای توست
#سلام_آقا