هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷 در دلم گفتم خوش به حال این جوان؛ همیشه در راه جهاد و شهادت است
🔹️ بازنشر بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار با مرحوم ابوترابی پس از آزادی از اسارت رژیم صدام
✏️ رهبر انقلاب: واقعاً دائماً خدا را شکر میکنیم. دیروز وقتی این خبر بسیار بسیار خوشحالکننده را دادند که شما آمدهاید، واقعاً برای من یک مژده بود. خیلی وقت است که شما را ندیدهایم؛ حدوداً ده سال میشود.
✏️ از آن سالها تاکنون، محاسنتان سفید شده است. ما همیشه شما را دوست داشتهایم و خاطرات با شما را فراموش نمیکنیم؛ چه قبل از انقلاب در مشهد، و چه بعد در تهران و سپس در همین اهواز در آن تشکیلاتی که مرحوم شهید چمران به وجود آورده بود.
✏️ ایشان با عدهیی به آنجا آمده بودند و گویی همین دیروز بود که بیرون ساختمان پای پلهها با قبا نشسته بودند و در میان بر و بچهها حضور داشتند و سپس به کوههای اللَّهاکبر رفتند. من همانوقت در دلم گفتم که واقعاً خوش به حال این جوان؛ همیشه در راه جهاد و شهادت است.
✏️ ایشان که رفتند، چند هفتهیی هم بیشتر نشد که خبر شهادتشان آمد. گفته شد که آقای ابوترابی با آن جمع خودشان، دائماً در حال جلو رفتن هستند؛ سپس دشمن حمله کرده و همهی آنها را تارومار نموده است. با شنیدن این خبر، غصه خوردیم. الحمدلله آنچه که شما گذراندید، فضیلتش کمتر از شهادت نیست. خدا را شکر میکنیم که امتحان خیلی خوبی دادید. ۱۳۶۹/۰۶/۲۵
🌷 به مناسبت انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پاسیاد پسر خاک» در رویداد ملی «آزادگان ایران»
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از ریحانه
🖥سخنگوی کوچک مقاومت
❤️روایتهای زنانه از غزه
📝هشت، نه ساله که بودم همیشه توی مناسبتهایی مثل سیزده آبان و دههی فجر، متنهای حماسی را میدادند سر صف بخوانم. با مقنعهی سفید که دورتادورش را مامان برایم با روبان، پرچم ایران دوخته بود، میایستادم پشت تربیون. همهی نفسم را هل میدادم توی بلندگو و کلمهبهکلمه متن را محکم و پرصدا میریختم وسط حیاط مدرسه. خصوصاً وقتی به قسمت رجزخوانی برای دشمن میرسید یکجور دیگر مایه میگذاشتم که صدایم تا خود همان آمریکا و اسرائیل برسد.
امروز چشمهای این دخترک فلسطینی که چند ساعت بیشتر نیست از زیر آوار بیرون آمده، مرا برد به همان روزهای کودکی؛ اما او برخلاف من نه صدایش را بالا میبرد نه برای دشمنی چند هزار کیلومتر آن طرفتر، حماسهسرایی میکند. با همان صورت پر خاکوخل، ایستاده جلوی خبرنگار و مثل سخنگویهای جنگ دارد گزارش میدهد.
دستهای سبزه و لاغرش را حصار کرده دور برادرهایش. نرم میزند به پشتشان و از زخمهایی که دستوپا و بدنشان، برداشته میگوید. انگارنهانگار این زخمها واقعا روی تن و بدنشان جا خوش کرده است.
خوب خیره می شوم به چشمها و طنین صدایش. نه ردی از اشک پیداست و نه ذرهای بغض. قصهی کودکانه هم تعریف نمیکند. از شهادت پدر و مادربزرگش حرف میزند، جراحت مادر و خانهای که روی سرشان آوار شده و حالا پناه بردهاند به منزل عمویش.
خبرنگار خم میشود روی زانو و پای غذا را وسط میکشد. حتماً خوب میداند که این روزها بچههای غزه در قحطی، با آردهای ریخته روی زمین خودشان را سیر میکنند و اغلب شبها را سر گرسنه زمین میگذارند.
انتظار دارم الان دخترک، بچسبد به شکمش. زار بزند از گرسنگی، بگوید یک لقمه نان برای خوردن پیدا نمیشود ولی همچنان قرص و محکم ایستاده بدون آن که خم به ابرو بیاورد از مشت آردی که توی روز گیرشان میآید حرف میزند.
خبرنگار باز هم دست نمیکشد. شاید او هم میخواهد ببیند بچهها در غزه چهجوری یکشبه بزرگ میشوند. میپرسد اگر آرد گیرتان نیاید، دخترک تکانی به موهای دم اسبیاش میدهد؛ غذای کنسروی میخوریم یا نان خشک را میزنیم توی چای. یقین دارم همین الان، معدهاش خالیست اما غیرتش اجازه نمیدهد رنج گرسنگی را روایت کند. در عوض از آرزویش میگوید این که در آینده میخواهد یک خانم معلم شود. حتماً میداند صهیونیستها دارند تماشایش میکنند.
خبرنگار میرود سراغ سؤال آخرش، میپرسد چه پیامی برای دنیا داری؟ لابد دخترک پشتبند ماجرای بیآبوغذایی، میخواهد طلب نان کند. شکستن محاصره را بخواهد اما دوباره با جوابش همهی تصویرهای کلیشهای ذهن ما را بر هم میزند. نیمچهلبخندی مینشیند گوشهی لبهای غبارگرفتهاش. فقط یک کلمه میگوید؛ هیچی! این بزرگترین پیام برای همهی حکام و مدعیان حقوق بشر دنیاست که چشمشان را روی این جنایتها بستهاند.
در غزه نه فقط بزرگترها که بچهها هم با همان قد و قوارهی کوچکشان دارند تا پای جان برای زندگی صادقانه میجنگند و حتی جلوی اسرائیل دو دره بازی درنمیآورند.
راست است که میگویند کودکان فلسطینی با کودکان معمولی دنیا خیلی فرق دارند. از نظر سربازهای اسرائیلی آنها کودک نیستند، بلکه بزرگسالاند!
📝مریم برزویی، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh
خاک بر سر اون احمق هایی که هنوز از دوستی آمریکا حرف میزنند مثلا روشنفکرانی مانند مطهرنیا که خیر سرش استاد دانشگاه هم هست بروید و ببینید چگونه برای سفید شویی آمریکا و اروپا و حتی رژیم صهیونیستی با وقاحت هر روز مصاحبه و گفتگو و مقاله مینویسد...
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
🚫تخت روانچی مشاور عراقچی:
"بیش از 15 دفعه به کاخ سفید نامه زدیم برای آغاز مذاکرات ولی آمریکایی ها حتی یک جواب ساده ندادند و کاملا نادیده گرفته اند"
🔴پ.ن: امیدوارم این خبر دروغ باشد وگرنه هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
هدایت شده از ریحانه
🖥 تمام سیوهفت سال پيش رو
❤️روایتهای زنانه از غزه
📝من در فریاد دخترک خودم را میبینم. در ضجهومویهاش صدای خودم را میشنوم. خودی که وقت رفتن منصور همقد حالای او بود. سیوهفت سال و بیستوپنج روز پیش. تصویر آخرین دیدارمان هنوز برایم فولاچدی است، هرچند چشمهایم را گرد خواب پوشانده بود. در هوای سنگین مرداد تهران برای نماز صبح از پشهبند بیرون زدم. منصور مثل همیشه وقت قنوت گردنش را به راست کج کرده و شانههایش را جلو داده بود. آخرین دیدارمان بود و نمیدانستم. به ململ سفید برگشتم و خواب مرا با خودش برد. چه میدانستم میرود جبهه و برنمیگردد. نمیدانستم سالهای سال حسرت وداع با او را خواهم داشت، حسرت شانههای پهن و موهای پرکلاغیاش را.
دختر چند ساعت قبلتر برادرش را دیده؟ آخرین نیشگونی که پسر از بازویش گرفته، آخرین بوسهای که بر گونهاش زده، نگاهی که در چشمش کرده، دستی که بر سرش کشیده کی بود؟
او هم فرصت خداحافظی نداشته. جنگ وسط خانهوزندگیشان است. آنها همه در خط مقدماند. برادر راه ورود خواهر کوچکتر به دنیای ناشناختهی جنس دیگر است، آشنایی با جهان غریبهی بیرون خانه. منصور که رفت هستی را مه گرفت، دنیا غبارآلود شد، تیرهوتار. روزگار اینجور نامراد و بدکردار است؟ خبر منصور را که آوردند، بازی میکردم، آخرین بازی سرخوشانهی کودکی. خبر، سیلی واقعیت بر گونهی گلگون کودکیام بود. از پس سیلی گیج و منگ برجا ماندم. خبر زندگیام را دو تکه کرد، جهانم را چندپاره.
در دنیای دخترک اما آخرین دیدار و خبر فاصله چندانی ندارند. شاید ناهار را با هم خوردهاند، سربهسر هم گذاشتهاند، مشتولگد نثار هم کردهاند. بعد پسر رفته سری به رفقایش بزند، چیزی بخرد، یا پیغامی ببرد. دختر هنوز سر نچرخانده خبر مثل سیل آمده و بنیاد زندگیاش را از جا کنده و با خود برده. او حالا وسط امواج خروشانِ فقدان غلت میزند، نفس کم میآورد، بالا پایین میشود و دستوپا میزند. نجاتدهندهای هست؟
چند روز کشید تا پیکر منصور را از کوزران آوردند تهران. عملیات مرصاد تمام و ریشهی منافقان خشک شد. نگذاشتند بروم غسالخانه. آنجا منطقهی ممنوعهی کودکان بود، ویژهی بزرگترها. به دنیای خودشان راهم نمیدادند. جهان کودکی من جایی برای وداع با رفتگان نداشت، حتی برادرم. دنبال ماشین دویدم، با همهشان قهر کردم، مشت کوبیدم، بیفایده. بیتابیام را که دیدند، وقت گشادن کفن و صورتگذاشتن بر خاک، راه باز کردند تا ببینمش. ابروهای پرپشت و مژههای بلندش از بالا برق میزد. شمردم. به ده نرسیده سنگها را بین من و او چیدند و تمام.
آنجا در غزه ولی بزرگترها مجال محافظت از کودکان ندارند. مراقبت ماههاست از زندگیشان پر کشیده. همهکس در جریان همهچیز است. هیچکس حواسش به کودکی دخترک نیست، به معصومیت زلالش. او توی خانه کنار عروسکش نشسته که بدن بیجان برادر را میگذارند روبهرویش. جایی برای پنهانکردن وجود ندارد. خواهر یکباره خودش را بالای پیکر برادر میبیند، مو و روی برادر پر از خون. همین است که اینطور صدایش را رها میکند و نبودنش را هوار میزند. همین است که هقهقش آرام نمیگیرد. حسرتی در کار نیست. دختر هزار ثانیه وقت دارد برادر را ببیند و ببوسد و ببوید و همهی سیوهفت سال پیشرو طعمش را در دهان مزهمزه کند.
📝فاطمه کیائی، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh
💢ترامپ بستری شد ؟؟
🔴کاخ سفید قرار است ساعت ۲ بعدازظهرِ ۲ سپتامبر اعلامیهای بدهد
🔴 تمام مسیرهای منتهی به بیمارستان والتر رید بسته شدهاند.
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
12.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صحنه عجیب پرتاب کیسههای سیاه رنگ از پنجره کاخ سفید به بیرون پیش از سخنرانی ترامپ!
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
امام عاشقان
🔴 ماهگرفتگی یکشنبه در تمام ایران قابل مشاهده است 🔻مرکز تقویم مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران اعلام کر
🔴این چرخه ماه خونین هر ۳۹۱ سال یک بار اتفاق میافتد.
در سال ۳۹۱ام، فروپاشی یک تمدن آغاز میشود که با سقوط اورشلیم در سال ۷۰ میلادی در ۸ سپتامبر ۷۰ میلادی شروع شد.
❗️ ترجمه عکس :
تصویر: ماه گرفتگی قمری هفته آینده در 7 سپتامبر و گرفتگی که در روز تولد دونالد ترامپ 6-14-1946 رخ داد. توجه داشته باشید جغرافیا ، زمان (TD) ، موقعیت حداکثر گرفتگی و آمار مختلف اساساً یکسان است. آنها همچنین دقیقاً 167 فصل Eclipse از هم جدا هستند (173.31 روز x 167). هر دو دارای ماه گرفتگی Moonrise در اورشلیم بودند. (نقشه های ناسا کلیت را به رنگ سفید نشان می دهد). گرفتگی یکشنبه 80 سال پس از برداشت تقریبی ترامپ در سپتامبر 1945 رخ می دهد.
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
✅ تصاویری از پائین کشیدن #مجسمه_فرح پهلوی توسط مردم محلی منجیل، که بر روی سد سفید رود ساخته شده بود./ اسفند ۱۳۵۷
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
«میدل ایست نت» و وبگاه نظامی «آرمای رکوگنیشن» مدعی شدند ایران با چین برای خرید سامانه های دفاع هوایی به توافق رسیده است و این کار با تهاتر نفت و سامانه پدافندی انجام میشود.
این رسانه ها به نقل از منابعی در کشورهای منطقه مدعی شدند که کاخ سفید از این موضوع آگاه است.
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
«میدل ایست نت» و وبگاه نظامی «آرمای رکوگنیشن» مدعی شدند ایران با چین برای خرید سامانه های دفاع هوایی به توافق رسیده است و این کار با تهاتر نفت و سامانه پدافندی انجام میشود.
این رسانه ها به نقل از منابعی در کشورهای منطقه مدعی شدند که کاخ سفید از این موضوع آگاه است.
https://eitaa.com/Imam_Asheghan
🆔 @Imam_asheghan
◾️ کانال #امام_عاشقان
هدایت شده از ریحانه
🖥دستهای دو برادر
❤️روایتهای زنانه از غزه
📝نصفهشب بود. توی بیابان، زن و بچه و همهی دار و ندار زندگیاش را گذاشته بود کناری، تا بیاید پی کمک. سرما و دردهای وضعحملِ زن، کشاندش سمت نور آتشی. نور، مال درخت بود. درختی که مثل هیچکدام از درختهای دنیا نبود و عین خورشید نور میداد و شده بود مَهبِطِ وحی. رسیدهنرسیده، صدا آمد:
_فَخلَع نَعلَیک. پابرهنه جلو رفت.
_چوبدستیات را بنداز. انداخت و شد مار.
_دستت را در گریبان ببر. بُرد. سفید و برّاق بیرونش آورد.
معجزهها را که یکییکی نشانش دادند، فرمان رسالت رسید: «برو پیش فرعون که سرکشی کرده.»
موسی، جا خورد. افتاد به دعا. جفت همان درخت که عین هیچکدام از درختهای دنیا نبود و وحی از میانش کلمه میشد برای رسولِ اولوالعزم، پشت سرِ هم دعا کرد. برای شرحِ صدر دعا کرد. برای آسانشدنِ رسالت دعا کرد. برای باز شدن گره زبانش، برای همه چیزهایی که فکر میکرد توی معرکهی با «فرعونِ سرکش» نیازش میشود، دعا کرد. ولی هنوز کارش میلنگید. هنوز دستش پُر نبود. هنوز محکم نبود. دلش رفت روی هارون. برادرِ بزرگترش. دعای اصلی را شمردهشمرده به زبان آورد: «هارون را همراهم بفرست. پشتم را به او گرم کن.»
آیهی جدیدی نازل شد:
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ
خدا فرمود: «بهزودی پشتت را به برادرت گرم میکنیم و شما را بر آنها مسلط میسازیم. بهبرکت معجزههایمان، به شما دستدرازی نمیکنند. شما و پیروانتان، پیروزِ میدان میشوید.» قصه به اینجا که رسید، انگار همهی دنیا را به موسی دادند.
اینکه چرا دو برادر غزهای بهجای تخت، روی موزائیکهای بیمارستان دراز کشیدهاند و قطرهقطره سِرُم میریزد توی رگهایشان، چرا همهی تنشان از انفجار، سیاه و خونی و خاکگرفته است، چرا سروصداهای دور و اطراف نمیگذارد کمی بخوابند، چرا مادری ندارند که بالای سرشان دعا بخواند، اینکه خانه و کسوکارشان چه شده و داغ کدام مصیبت بیشتر روی زخمشان قاشق میاندازد، خیلی مهم نیست. عین همه سختیهای عالَم رد میشوند. مهم، دستهای دو برادر است که گره خورده توی هم. پشتِ هم ایستادهاند برای معرکهای که وسطش هستند. برای زمینزدنِ فرعون سرکشی که لگدهای آخرش را میزند. وقتی دو برادر پشتشان بههم گرم است، زخمهایشان زودتر خوب میشود. دو برادر امیدوارند به چیزی که خدا قولش را به موسی و هارون و همهی پیروانشان داد: اَنتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُون.
📝سیمین پورمحمود، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh