eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.6هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
✌️ 💕 نگذارید فضای مجازی شما را از راه و مرام اهل بیت دور کند... کتاب بخوانید... آگاهی پیدا کنید... و استدلال کنید...! بی منبع خود را نبازید...!
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 سینی‌نسکافه را روی سینک ظرفشویی گذاشت. -موهام رو خشک کنم. بعد زیارت بخونیم -پس اول چای آماده کن که بعدش بخوریم خندید. دوباره کتری برقی را روشن کرد. -تو هم عادت کردی به چای روضه؟ -چرا خودم درست می‌کنم این‌طور نمیشه. مثل چای تو خوشمزه نیست! -دست من و تو نیست که. طعم و عطر چای روضه رو فرشته‌ها از بهشت میارن بعد چشمکی زد و نوک انگشت‌های شست و اشاره‌اش را به هم چسباند و تکان داد. -سفارشی! دهان سوفی باز ماند‌ و بشری گفت: -باور کن -اینا خرافاته؛ چای را گذاشت که دم بکشد و راهی اتاقش شد. -می‌تونی امتحان کنی. فردا خودت به نیت روضه چای دم کن. بعد ببین عطر و طعمش بهتر میشه یا نه سشوار را به برق زد که سوفی وارد اتاق شد و از دستش گرفت. -بده من این کار رو انجام بدم. مگه مجبوری موی به این بلندی رو تحمل کنی؟ از خدا خواسته نشست لبه تخت و موهایش را به دست سوفی سپرد و تا سشوار کشیدن تمام بشود گاه و ناگاه خمیازه می‌کشید. -دستت درد نکنه عزیزم سشوار را جمع کرد و به آشپزخانه رفت. چای را در دو لیوان ریخت و به سالن آورد. همان جای همیشگی‌اش که نمازش را هم آن‌جا می‌خواند، نشست به خواندن زیارت عاشورا... در آخر هم سر به مهر گذاشت و ذکر پایانی. چایی را به دست سوفی داد. - من یه بار زیارت عاشوار خوندم -اِ؟ کی؟ -همین امشب. ترجمه انگلیسی‌اش رو خوندم -خب. چه جالب! از کجا آوردی؟ -سرچ کردم و پیدا کردم. من که نمی‌تونستم به زبان عربی بخونم بشری لیوان حالی را برداشت و به همراه لیوان خودش به آشپزخانه برد. ساعت ده نیم شب بود با هزار و یک کار نکرده و خستگی‌ای که از چشمانش می‌بارید. سوفی که انگار تاب یک جا ماندن را نداشت، بلند شد و به آشپزخانه رفت. -ولی می‌دونی، زیارتی که خوندم، حال و هوای زیارتی که تو می‌خونی رو نداشت. نمی‌دونم چرا لحظه‌ای مکث کرد و کمی هم فکر. چیزی که به ذهنش رسید را به لب آورد. -شاید چون عربی نخوندی این حس رو داری. بالآخره هر چیزی با نسخه اصلش یه صفای دیگه داره بعد از رفتن سوفی، در را قفل کرد و با تنظیم ساعت گوشی‌اش به رخت‌خواب رفت. آیه آخر سوره‌ی کهف را خواند اما این‌جور وقت‌ها که می‌دانست خیلی خسته‌ است و ممکن است بیدار شود و دوباره خوابش ببرد، گوشی را هم تنظیم می‌کرد که اگر کاهلی کرد، حداقل با صدای ناهنجار گوشی خواب از سرش بپرد. همین‌طور هم شد، صبح یک مرتبه طبق معمول همیشگی‌اش بیدار شد اما آن‌قدر خسته بود که پتو را روی سرش کشید و دوباره خوابید. چند دقیقه گذشت که صدای بلند و نخراشیده‌ی زنگ گوشی‌اش بلند شد. از عمد این زنگ را انتخاب کرده بود، می‌دانست که اگر مداحی بگذارد، گوش جان می‌سپارد به آن و راحت‌تر می‌خوابد! کورمال کورمال خودش را به نیز تحریرش رساند. گدشی‌اش را روی نیز تحریر گذاشته بود که به بهانه‌ی خاموش کردن زنگ هم که شده، از جایش بلند بشود و با این کار خواب از سرش بپرد و موفق هم بود. نمازش را خواند. بعد از انجام حرکات کششی، صد تا طناب زد. حال بهتری نسبت به وقتی که بیدار شده بود داشت اما شکمش به قار و قور افتاده بود و می‌دانست که اگر همین الآن به دادش نرسد، سردردش شروع نی‌شود و آن وقت است که آب بیاور و حوض پر کن... تا چند روز باید از تحمل رنج سردرد‌های به قول طهورا تاریخی‌اش، آسایشش مختل می‌شد. صبحانه‌ی پر و پیمانی از تخم مرغ و عسل خورد که تا ظهر دوام بیاورد. یک خوبی که محل کارش داشت این بود که به کارمند‌ها و کارگرها ناهار می‌دادند و جالب این بود که یک منوی بسته هم از غذاهای ایرانی داشت. و جالب‌تر نمازخانه‌ی کوچک به همراه وضوخانه‌ی مجزای خانم‌ها و آقایان. هیچ چیز به اندازه این دو نمی‌توانست بشری را خوشحال کند. اینکه با فراغت خیال نمازش را بخواند و غذا بخورد. شام هم که با یک حاضری می‌توانم سر کنم. درس‌های دیروز و امروزش را مرور کرد و نیم‌ساعت مانده به رسیدن سرویس بود که فکر کرد سری به سیستمش بزند و دوربین را چک کند. چشم‌هایش را مثل عقاب تیز کرد اما نمی‌توانست چهره‌ی شخصی که چند بار دور و بر خانه‌اش پرسه زده بود را ببیند. تکیه‌اش را به صندلی داد و دست‌هایش را روی صورتش گذاشت. وای خدا! کاش دیشب این‌ها رو دیده بودم. این کیه؟! چی می‌خواد دور خونه‌ من؟ قسمت آخر فیلم را با حرکت کند نگاه کرد فقط جایی دید که آن مرد با حمله‌ی یک سگ پا به فرار گذاشت. همان سگ سیاه؛ نفسش را مثل فوت بیرون داد. کاش چهره‌اش مشخص بود! ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( چای دو نفره ) ژیلا: چقدر خوب شد که اومدی ابراهیم ،دل مهدی برات یذره شده بود. ابراهیم همت: فقط دل مهدی؟ 🙂 ژیلا: خیلی خب حالا تواَم 😅 مهدی: بابا بیا ببین چه نقاشی کشیدم،یه تانک کشیدم یه تانک گنده ابراهیم همت: بریم ببینم میشه با این تانکت پدر صدام رو در بیاریم یا نه ژیلا: من برم دوتا چایی بریزم باهم بخوریم خستگیت در بره... صداپیشگان: مریم میرزایی - محمد ابراهیم عبدی - کامران شریفی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
ای غایب از نظر ها کی میشود بیایی برقع زرخ بگیری صورت به ماگشایی هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم هم رونِما ستانی هم رو به ما نمایی جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی 🌷
+حاج‌‌آقا میگفت: آقا صبح بہ‌عشق‌شماچشم‌بازمیکنہ این‌عشق‌فهمیدنےنیست...!🌱 بعدماصبح‌کہ‌چشم‌بازمیکنیم بجاےعرض‌ارادت‌بہ‌محضرآقا گوشیامونُ‌چک‌میکنیم💔
VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍 اگه دوست داری رمان‌و تا آخر بخونی مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره کارت به نام خلیلی واریز 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری‌و به این آیدی ارسال کن😊 @Heaven_add تا لینک کانال خصوصی‌و برات ارسال کنه🌿 ✅ادامه‌ی رمان تو کانال به وقت بهشت شب‌های زوج ادامه دارد🌹🌹
به وقت بهشت 🌱
VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍 اگه دوست داری رمان‌و تا آخر بخونی مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره ک
📣📣 عزیزانی که منتظر تخفیف بودید! تخفیف تا فرداشب ساعت ۲۴ فقط ۳۰۰۰۰تومان بپردازید🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه حضرت آقا به سید حسن نصرالله راه بشنویم (۵ دقیقه عالی) 👈 هر گاه شرایط برای تو سخت شد، این کار را بکن ... ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
📸 امر به معروف و نهی از منکر زیبا توسط راننده تاکسی وصیت نامه‌ی شهید والامقام سعید زقاقی🌷 ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرف میگه امام زمان رو آخوندا از خودشون ساختن و اصلا وجود نداره 😡 ❌میگه چون تو قرآن اسمی از امام زمان نیست پس دیگه نیست! ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸با توکل به اسم الله 🌲روزمون را آغاز میکنیم 🌸براتون هفته ای عالی 🌲پراز لطف و رحمت الهی 🌸پراز خیر و برکت و سلامتی 🌲به دور از غصه و غم آرزومندم 🌸شروع هـفته تون پرازبهترینها 🌲الـهـــی به امیـــد تــــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی ❄️ 💓امروز سپاس میگویم خدای خوبم را، که حالم خوش است و سازم کوک، صبحم قشنگ است و روز و شبم آرام. 💓قلبی شکرگزار دارم و پر از عشق… و یک‌ عالمه دوست با دنیائی پر از مهر. همین دوستانی را که دلشان دریا، و مهرشان پایندست… 💓دلم ‌میخواهد بدانند که دوستشان دارم. خدایا شکر که دارمشان… خوشبختی یعنی همین… به همین سادگی !❄️ 💓دوستان خوبم لحظه هاتون شاد، عمرتون پر برکت ...🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🌸🍂 🌷اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّهُ النَّقِيَّهُ 🌷سلام بر تو اي پرهيزگار نظيف 📚فرازی از زیارت نامه حضرت زهرا‌(س) 🌸سلام مادر مهربانم🌸 سلام بر تو و بر پسرت مهدی (عج) که الگوی تقوا و پرهیزکاری برای تمامی جهانیان است. 🍂🌸🍂 ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅ ☫کانال جهاد تبیین https://eitaa.com/jahad_14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مجید شهریاری (زاده ۱۶ آذر ۱۳۴۵ زنجان — درگذشته ۸ آذر ۱۳۸۹ تهران) مدرس دانشگاه، فیزیک‌دان و دانشمند هسته‌ای ایرانی بود، که در آذرماه ۱۳۸۹ ترور شد. شهید دانش‌آموخته کارشناسی مهندسی الکترونیک از دانشگاه صنعتی امیرکبیر، کارشناسی ارشد مهندسی هسته‌ای از دانشگاه صنعتی شریف و دکتری علوم و تکنولوژی هسته‌ای از دانشگاه صنعتی امیرکبیر بود. شهریاری همچنین استاد دانشگاه شهید بهشتی و از کارکنان سازمان انرژی اتمی ایران بود. ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
وصیت نامه شهید مجید شهریاری ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره از شهید شهریاری؛ حل کردن مسئله‌ای با کمک از نماز ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لبخند تو خلاصه همه خوبیهاست😍