🔴ظاهراً برخی نقاط کشور وارد یک رزمایش ناگهانی شد!!! 🌐 پایگاه خبری مقاومت اسلامی #اخبار_مقاومت_اسلامی @akh_moq_is

الگوی زن امروزی کیه؟ همونا که دائما درحال عمل های زیبایی مختلفن و کل دغدغه شون اینه که: چگونه ادایی باشیم؟! زن نمونه‌ی امروزی رو توی تبلیغاتو برنامه های ماهواره ی مث زن روز و اینستاگرام نبین! اون زن یه محصوله که داره فروخته می‌شه! زن واقعی کیه؟ زنیه که با ایمان به خدا با سادگی می‌سازه، با صبر تحمل می‌کنه و با تلاش زندگی رو جلو می‌بره. این اصول، قدرت رو می‌سازه، نه عمل زیبایی و ادا و اصول!! دور واطرافمون هم کم نیستن از بانوانی که الگوشون رو حضرت زهرا(س)و حضرت زینب(س)قرار دادن و باصبروتلاش زندگی های موفق وشیرینی دارن. قصه ی امروز درمورد یک خانم دکتره که مادر ۲فرزنده و متخصص جراحی مغزواعصابه😊

#خاطرات_عروسی #پیام_شما هوا بوی تابستان آن سال را داشت—۹۱ یا ۹۲، دقیق یادم نیست. اما یادم هست که انگار همه دنیا با من مخالف بودند. وقتی گفتم می‌خواهم با یک طلبه‌ی ساده ازدواج کنم، نگاه‌ها سنگین شد، پرسش‌ها شروع شد. یکی گفت: «دخترِ دکتر، با این همه درس و تخصص، چرا چنین انتخابی؟» دیگری لبخند تلخی زد: «بدون جهیزیه، بدون خانه، بدون مهریه زیاد؟!» من اما چیزی فراتر از ظاهر می‌دیدم. در نگاه او ارامشی بود که به من امنیت می‌داد. وسایل جهیزیه‌ام؟ مقداری ظرف و ظروف از مادر خودم، یک یخچال که سال‌ها در زیرزمین خاک می‌خورد، و چند وسیله از مادر شوهرم. همه فکر می‌کردند روزهای سختی در پیش دارم. اما من هیچ نگرانی نداشتم. خانه‌ی ما طبقه‌ی بالای مادر شوهرم بود، کوچک و ساده، بدون سرویس چوب، بدون پرده‌های مجلل. ولی نور صبح که از پنجره می‌تابید، دلنشین‌تر از هر لوستر کریستالی بود. پدرم همیشه می‌گفت: «چرا باید دختر و پسری که تازه اول زندگی‌اند، جهیزیه‌ای بیشتر از مادری داشته باشند که دورش پر از بچه و نوه است؟» حرفش مثل میخ در ذهنم ماند. فهمیدم اگر زندگی را ساده بگیری، خودش بزرگت می‌کند. نه تالاری داشتیم، نه عروسی پر زرق‌وبرق، ولی هر وقت صدای خنده‌ی بچه‌ها در خانه‌ی کوچکمان می‌پیچد، حس می‌کنم تمام آن تالارها در برابر صدای شاد آنها سکوت می‌کنند. روز اولی که رفتم درمانگاه روستای حسنارود کاشان برای طرح پزشکی ام، سجاد—پسرم—در بغل من بود. من نسخه می‌نوشتم، او با مُهر کوچکش روی نسخه‌ها ضربه می‌زد و لبخند می‌زد. گاهی بیماران با تعجب نگاه می‌کردند و می‌گفتند: «خانم دکتر، این بچه مزاحمتان نمی‌شود؟» می‌خندیدم و می‌گفتم: «نه، او خودش بخشی از درمان است.» وقتی اتاق خلوت می‌شد، پشت در بسته‌شده‌ی مطب شیرش می‌دادم. گاهی خسته بودم، گاهی بغض در گلو داشتم. اما در همان خستگی‌ها مزه‌ی زندگی را می‌چشیدم. دلم گرم بود به خدایی که همیشه در کنار مادران خسته است. ادامه دارد... https://eitaa.com/ninijair

#خاطرات_عروسی #پیام_شما حالا سال‌ها گذشته. من متخصص جراحی مغز و اعصاب شده‌ام. در اتاق عمل، زیر نورهای سفید، وقتی مغز انسان را می‌بینم، شگفت‌زده می‌شوم از نظم و پاکی خلقت. اما بعد از هر عمل، قبل از آنکه از بیمارستان بیرون بیایم، دلم برای خانه‌ی کوچک‌مان تنگ می‌شود. برای پسرم که نیمرو درست می‌کند و دخترم که با دفتر نقاشی‌اش کنار بخاری مشغول کشیدن گل و پروانه است. پسرم با همان روحیه‌ی مؤمنش حتی پیش از ماه رمضان، داوطلبانه روزه گرفت. بدون سحری، بدون اجبار. فقط به خاطر حدیثی که خوانده بود: "مؤمن گرسنگی را دوست دارد." وقتی دیدم به انتخاب خودش سختی را پذیرفته، فهمیدم تربیت او به ثمر نشسته. ایمان، از خانه‌های ساده زاده می‌شود، نه از سفره‌های پر زرق و برق. یک شب از خستگی روزهای کاری، نشسته بودم کنار پنجره و دلم گرفته بود. بچه‌ها خواب بودند، شوهرم در درس طلبگی‌اش غرق بود. به آسمان نگاه کردم و آهسته گفتم: «خدایا، خودت برای بچه‌های من مادری کن، همان‌طور که برای حضرت موسی و پیامبرت مادری کردی.» اشک روی گونه‌هایم سر خورد، ولی حس آرامش عمیقی در قلبم نشست—انگار صدای اجابت را شنیدم. خدا به دعایم گوش داد. نه فقط در رشد علمی‌ام، بلکه در رشد روحی فرزندانم. سجاد حالا کلاس پنجم است، دخترم کلاس دوم. هر دو آرام، مؤدب، و اهل دعا هستند. در چشمانشان نوری می‌بینم که با هیچ مدرک یا عنوان علمی قابل مقایسه نیست. گاهی وقتی در کنفرانس‌های علمی شرکت می‌کنم، همکارانم از من می‌پرسند: «چطور توانستی در این شرایط سخت، تحصیل و مادری را با هم پیش ببری؟» لبخند می‌زنم و فقط یک جمله می‌گویم: «با سادگی. با ایمان. با اعتماد به خدا.» زندگی را باید از دل ساخت، نه از وسایل. خانه‌ی من هنوز همان طبقه‌ی بالای مادر شوهرم است، همان فرش ساده، همان قاب عکس کوچک ازدواجمان روی دیوار. ولی هر غروب که کنار بخاری چای می‌نوشیم و صدای اذان از پایین می‌آید، حس می‌کنم تمام دنیا در همین خانه خلاصه شده. می‌دانید؟ اگر آن روز سخت گرفته بودم، اگر اصرار داشتم به خانه‌ی مستقل، جهیزیه سنگین، یا تالار باشکوه، شاید امروز هیچ‌کدام از این آرامش‌ها را نداشتم. این سادگی بود که مرا نجات داد. سادگی بود که بچه‌هایم را مؤمن بار آورد. سادگی بود که از من، در کنار عنوان "متخصص جراحی مغز و اعصاب"، مادر ساخت—مادری که می‌داند، مغز انسان پیچیده‌ترین ساخته‌ی خداست، اما قلب ساده‌ی مؤمن، زیباترین معجزه‌ی اوست. https://eitaa.com/ninijair

🔴تلاش های ترامپ و جمهوری خواهان نتیجه نداد و زهران ممدانی پیروز انتخابات نیویورک شد. 🌐 پایگاه خبری مقاومت اسلامی #اخبار_مقاومت_اسلامی @akh_moq_is

🌐 پرواز اولین هواپیمای شناسایی ساخت ایران🌻 🆔@vasssmasss

‌ فیلم‌هایی که پشیزی نمی‌ارزه! اما مجوز ساخت میگیره؛ آقای مسئول روت میشه با خانواده‌ی خودت به تماشای این اراجیف و صحنه‌ها بشینید؟!!! حیف پول حیف وقت! فیلم‌سازی افتاده دسن کسایی که هنرمندی رو تو نشون دادن یه مُشت خزعبلات به مردم میبینن سینما یه روزی جای هنر و استعداد واقعی‌بود الان بیشتر جای کثا.فت‌کاریه! به جای قهرمان‌سازی و الگوسازی، مبتذل‌سازی میکنن هیچکسی‌هم بهشون نمیگه بالای چشمتون ابروئه!

رب لا تکلنی علی نفسی

۞﴾﷽﴿۞ ✍ #امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: گوشت گاو درد و بیماری ، شیرش دارو ، و روغنش درمان است . 📚 دانشنامه احادیث پزشکی ج ۲ ص ۴۷۶ 🆔 @SedayeVahy 🕊️🤍

🔴زهران ممدانی خطاب به ترامپ: خب ، ترامپ میدونم که داری تماشا میکنی. چهار کلمه برات دارم: صدا رو بلندتر کن.(صداي تشويق حضار) ترامپ چند دقیقه بعد توییت زد: کار از کار گذشت... 🌐 پایگاه خبری مقاومت اسلامی #اخبار_مقاومت_اسلامی @akh_moq_is

❌ کمپین نه به هالووین توسط شهروندان آمریکایی این‌روزها شبکه‌های اجتماعی پر از ویدیوهای خانواده‌های آمریکاییست که می‌‌گویند ما دیگر هالووین رو جشن نمی‌گیریم اون وقت اینجا تازه داره هر سال قویتر برگزار میشه #ضد_شبهه #هالوین 🔸 @ZSHOBHE ➡️ Zil.ink/zshobhe

❌ میگن غدیر، قربان ،محرم و اربعین مال عربهاس ، یه ایرانی اصیل خودش مناسبت مخصوص داره... امیر #اسدی #ضد_شبهه #هالوین #غربگرا 🔸 @ZSHOBHE ➡️ Zil.ink/zshobhe