eitaa logo
کانال ایران‌ قوی 🇮🇷(گروه بدر)
4.7هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
7.9هزار ویدیو
98 فایل
🔺وابسته به گروه بدر 🇮🇷 (لینک گروه: https://eitaa.com/joinchat/3400138763C0746bded0b) 🔻سایر کانال و گروه های وابسته: 🔘کانال ترفند و آموزش | موبایل و کامپیوتر: @moboTGM 🔘گروه ختم صلوات: https://eitaa.com/joinchat/2781085947C68b2e48895
مشاهده در ایتا
دانلود
636794378834471722.mp3
20.27M
قرائت میکنم زیارت عاشور با نوای حاج مهدی سماواتی. به نیابت از امام زمان عجل ا...🌹 هدیه به شهید عزیز نوید صفری 🌹 🌹روز سی وششم چله عاشورا🌹 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
❣️ بوے محرمش همہ جارا گرفتہ اسٺ وقتش رسیده تا دوسہ ماهے صفا ڪنیم زیباترین وضوے ڪہ گریہ اسٺ بایدڪہ را بہ نظر ڪیمیا ڪنیم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. راهکارشهادت چیست؟ ببینید👌 ازدست ندید:)) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
YEKNET.IR - zamine - 98.09.21 - narimani.mp3
7.62M
🔳 احساسی 🌴میباره چشمام 🌴بارون بارون 🎤 👌فوق زیبا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
مداحی آنلاین - عظمت دهه اول محرم - حجت الاسلام عالی.mp3
1.94M
🏴عظمت دهه اول 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ایران‌ قوی 🇮🇷(گروه بدر)
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 45 عظمت خدا تو دلت بشینه نتیجه اش چی میشه؟ 🔶✅🔶✅ استاد پناهیان؛ اول عظم
55 استاد پناهیان ؛ کی به جز خود خدا میگه به من بسپر مشکلت ❓❓❓ مشکل داری ؟ گرفتاری ؟ من خرابش نمیکنم ، بدتر نمیشه اوضاعت ،بسپار به من؛ ✅💯 بخدا فقط کافیه سرنماز مشکلتو فراموش کنی ... از ذهنت در بیار بنداز بیرون . ⭕️🚫⭕️👆 💠 از نماز مودبانه داریم میرسیم به نماز متفکرانه . میخوایم یه کمی به باطن نماز راه پیدا کنیم . ✅🔰 مشکلات اومد توذهنت ...؟ سرنماز بگو، نه ...الان وقتش نیست ، یه وقت دیگه در موردش فکر میکنم . ♦️❌👆 من بدبخت بیچاره ، بیست و چهار ساعته دارم دست و پا میزنم تو مشکلات دنیا ، حالا این دو دقیقه رو نمیخواد . 💢⭕️😔👆 💠 الله اکبر ...خدا بزرگتراز مشکلات منه ، من الان عبدم ، من الان مامورم بگم بسم الله الرحمن الرحیم ✅ مامورم بگم الحمدالله رب العالمین ✅ دستور دارم بگم الرحمن الرحیم ✅ فرمان داده شده بمن ، الان بگم مالک یوم الدین ✅ من الان چیزی نیستم جز اینکه کسی هستم که باید بگم ایاک نعبد و ایاک نستعین ✅ 👈بعداز نماز میبینی ، زنگ میزنه میگه مشکل حل شد . 🙏👆✅ بعداز نماز ، یا تو بزرگ میشی ... 👈دیگه ناله نمیزنی از مشکل یا مشکل کوچیک میشه و 👈دیگه ناله زدن نداره ♻️🔰♻️ چرا ؟ فقط به احترام این که دو دقیقه سرنماز ادب باطنی نماز رو آغاز کردی ، به مشکل گفتی نه؛ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت ششم🌸 ************** گذر ایام پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم، در دوران مدرسه و سال های پایانی دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سال‌های آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم. راستی، من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند, اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می دادم. می دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند، لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد می رفتم، سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم. در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی‌ها و گناهان نشوم بعد التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند. گفتم: من نمی خواهم باطن آلوده داشته باشم. من می ترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم. با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم. البته آن زمان سن من کم بود و فکر می کردم کار خوبی می کنم نمی‌دانستم که اهل‌بیت، ما هیچگاه چنین دعایی نکرده‌اند. آنها دنيا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می‌دانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم. با ادب سلام کردم ایشان فرمود: «با من چکار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده.» فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم، اما با خودم گفتم: اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او می ترسند؟ میخواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماس های من بی فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سرجایم و گویی محکم به زمین خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. رأس ساعت ۱۲ ظهر بود. هوا هم روشن بود! موقع زمین خوردن، نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم. نیمه شب بود می‌خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد می کرد!! خواب از چشمانم رفت. این چه رویایی بود؟ واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم !؟ ایشان چقدر زیبا بود!؟ *********** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت هفتم🌸 *************** پایان عمل جراحی عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند. برداشتن غده همانطور که پیش بینی می شد با مشکل جدی همراه شد. آن‌ها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد... احساس کردم آنها کار را به خوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم. آرام و سبک شدم. چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد. یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدا رو شکر. از این همه درد چشم و سر درد راحت شدم. چقدر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. برای یک لحظه، زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم! از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدم، برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت! چقدر حس و حال شیرینی داشتم. در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم! در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم. او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود. نمی دانم چرا اینقدر او را دوست داشتم. می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند می زد. محو چهره او بودم. با خودم می گفتم: چقدر چهره اش زیباست! چقدر آشناست. من او را کجا دیده ام!؟ سمت چپم را نگاه کردم. عمو و پسر عمه ام، آقاجان سيد ( پدربزرگم) و... ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سال‌ها آن‌ها را می دیدم خیلی خوشحال شدم. زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برایم آشناست. یکباره یادم آمد. حدود ۲۵ سال پیش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائیل... با ادب سلام کردم. حضرت عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند: برویم؟ با تعجب گفتم: کجا؟ بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را در آورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت، دیگه فایده نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی از پزشک‌ها گفت: دستگاه شوک رو بیارین ... نگاهی به دستگاه ها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود که دکتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من می توانستم صورتش را ببینم! حتی می فهمیدم که در فکرش چه می گذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم می‌فهمیدم. همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را می دیدم! برادرم با یک تسبیح در دست، نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر می گفت..... *************** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬نماهنگ در وصف (عج)😔 🔶عاشقی دردسری بود نمیدانستیم.... 🏳 صابر خراسانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊با دیدن این تصاویر، دلتنگی مان برای سردار فاتح قلبها، شهید حاج قاسم سلیمانی بیشتر می شود... حتما ببینید... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن برآید 🕊
Mojtaba Ramezani - Har Ghadami Ta Karbala.mp3
5.82M
🎙 هر قدمی تا کربلا بردارم روی لبم همین دعا رو دارم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
براے سینہ زدن رخصٺے بده آقا بہ دسٺ خسٺہ ے من قدرتے بده آقا شبیہ سال گذشتہ دوباره آمده ام براے خوب شدن فرصٺے بده آقا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 @newlove 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
○●🦋 بِه‌قولِ‌ اون بَندِه‌خُدا↶ هَرکار کُنۍ⇜یِکۍ ناراضیهِ پَس بَراۍ کَسۍ⇇کار نَڪُن فَقط خُدا...🌸
با یکــ نگــاه اسم مــرا هم.... زهیـر کن 📝
مــن حـُـرّ روسیاه🌑 تـــــوامْ، یابــن فاطمه(س)🥀
دستم بگیــــرو ... عاقبتم را بــخیر کــݩ....