رفقای جدیدم به جمع ما خوش اومدید
رفقای قدیمی خیلی باحالید
.
.
.
دم همـــــتون گــــــــرم
💞💞💞💞
💞💞💞
💞💞
💞
#ادمین_نوشت
نظر یکی دیگه از رفقای عزیزم
Nargesعضو
حــــ❤️حامد زمانے❤️ـــامـــــی ادمین
...
...
...
Narges:
سلام
درباره نظر برا رمان مزاحم شدم
رمان قشنگیه...خوب هم نوشتینش..🌸
ولی من احساس میکنم یکم داره تند پیش میره ..یکم حالت ها و زمان ها بیشتر توصیف بشن فکر میکنم بهتر باشه
البته بازم میگم واقعا قشنگ نوشتین..خسته نباشید هرکسی این ذوق و مهارت فکر رو نداره که بخواد رمان بنویسه ولی رمان شما نشون میده اون مهارت و ذوق رو دارین خیلی هم خلاقین😊🌸
اینم فقط صرفا یه نظر هست،امیدوارم یه وقت ناراحت نشین 🌺☺️
حــــ❤حامـــــدزمــــانے❤ــــامــــے:
سلام,
ممنونم حتما روش کار ميکنم
نه بابا بنده خوشحال هم شدم
Narges:
خواهش میکنم...🌸
چ خوب..😊❤️
...
...
...
پ.ن.
واقعا ممنونم که برای بنده و داستانمون اهمیت قائلید هر گونه نظری(انتقادی) اگر
مودبانه باشه بنده اصلا ناراحت نمیشم!!!
#ادمین
...
...
...
🎶 @ista_ista 🎶
•| عشقیعنیایستادگی |•
مـــــعــــجـــــــزه_عــــشـــق رمان ناب و محتوایی #معجزه_عشق پارتـــــــــــ👑2👑 اما موقع رفتن ب
مـــــعـــــجـــزه_عــــــشــــق
رمان ناب و محتوایے #معجزه_عشق
پــارتـــــــ👑3👑
بالاخره جلسه اونروز کلاسم هم تموم شد!!
ولے خیلے همه چیز جالب بود برام!!!
...
وقتے به اتفاقات اونروز فکر میکردم،
احساس میکردم،تو همه اونا یه حکمتے وجود داره!!!
...
ولے صداے اون خانم مدام تو گوشم بود
...
نمیدونم چرا ولے نمیتونستم فراموشش کنم!!!😥
...
از طرفے هم میدونستم فکر کردن به یک نامحرم گناه محسوب میشه!!!
...
نمیدونستم😥😢
...
یعنے من #عاشق شده بودم؟؟!!🤔
...
کلافه بودم!!!😫
...
شروع کردم به قرآن خوندن📿
...
همیشه تنها چیزے که آرومم میکرد قرآن خوندن بود!!
...
اینبارهم جواب داد.
...
چون استخاره کرده بودم و خوب اومده بود!!😇
...
همیشه در مواقع سخت زندگیم قرآن میخوندم و تو مواردے که مطمئن نبودم،
استخاره میگرفتم!!!
...
فرداے اونروز رفتم مسجد محلمون.🚶
...
خیلے وقت بود اونطور که باید و شاید
به مسجد نرفته بودم.😔
...
دلم واسه دوستام علے الخصوص امام جماعت مسجدمون خیلی تنگ شده بود.
...
ولی فقط دوسه تاشون مونده بودن تو مسجد و بقیه مثل من رفته بودن دنبال زندگیشون و مثل قبل زیاد نمیامدند.
...
ولی من اونجا وظایفی داشتم!!!😎
...
من عضو بسیج محل بودم و تا قبل از دانشگاهم خیلی فعال بودم!!
...
واسه دانشگاه هم نقشه هایے داشتم!!
...
باید به بسیجش سر و سامون میدادم!!
...
ولے بهم اجازه نمیدادن!!😩
...
اما من آدمے نبودم که ناامید بشم!!
...
پـــایــــان پـــارت 3!!😯
#معجزه❤️عشق❤️
#ایستائیسم
✍:نویسنده/یه ایستاده
کپی از این نوشته بدون اجازه از صاحب کانال 🚫🚫🚫🚫
👑 @ista_ista 👑
مــــجــــزه_عــــشـــق
رمان ناب و محتوایے #معجزه_عشق
پــــارتــــــ👑4👑
اما من آدمی نبودم که ناامید بشم!!
...
با دوستام تو مسجد سلام و احوال پرسے کردم و از کارهاشون پرسیدم،اونا مثل قبل خادم مسجد بودن.
...
(خادم)مسجد محل ما یه پیرمرد مهربون و دوست داشتنے بود.
...
ولے خب اینروزا حال خوبی نداشت!!
...
امام جماعت مسجدمون هم خیلے مهربون بودن و من همیشه از ایشون مشورت میگرفتم!
...
(راستش اعتقادات من از نظر خونوادم خیلی مسخره بود.
اونها همیشه من رو مسخره میکردن و هیچوقت آدم حسابم نمیکردن)
...
تا اذان ظهر به دوستام کمک کردم.
نماز ظهر و عصرم رو به جماعت خوندم.
بعد از پایان نماز و سخنرانے با امام جماعت مسجد محلمون صحبت کردم و از ایشون مشورت گرفتم.
آخه ایشون رو خیلے قبول داشتم.
...
+مبارک باشه پسرم!!😍
_واقعا حاجے؟؟!!😳😳یعنے به صلاحمونه!؟
+معلومه!!چرا که نه!!وقتے استخارت اینایے که میگے اومده پس حتما خیره!!
+برو با خونوادت صحبت کن.با خودشم صحبت کن!!
_ممنونم😍😍...واقعا به راهنمایے هاتون نیاز داشتم¡
...
وقتی اینو از زبون حاج آقا شنیدم مطمئن شدم و به کارم ایمان آوردم!!
با خودم گفتم:
خدا خودش اون چیزی که به صلاحم باشه،جلوی راهم میزاره!!
...
فرداے اونروز کلاس داشتم.
باخودم عهد بستم که اگر باهاش صحبت کردم و ایشون قبول کرد،که خدارو شکر!!!
ولے اگر قبول نکرد بیخیالش شم ...
...
بعد از پایان کلاس دلمو زدم به دریا و به خدا توکل کردم!!
رفتم و صداش کردم:
_خانم تهرانے؟؟
+بله!!
_ببخشید چند لحظه میتونم وقتتون رو بگیرم؟؟!!
+بله...خواهش مےکنم
_ببخشید میشه بریم یک جایے بشینیم؟؟!!
+باشه!!رستوران دانشگاه چطوره؟؟!!
_عالیه!!😍
...
رفتیم رستوران دانشگاه و روی یکے از صندلے ها نشستیم!!!
...
شروع کردم به حرف زدن ولے خیلے استرس داشتم!!
...
_ببخشید خانم تهرانے مزاحمتون شدم ولے حتما باید باهاتون صحبت میکردم!!
+بفرمایید
(با یه بسم الله آروم و زیر لب،شروع کردم)
_تو این مدت که با هم،همدانشگاهے بودیم،بنده قصد داشتم باهاتون صحبت کنم ولے مطمئن نبودم...تادیشب که مطمئن شدم این اتفاق و قصدم خیر هستش...راستش بنده مدت کوتاهے هستش که از شما خوشم میاد و میخواستم خواهش کنم ازتون که با من ازدواج کنید.
+من اصلا نمیتونم باور کنم.یعنی اونروز که با هم تصادف کردیم هم به این خاطر شما به من گفتید میتونم برم و از من شکایتی ندارید؟؟!!!
_نه...نه....اصلا اینطور نیست که شما فکر میکنید...من اونروز ذوق و شوق رو تو صداتون حس کردم و چون خودم هم خوشحال بودم...نخواستم روز خودم و شمارو خراب کنم!!
+پس باید به من اجازه بدید مدتے فکر کنم!!☺️
_حتما!!!😍 تا هروقت دوست دارید فکر کنید!!
+فقط ممکنه یک سرے شرط هم براتون داشته باشم!!
_اشکالے نداره بنده همه شرط هاتون رو میشنوم و نظرم رو میگم!!
+ممنون☺️پس فعلا خداحافظ👋
_خواهش میکنم بنده هم از شما ممنونم😍😍خداحافظ👋
...
و رفت!!!
...
همش خدا خدا میکردم جوابش منفی نباشه!!!
...
پــایـــان پارت 4 !!!
#معجزه_❤️عشق❤️
#ایستائیسم
✍:نویسنده/یه ایستاده
هرگونه کپی از این نوشته بدون اجازه از صاحب کانال 🚫🚫🚫🚫
💕 @ista_ista 💕