•| عشقیعنیایستادگی |•
دل_و_دین# ❞پخش آهنگ بدون آگاهی مثل چاپ پول بدون پشتوانه ست❝ ˑ این هفته منتظر یه کار منفجره
پست جدید پیج رسمی حامد زمانی😍😍
وااااای یعنی آهنگ جدید؟
چطوری باور کنم آخه😂😁
#مدیر
✅ امام على عليهالسلام فرمودند:
📍 إِذا تَفَقَّهَ الرَّفيعُ تَواضَعَ؛
📌 انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانايى رسد، متواضع مىشود.
📚 غررالحكم، ج۳، ص۱۳۳، ح۴۰۴۸
🆔 @Hadise_nab
•| عشقیعنیایستادگی |•
پست جدید پیج رسمی حامد زمانی😍😍 وااااای یعنی آهنگ جدید؟ چطوری باور کنم آخه😂😁 #مدیر
امیدواریم که مثل کامینگ سون های قبلی نباشه 😂😂😂
•| عشقیعنیایستادگی |•
امیدواریم که مثل کامینگ سون های قبلی نباشه 😂😂😂
اصلا نباشه خوش نمیگذره که😂
تازه من میگم اگه امتحان الهی(ماه رمضون)هم باهاش یکیشه عالیع 👍😂😂
قشننننگ صبرو یاد میگیریم🤣
موافق نیستین؟!
#منبریستا 📿
امام_على(ع):
إن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَأَخرِجوا
مِن قُلوبِكُم حُبَّ الدُّنيا
اگر #خداوند را دوست داريد، ❤️
دنيا دوستى را از دلهايتان بيرون كنيد
غرر الحكم حدیث 3747
#عشقیعنےایستادگے
#تأمل
@ISTA_ISTA
هدایت شده از چالش چادرانه
شرکت کننده 2⃣
چالش بهترین عکس از رهبر♥️
جوایز:سه گیره روسری به ارزش 20 هزار تومان با ارسال رایگان 🔮🌸
کانال برگزار کننده چالش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3467706380C77ad27a9a8
•| عشقیعنیایستادگی |•
#اندکی_بصیرت {بخش هفتم} حالا از شما میخوام که اهدافتون رو اولویت بندی کنید ! یعنی تمام اهدافی که دا
#اندکی_بصیرت {بخش هشتم}
کار آسونی هم نیستا....😬
برای رسیدن به چیز بزرگی مثل خدا بایدم یه امتحان بزرگ پس بدی دیگه ...
😌😌😌
هممون هم احتمالا تجربه استقامت های ناموفق رو داریم😕
😅
مثلا تصمیم میگیری دیگه دروغ نگی !
بعد دو ، سه روز دیگه خسته میشی میگی بیخیال 😒
یا مثلا همینطوری که داری خودتو کنترل میکنی ، یادت میره چه تصمیمی گرفتی و یهو یه دروغ میگی ...😕 بعدش که یادت میاد با خودت میگی ول کن ؛ دیگه تو که دروغ رو گفتی ....
و خلاصه به همین ترتیب شیطون سرت کلاه میزاره ...
حتی بعضی وقتا شده ، بعضیا تا یه قدمی خدا رفتن بعد نا امید شدن 🙁
اگه یه قدم دیگه برمیداشتن دیگه رسیده بودناااا
😩😩😩
استقامت ...
هیچ عشقی به آخرش نرسید ، عاشقا توی جاده میمیرن ، هی زمین میخورن ولی ته خط ، عاشقا ایستاده میمیرن ...
💘ته خط عاشقا ایستاده میمیرن💘
👆🏻یعنی تا زمانی که قلبش میتپه تو راهش میمونه ...
💓💓💓
هربار که تو راهت شکست میخوری ، باید به این فکر کنی که ... شاید فقط یه قدم دیگه مونده تا خدا ... فقط یه قدم 💔
به این هم فکر کنید که راهی که انتخاب میکنید باید راهی باشه که شما حاضر باشین #جون تون رو به خاطرش بدین !!!
🙃❣❣❣❣
#اندکی_بصیرت
#شهادت
#ادامه_دارد...
@ista_ista
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥ینی یدونه از فیلم هاییه که باید ببینی🔥
یه جوون بوشهری
یه عصر جدید دیگه رو با 🔥 #حاج_قاسم 🔥 رقم زده ...
#متفرقه_زیبا
#ادمین_نوشتـــــ
#حاج_قاسم
@ISTA_ISTA
#پروفایل
عطر گلای یاس می پیچه..
اونجا که لاله واژگون میشه!
#حامد_زمانی
Ds: @mansayyari.istaism5
@ista_ista
#داستان.دنباله.دار.نسل.سوخته🔻
👈قسمت⇦بیستوچهارم۲۴
👈این داستان⇦ #انتظار
ـ~~~~~~~~~~~~~~
💠⚡️توی راه برگشت ... توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ...😳
- خسته شدی؟ ...
سرم رو آوردم بالا ...
- نه ... چطور؟ ...
- آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ...😐
- مامان ... آدم ها چطور می تونن #با_خدا_رفیق بشن؟😊 ... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ...
چند لحظه ایستاد ...😢
- چه سوال های سختی می پرسی⁉️ مادر ... نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ... بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ...👌
⭕️این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد نشده اند ... و این معنای " #و_لم_یولد " خدا بود ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ...😊
- #خدایا ... می خوام باهات #رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ... اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ...😊🌸
ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم... برگشت سمتم ...
- چی شد ایستادی؟ ...😳❓
و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ...😍
هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم🌹 ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ...😢
👈هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ...☹️
#ادامــــــه_دارد....🌸🌼🌸
#ادمین_نوشتـــــ
.
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمت_بیستوپنج۲۵
👈این داستان⇦ حبیب الله
ـ-----------------------------
💠گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ...
🌸آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ...
🌼گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ...
🌹و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ...
- مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ... حبیب الله شد ...
با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ...
🌷- خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ...
⚡️پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ...
💐شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ...
چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ...
🌸- من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ...
هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ...
#ادامــــــه_دارد...🌸
#ادمین_نوشتـــــ
.
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمت_بیستوپنج۲۵
👈این داستان⇦ حبیب الله
ـ-----------------------------
💠گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ...
🌸آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ...
🌼گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ...
🌹و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ...
- مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ... حبیب الله شد ...
با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ...
🌷- خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ...
⚡️پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ...
💐شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ...
چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ...
🌸- من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ...
هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ...
#ادامــــــه_دارد...🌸
#ادمین_نوشتـــــ