eitaa logo
معارف اسلامی
575 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
237 فایل
@drhosseins برای ارتباط با مدیر کانال از این آی دی استفاده کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆اثر جدید آقای محسن به نام را با هنرنمایی تصویری خانم فاطمه بشنوید، او این اثر را در شب منتشر کرد.😢
به نام خدا گریه کردن بر امام حسین علیه السلام خدای متعال در قرآن کریم خنداندن و گریاندن آفریدگان را به خود نسبت داده، می‌فرماید: «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى» (نجم: 43) و هم اوست كه مى‏خنداند و مى‏گرياند. اینکه گریه کردن آرام‌بخش است، از شدّت روشنی، نیازی به اثبات ندارد. و هر کس در هجوم درد و غم به طور فطری و غریزی به گریه پناه می‌برد و به وسیله‌ی آن جان حزین خود را تسکین می‌‌دهد. و در این بین، میان انبیا و اولیای خدا و مردم عادی تفاوتی نیست. پیامبر اکرم(ص) در غم فرزند هفده ماهه‌ی خود، ابراهیم گریه کرد. و فرمود: «تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ.» (وسائل الشیعة، ج3، ص280) چشم اشک می‌ریزد و قلب اندوهگین می‌شود و چیزی که خدا را به خشم آورد بر زبان نمی‌آوریم. و ما در فراق تو ای ابراهیم محزونیم. از این رو گریه بر مرده و مصیبت جایز و در هنگام اندوه زیاد مستحب شمرده شده است. و در منابع حدیثی بابی با عنوان: « بَابُ جَوَازِ الْبُكَاءِ عَلَى الْمَيِّتِ وَ الْمُصِيبَةِ وَ اسْتِحْبَابِهِ عِنْدَ زِيَادَةِ الْحُزْنِ‏» آمده است. (همان) و حتی بابی با عنوان: «في ثواب البكاء على‏ الحسين‏ عليه السلام‏» آمده است. (مقتل الحسين عليه السلام؛ ج‏1 ؛ ص62) در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «كُلُّ الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ مَكْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ عَلَى‏ الْحُسَيْنِ‏ (عَلَيْهِ السَّلَامُ). (أمالی طوسی؛ ص162) هر بی‌تابی و گریه‌ای مکروه است جز جزع و گریه بر حسین(ع). شیخ حر عاملی در توضیح این حدیث، آن را بر حزن اندک یا حزن و گریه با هم حمل کرده است. یعنی اینکه پسندیده نیست انسان با اندک اندوهی بزند زیر گریه و بی‌تابی کند.(وسائل الشیعة، ج3، ص283) به نظر نگارنده پیام سخن امام(ع) این است که با وجود غم و مصیبت امام حسین(ع) مصیبت‌های دیگر همه کوچک است، و گریه بر آن چندان جایی ندارد. چنانکه در برخی احادیث آمده است که اگر غمگینی و بنای گریه داری، فابک علی الحسین(ع) پس بر مصیبت حسین(ع) گریه کن. در حدیث دیگری امام صادق(ع) بسیار گریه کنندگان عالم را پنج تن معرفی کرده می‌فرماید: «الْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ: آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع)» و سپس دلیل این سخن خود را در مورد هر یک بیان می‌فرماید: «فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى الْجَنَّةِ، حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِيَةِ.» بکّاء بودن آدم(ع) بدین جهت بود در پی اخراج از آن باغ و بهشت آنقدر گریست که مسیر اشک بر روی گونه هایش جا انداخته بود. وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ‏ تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ‏ (یوسف: 85) و یعقوب آنقدر در فراق یوسف گریه کرد تا بینایی اش از دست رفت. تا جایی که به او گفتند: «به خدا آنقدر یوسف را یاد می‌کنی که بیمار شوی یا هلاک گردی.» وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ اللَّيْلَ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ النَّهَارَ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدٍ مِنْهُمَا.» و یوسف نیز آنقدر در فراق یعقوب گریه کرد که اهل زندان اذیت شدند و به او گفتند: «یا شب گریه کن و روز دست بردار، یا روز گریه کن و شب ساکت باش و او بر یکی از این دو حال با آنها مصالحه کرد. وَ أَمَّا فَاطِمَةُ (ع) فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ وَ كَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ» و اما فاطمه(ع) آنقدر بر مصیبت از دست دادن رسول خدا(ص) گریه کرد که اهل مدینه اظهار کردند که از بسیاری گریه ات اذیت می‌شویم، از آن پس وی به نزد قبور شهدا می‌رفت و در آنجا گریه و زاری می‌کرد و اشک را می‌ریخت و برمی‌گشت. وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ (ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ‏ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏- إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ.( وسائل الشيعة، ج‏3، ص: 281) و اما علی بن الحسین(ع) بیست سال یا چهل سال بر امام حسین(ع) گریه کرد. بی استثنا هر گاه غذ
ایی جلوی او می‌گذاشتند، گریه می‌کرد. تا اینکه خدمتکاری به آن حضرت عرض کرد: «فدایت شوم من می‌ترسم جانتان را به خطر بیندازید. امام با یاد سخن یعقوب (ع) در قرآن فرمود: «من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى‏برم، و از [عنايت‏] خدا چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.» و در ادامه فرمود: «هر گاه قتلگاه فرزندان فاطمه را یاد می‌کنم اشکی گلویم را می‌فشارد.» این سیره‌ی انبیا و اولیای خداست، هر کس می‌تواند بنگرد که چقدر بدان‌ها نزدیک است. اما فضیلت گریه بر امام حسین علیه السلام و ثواب بهشت برای اندک آن از سوی خدای متعال زمانی قابل فهم و هضم است که عظمت کار امام حسین(ع) و مقام او نزد خدا برای انسان روشن شود. او همه چیز و همه کس خود را در راه خدا فدا کرد. از این‌رو اینکه خدا به تربت او خاصیت ویژه دهد و به یاد او و گریه برای او ثواب فراوان ببخشد، هر قدر هم زیاد به نظر بیاید، کم است. فلسفه تبلیغ گریه یا گریاندن در یاد امام حسین(ع) از سوی امام سجاد(ع) و امامان معصوم (ع) بعد از وی و نیز از سوی عالمان ربانی دین، با فلسفه قیام آن حضرت و ضرورت جاودانه ماندن راه و روش او در طول تاریخ گره خورده است. و گریه بر حسین(ع) ضمن تسکین آلام بشری، بیدارگر و پویایی بخش و حرکت آفرین است. حال اگر کسی این معنا را درنیابد و از در تمسخر درآید، با او سخنی نیست. «ذَرْهُمْ في‏ خَوْضِهِمْ‏ يَلْعَبُونَ»‏ (انعام: 91) بگذار تا در ژرفاى [باطل‏] خود به بازى [سرگرم‏] شوند. /حسین صفره/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا بایدچندین بار این سخنان را گوش داد و عمل کرد🌹🌹
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🔸من جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِها🔸 ({🍂 *فاعتبروا یا اولی الابصار* 🍂}) 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🍃 دکتر شیرازی (فرزند مرحوم ) از پدر 🍃 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 *در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت.* پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. *پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت.* من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. *گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»* 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: ؟ گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد *بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»*. نگاهی به بالا کردند گفتند: * می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»*
انتشار دوباره به مناسبت افاضات(بخوانید اضافات) اخیر شیخ منوچهر فریدون با همّت است و صبر و بصر نی به ادّعا کان کام مردمان همه شیرین کند چو قند «گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی ما نیستیم معتقد » * گفتا چنان کنم خود یارانه گیرها آرند چهل و پنج تومن، جمله پس دهند از دولت امید جز این انتظار نیست با مدّعی بگو برو بر ریش خود بخند جمعی گریست زاتش ظلم او او همچنان ز بی‌جاش دل نکند سیلاب آتشی که به هر شهر شد روان لطف خدا به حکمت مولاش کرد بند گفتا که جمعه صبح چو بشنیدم این خبر بس در شگفت گشتم و شد داد من بلند تقصیر من نبود، سپردم به دیگری عیب از منیژه نی، چو که زده ست گند * این از لسان الغیب است. حسین صفره(صفا)
بهش گفتم چطور بچت رو کردی به جای با موبایل بخونه؟...
صبح خود را با بر سرور آزادگان و شروع کنیم: بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ؛ صد مرتبه " " (موعظه ی حسینی، موضوع: مردم بنده ی دنیا): امام حسین (ع)دراین خصوص می فرماید: النَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ....بحارالانوار،ج۷۵ص۱۱۶) مردم بنده ی دنيايند و دين، چيزی است که بر زبانشان می چرخد و تا وقتی زندگی هاشان به خوبی می گذرد، دم از دين می زنند. پس هر گاه با بلا آزموده شوند، دينداران اندک می شوند. سلام شادی روح شهدا امام شهدا، روح پاک امام راحل وشهدای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس وذمدافعان حرم بالاخص سردارعزیزدلهاحاج قاسم سلیمانی و همراهان، پدرومادر، سلامتی و ظهور مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف، سلامتی رهبر فرزانه امام خامنه‌ای، شفای عاجل تمام بیماران، خوشبو کنید دهانتان با ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد. یا حسین. التماس دعا. در پناه حق باشید.
شاعر: زنده یاد سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پُر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم! اگر خنجر دوستان، گرده ایم! گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخم هایی که نشمرده ایم! دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر برده ایم
👓 پدر در تخت بیمارستان هم مطالعه و کارهای علمی خود را ترک نمی کنند. علی رغم ابتلای حاج آقا به بیماری سرطان و مشکلات ناشی از آن ، ایشان حتی در تخت بیمارستان هم برنامه علمی و مطالعاتی خود را تعطیل نکردند و مدتی که در بیمارستان بستری بودند ، کتابهایی را سفارش میکردند تا از منزل برای ایشان ببرم. بارها در آخر شب و هنگام استراحت حاج آقا دیده ام درحالی که کتاب در دستشان است، به خواب رفته اند. 🔹حدود ۲۰ سال است یکی از برادرانم دچار یکی از سخت‌ترین بیماری هاست، بیماری مادر نیز مدتی است شدت گرفته و وضعیت بيماري پدر نیز مشخص است. یک شب خدمت حاج آقا عرض کردم چرا دچار چنین وضعیتی شدیم ؟ با شنيدن اين سوال رنگ صورت پدر برافروخته شد و فرموند: ‼️ غرق در نعمتیم! شرمنده خدا هستیم و هیچ طلبی هم نداریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از این حوادث و که در جامعه پیش می‌آید ناشی از همین است... صحبت‌های تلنگرآمیز "را از دست ندهید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: «وسیقَ الذینَ اتَّقوا ربَّهم إلی الجنةِ زُمَراً.» علیه السلام ً
29e0853c-c053-4ca2-a507-e93c500b8cae.jfif
65.9K
علیه السلام را به دوستداران و پیروان اهل بیت علیهم السلام تعزیت و تسلیت می گویم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزی که حاج کل بار یک عرق فروشی را در همدان خرید! 🚨"خاور آمد ۳ تن مشروب داشت، همه را یکجا خریدم" و که دستور و است، روش های مختلفی دارد.
نگارش: وقتی علی‌جان از دنیا رفت، دو خواهرش سارا و زیبا ازدواج کرده بودند و تنها خواهرش جیران که بیست سال داشت. همراه مادرش با خانواده علی‌جان زندگی می‌کردند. زیبا مثل برف سفید و جیران سبزه بود. فائقه زن علی‌جان که از قبل بنای ناسازگاری را گذاشته بود، به محض اینکه علی‌جان سرش را زمین گذاشت، بر شدت بدرفتاریش افزود تا این‌که جیران و مادرش مجبور شدند آن خانه را ترک کنند. مادر علی‌جان خانه‌ی برادر زاده‌ی شوهرش رفت. و در کارهای خانه و نخ‌ریسی و رفت و روب به آن‌ها کمک می‌کرد. و جیران هم خانه‌ی عمویش علی‌آقا رفت. دو سالی بیش‌تر آن جا نبود که زن برادر علی‌آقا سوسن نیز با او بنای ناسازگاری گذاشت. و عرصه را بر او تنگ کرد. او هم نزد مادرش که در همان ده ساکن بود، درد دل می‌کرد و غم و غصه‌هایش را نزد او بازگو می‌کرد. آن قدر عرصه بر او تنگ شده بود که ناگزیر از خانه‌ی عمو هم زد بیرون و به تعبیری سر به بیابان گذاشت. ولی در حقیقت او راه یکی از شهرها را در پیش گرفت. و همان‌طور که گریه می‌کرد و بغض در گلو، اشک می‌ریخت، با خدا نجوا می‌کرد که: «خدایا خودت گواهی که چقدر اذیت می‌شدم و کاسه‌ی صبرم لبریز شده بود. از تو می‌خواهم، هم آبرویم را حفظ کنی و هم سرو سامان به زندگیم بدهی.» در همین احوال خود غرق بود که ماشینی عبوری کنار جاده نگه داشت و او را سوار کرد. راننده که از سرخی چشم‌ها و بینی او فهمید که گریه‌ی زیادی کرده است، از او پرسید: شما کی هستی؟ چرا تنها در راهی؟ جیران هم که دید او مردی نیک به نظر می‌رسد، شرح حال خود و علت فرار و آوارگی‌اش را به او بازگفت. آن مرد او را به شهر خود - که شهر بزرگی بود- برد و پس از صلاح و مصلحت با پدر و مادرش او را به عقد دائم خود در آورد و با او ازدواج کرد. جیران تا سالیان دراز بی‌خبر از بقیه‌ی فامیل در آن شهر به صورت ناشناس زندگی کرد. و در این مدت از آن مرد صاحب چهار فرزند شد؛ دو پسر و دو دختر. هیچ کس از او خبر نداشت. خواهرانش نزدیک بود از غصه‌ی گم شدن او دق کنند. روزی جوانی از اهالی ده جیران، برای کارگری به شهر و از قضا برای پاره‌ای تعمیرات و بنایی خانه او رفته بود. در اثنای کار و گفتگوی معمول، جیران خواسته یا ناخواسته می‌گوید: «من هم اهل روستای «گ» هستم. از فامیل «ق». آن کارگر وقتی به ده برمی‌گردد. به خانواده جیران خبر می‌دهد که در شهر به نشانی ... در خانه‌ی زنی کارگری کردم که اسمش جیران بود و از شما به عنوان قوم و خویش خود یاد کرد. عموزاده‌ی بزرگ جیران هم رفت او را پیدا کرد و برای دیدار نزد دیگر فامیل و خواهرانش آورد. جیران وقتی پیدا شد که شوهرش از دنیا رفته بود. او ضمن اینکه از خوبی‌های آن مرد یاد می‌کرد، می‌گفت: «خدا بیامرز مرا پناه داد و از در به دری نجاتم داد. ولی زیاد مرا اذیت کرد و بارها و بارها به من طعنه آوارگی‌ام را می‌زد.»‌
چهل حدیث از حضرت زهرا س.pdf
612.1K
از حضرت فاطمه سلام الله علیها