15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقایان و خانمها لطفا به این ویدئو عمل کنید و به دیگران یاد بدین به این امید که ان شاء الله بساط این ویروس منحوس برچیده بشود.
این سکانس پایانیِ یک فیلمِ طنز نیست ، این سکانسِ پایانیِ کارِ یک دولت است. به آن شاخه ی گل نگاه کنید! وزیری پشتِ وزیر دیگر از راه میرسد و تنه ای به گل میزند و بی تفاوت رد میشود، تا عکسِ دسته جمعیِ پایانِ دولت را بگیرند. آمبیانسِ صحنه هم صدای شدیدِ کلاغ هاست . و شاخهی گل ، در نوسان و تعلیق است و هر لحظه ممکن است شکسته شود. کدام کارگردان میتوانست به این خوبی و به این روشنی، تمامِ حرف ها را بزند؟ اکثرشان چند دوره، در چند دولت وزیر بودهاند و نمایندهی مجلس و استاندار. اینها قرار بوده موانع روبروی اشتغال و مسکن و تحریم و نان و ... را بردارند، همینها که خم نمیشوند یک گلدان را جابجا کنند، یا ده بیست سانت تنشان را جابجا کنند. بجایش مسئله را نمیبینند ، انکارش میکنند و تا جایی که گل تحمل کند میروند جلو ، شکست هم بشکند به درک😔 رییس محیطِ زیست جوری رد میشود که شاخه ی گل، مثل یک فنرِ فشرده ،با شتاب، به عقب برمیگردد و ممکن است بخورد توی صورتِ وزیری و صورت مبارکش را زخم کند و عکس پایانی را خراب. آن ها رفتند اما ما مانده ایم با زخم هایی بر صورت، با تن هایی رنجور😔😔
4.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سکانس پایانیِ یک فیلمِ طنز نیست ، این سکانسِ پایانیِ کارِ یک دولت است. به آن شاخه ی گل نگاه کنید! وزیری پشتِ وزیر دیگر از راه میرسد و تنه ای به گل میزند و بی تفاوت رد میشود، تا عکسِ دسته جمعیِ پایانِ دولت را بگیرند. آمبیانسِ صحنه هم صدای شدیدِ کلاغ هاست . و شاخهی گل ، در نوسان و تعلیق است و هر لحظه ممکن است شکسته شود. کدام کارگردان میتوانست به این خوبی و به این روشنی، تمامِ حرف ها را بزند؟ اکثرشان چند دوره، در چند دولت وزیر بودهاند و نمایندهی مجلس و استاندار. اینها قرار بوده موانع روبروی اشتغال و مسکن و تحریم و نان و ... را بردارند، همینها که خم نمیشوند یک گلدان را جابجا کنند، یا ده بیست سانت تنشان را جابجا کنند. بجایش مسئله را نمیبینند ، انکارش میکنند و تا جایی که گل تحمل کند میروند جلو ، شکست هم بشکند به درک😔 رییس محیطِ زیست جوری رد میشود که شاخه ی گل، مثل یک فنرِ فشرده ،با شتاب، به عقب برمیگردد و ممکن است بخورد توی صورتِ وزیری و صورت مبارکش را زخم کند و عکس پایانی را خراب. آن ها رفتند اما ما مانده ایم با زخم هایی بر صورت، با تن هایی رنجور😔😔
3.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان کوبنده نویسنده سرشناس انگلیسی علیه سیاست های ایالات متحده؛ این فاجعه برای آمریکا حتی از شکست در ویتنام هم خجالت آورتر بود!
🔺"مارتین ژاکز" : آنچه آمریکا در افغانستان باقی گذاشت یک افتضاح تمام عیار بود!
💬 #iranictv
@insta_enghelabi
روضه هایی که قبول نشدن😔
✍ مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
#مارابه محرم برسانید_فقط
منبع؛ خاطرات مرحوم کوثری
# پرچم سیاه عزا
(کرامت بی بی زینب کبری سلام الله علیها در کوفه) در بیان آیت الله ضیاء آبادی رحمة الله عليه
اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
《أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ》
خداوند پاداش ما را به خاطر سوگواریمان براى حسين درود بر او باد، بزرگ گرداند و ما و شما را از خون خواهانش به همراه ولیّاش امام مهدى ارواحنافداه از خاندان حضرت محمّد درود بر ايشان باد، قرار دهد.
▪️روضه شیرخواره سید الشهدا علیه السلام
بست بر روی سر عمامه پیغمبر را
رفت تابلکه پشیمان کند لشگر را
من به مهمانیتان سوی شما آمده ام
یادتان نیست نوشتید بیا آمده ام
یادتان نیست نوشتید کوه فراهم کردیم
پشت تو لشگر انبوه فراهم کردیم
ننوشتید زمین ها همه حاصلخیز است
باغ هامان همه دور از نفس پائیز است
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم
در فراوانی این فصل تو را کم داریم
ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه
نامه نامه لک لبیک اباعبدالله
حرفهاتان همه از ریشه و بن باطل بود
چشمه هاتان همه از آن ده بالا گل بود
باز در آینه کوفی صفتان رخ دادند
آیه ها را همه با هلهله پاسخ دادند
نیست از چهره آینه کسی شرمنده
که شکمها همه از مال حرام آکنده
بی گمان درصدف خالیشان دری نیست
بین این لشگر وامانده دگر حری نیست
بی وفایی به رگ و ریشه ی آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو،سه من گندم بود
آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست
فقط از آن همه، یک پاسخ آری میخواست
چه بگویم به شما هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر
در سکوتی که همه ملک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت
همه دیدند که در دشت هم آوردی نیست
غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست
چون ابوالفضل به ابروی خودش چین انداخت
خویش را از دل گهواره به پائین انداخت
خویش را از دل گهواره می اندازد ماه
تا نماند به زمین حرف ابا عبدالله
آیه آیه رجز گریه تلاوت میکرد
با همان گریه ی خود غسل شهادت میکرد
عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند
داستان را همه ی اهل حرم میدانند
بعد از عباس دگر آب سراب است سراب
غیر آن اشک که درچشم رباب است رباب
مرغ در بین قفس این در و آن در میزد
هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر میزد
آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد
اصغر از فرط عطش سوخت خدا میداند
میرسد ناله ی آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد پسرم لالایی
کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای منو تو نیز بزرگ است علی
میروی زیر عبای پدرت آهسته
کودک من به سلامت سفرت آهسته
پسرم میروی آرام و پر از واهمه ام
بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام
پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود
تیر حس کردی اگر سوی پدر می آید
کار از دست تو، از حلق تو بر می آید
خطری بود اگر، چاره خودت پیداکن
قد بکش حنجره ات را سپر بابا کن
آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد
اصغر از فرط عطش سوخت خدا میفهمد
داغ در چهره تو چند برابر گشته
طفل سیراب شده خنده کنان برگشته
(حمیدرضا برقعی)
صلی الله علیک یا اباعبد الله