🔴"هیولای ملوس" محصول تمدن غرب!
◾️اشتباه نکنید! نفر سمت راست، دختر نیست، پسر است! محصول سند 2030؛ همان که حسن روحانی آبرویش را پای اجرای آن گذاشت. و گفت: از هر چی بگذرم، از ۲۰۳۰ نمی گذرم تا آخر دولت دوازدهم آن را دنبال خواهم کرد. یکی از تبعات این تمدن، غرق کردن پسرها در زنانگی و دخترها در مردانگی است!
◾️این پسر دخترنما تحت تربیت و تمدن غرب به یک هیولای ملوس تبدیل شده است، همان که بعضی از ما شرقیها تازه در ابتدای راهش هستند!
این آقا پسر مینی ژوب پوش، دیروز اسلحه برداشته و مثل آب خوردن ١٩ دانش آموز دبستانی و ٢ معلم را قتل عام کرده!! در واقع کاری کرده که هزاران بار در بازیهای رایانه ای با لذت تمرین کرده بود.
⏪اما نفر سمت چپ، ابوفاضل طومر است؛ یک نوجوان یمنی. علی الظاهر کم سن تر از سمت راستی.
این روزها کلیپی از او دست به دست میشود که پهلوانان عرب و عجم در برابرش کم می آورند. برای نجات رزمندگان یمنی، 3 بار در زیر باران گلوله، به قلب محاصره میزند و جان مجروحان و رزمندگان را نجات میدهد.
◾️این هم محصول *فرهنگ مقاومت* است.
یکی غرق در تمدن و آنهمه جانی، یکی فرسنگها دور از تمدن و اینهمه ناجی!
*"قد تبین الرشد من الغی"*
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی دکتر سورنا #ستاری فرزند #شهید_ستاری در دانشگاه شریف اردیبهشت ۱۴۰۱ انصافا شنیدن داره سوم خرداد سالروز حماسه آزاد سازی خرمشهر گرامی باد.
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️یکی از زیباترین #مستندهای #حیات_وحش که کانال نشنال جئوگرافی جایزه نقدی به فیلمبردار داد.
🔹️تلاش برای #زنده ماندن تا #آخرین_نفس و در پایان صدای فریاد مادری که به امداد فرزند رسیده است.
🔹️به راستی که زندگی ارزش جنگیدن دارد.
@gshenat
سالروز #شهادت شیخ الائمه، #امام #جعفر بن محمد #الصادق علیه السلام را به همه مسلمانان و پیروان اهل بیت علیهم السلام تعزیت و تسلیت می گویم.
«برای دعا هیچ گاه دیر نیست»
عنْ مُیَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام
قَالَ:
قَالَ لِی:
یَا مُیَسِّرُ ادْعُ وَ لَا تَقُلْ إِنَّ الْأَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ إِنَّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْزِلَةً لَا تُنَالُ إِلَّا بِمَسْأَلَةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً سَدَّ فَاهُ وَ لَمْ یَسْأَلْ لَمْ یُعْطَ شَیْئاً فَسَلْ تُعْطَ یَا مُیَسِّرُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ بَابٍ یُقْرَعُ إِلَّا یُوشِکُ أَنْ یُفْتَحَ لِصَاحِبِهِ.
میسر بن عبدالعزیز روایت کرد که «امام جعفر صادق (علیه السلام)» به من فرمود:
ای میسر دعا کن و نگو کار از کار گذشته است، زیرا نزد خدای متعال جایگاهی هست که جز با دعا به آن نتوان رسید، اما اگر بندهای دهان خود را ببندد و از خدا درخواست نکند، چیزی به او داده نمیشود پس دعا کن تا به تو ارزانی شود.ای میسر هیچ دری کوبیده نمیشود مگر اینکه روزی به روی کوبنده آن باز میشود.
#حدیث
منبع: کافی، ج۲، ص ۴۶۶
🎬 1 دقیقه 🤏🏻 | واکنش آیتالله جوادی آملی به حضور یک #طلبه در روستای دور افتاده
آیتاللهالعظمی #جوادی_آملی: هیچ روشن نیست که این #طلبه در قیامت *...*
#در_کنار_مردم
https://www.aparat.com/v/Dv8hE/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81_%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D8%B1%D8%AD%D9%88%D9%85_%D9%BE%D8%A7%DA%86%D9%86%D8%A7%D8%B1%DB%8C عارف بالله مرحوم #پاچناری از شاگردان شیخ ر#جبعلی خیاط سخنانی بسیار حکیمانه داشتند که شنیدن ان را توصیه می کنیم
https://www.aparat.com/v/Ny61d خاطره عجیب حجت الاسلام «مجاهدحسین نقوی»، روحانی پاکستانی و خادم امام رضا(ع) حجت الاسلام مجاهدحسین نقوی ـ در دهه 80 (زمان ضبط ویدئو) ـ پیشنماز زائران پاکستانیِ حرم امام رضا(ع) بود که در آرامگاه «شیخ حُرّ عامِلی» ـ صحن انقلاب اسلامی ـ خدمت می کرد. در گفت وگوی دوستانه، ماجرای خوابی را گفت که سبب آمدنش به مشهد و رسیدن به رتبة خادمی امام رضا(ع) شده بود... فرشته ای اسم او را در بالای فهرست خوبان نوشته بود. به این دلیل که...
*هفت #درس جلال الدین #مولوی*
🌹 *درس اول*
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
*درس دوم*
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا نکن
*درس سوم*
پیرو خورشید یا آیینه باش
هر چه عریان دیده ای افشا مکن
*درس چهارم*
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
*درس پنجم*
دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
*درس ششم*
زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن
*درس هفتم*
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن🌹
*عبرتی شگفت انگیز از گردش روزگار*
در زمان به قدرت رسیدن صدام در عراق، از جمله احزاب مخالف صدام، حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود *برزان تکریتی* سپرده بود.
یکی از دستگیر شدگان این حزب، *میاده* زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به اعدام محکوم شدند.
*میاده* نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای *برزان تکریتی* برادر صدام مینویسد، و از او در خواست میکند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند.
*برزان* قبول نکرد و در جواب نامهی *میاده* نوشت:
جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ....
*میاده* که روزهای آخر بارداری را طی میکرد، در روز موعود به پای چوبهی دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم اعدامش نداشت.
خانم *میاده* در حین اعدام، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
*رضیه* زنِ زندانبان، با اشارهی رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد!!!
آقای *برزان* برادر ناتنی صدام پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز خانم *میاده* و جنینش را جویا شد و گزارش خواست.
رییس زندان نیز در گزارش نوشت:
جنین با مادر در چوبهی دار ماند تا مُرد ...
رییس و پزشک زندان و *رضیه* زنِ زندانبان، با هم، همقسم شدند که همدیگر را به *برزان تکریتی* نفروشند و توافق کردند که *رضیه* نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد.
از آن پس، همه نوزاد را *ولید* میخواندند.
سالها گذشت و *ولید* بزرگ شد.
برادر خانم *میاده* (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی دربارهی خواهرزادهاش *ولید* از *رضیه* زنِ زندانبان دریافت کرده بود.
او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش *میاده* را پیدا و با خود به آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که *رضیه* داده بود او را یافت.
*ولید* قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت:
*رضیه* مثل مادرم هست، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده، هرگز تنهایش نمیگذارم.
این اتفاق زمانی بود که *رضیه* بازنشسته شده بود.
خانم *رضیه* با خواهش از مسوولین، *ولید* را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند.
ملت عراق ، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند، از جمله دستگیر شدگان *برزان تکریتی* برادر ناتنی صدام بود.
از قضای الهی، *ولید* پسر خانم *میاده* ، مسئول مستقیم سلول *برزان تکریتی* شد و همانجا بود که قصهی مادر و فرزند درون شکمش را برای *برزان* تعریف کرد و گفت: حال آن فرزند من هستم!.
آقای *برزان* با شنیدن این داستان از زبان *ولید* ، از خود بیخود شد و به زمین افتاد ...
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ *برزان* ، *ولید* به عنوان زندانبان، مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود *طناب دار* را بر گردن *برزان* انداخت.
بدینسان دست حق و عدالت، ستمگر بیرحم را از جایی که گمان نمیکرد، به سزای اعمالش رساند.
یقیناً روزگار به گردنکِشان و ظالمان مهلت میدهد تا شاید برگردند، ولی فراموشی در کار روزگار و در جزاء و کیفر أعمال ستمگران و دیکتاتورها وجود نخواهد داشت.
برگرفته از نوشتههای *پاریسولا لامپوس* معشوقهی صدام حسین رئیس جمهور معدوم عراق.
*آنقدر گرم است بازارِ مکافات عمل*
*چشم اگر بینا بود، هرروز، روز محشر است*
((صائب تبریزی))
ملتمس دعا .