eitaa logo
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
1.8هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
36 فایل
#کپی_مطالب_آزاد 🙂 ارتباط بامشاورین تنهامسیری @MoshaverTM پیشنهادات وانتقادات ونظرات 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻 *سلام مولای خوبم* هر روز را با سلام بر تو آغاز می‌کنیم! سلام بر تو... که صاحب‌اختیار مایی! ✨ *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِیَّ اللهِ* @IslamLifeStyles_fars
4_5825933041771479068.mp3
4.81M
🍂پاشو ای یاس جَوونم، پاشو ای خانومه خونم🍂👆 💔 فاطمیه😭😭 ⏯ 🎤 🏴@IslamLifeStyles_fars
است 🌷 آیت الله بهجت می‌فرماید: – سوره حمد یک مرتبه – چهار قل هر کدام یک مرتبه (سوره‌های توحید، کافرون، ناس و فلق) – سوره قدر هفت مرتبه – آیت الکرسی سه مرتبه 👈سپس آیت الله بهجت می‌فرماید: هرکس برای میتی این‌گونه فاتحه بخواند، هم رفع گرفتاری از خودش می‌شود و هم گنجی است برای میت.✨ ━⊰✾ 🦋 ✾⊱━━━━─━ 🌺 @IslamLifeStyles_fars ━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━
•| |• 🥀 ✍ هرکس ابتدا باید را با خویش آغاز کند، و طوری مبارزه کند که توان مقابله با او را نداشته باشید. به یاد  باشید...🌱   @Islamlifestyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
#علمدار_عشق #قسمت_دوازدهم سوار اتوبوس شدیم، به طوری اتفاقی من و زهرا کرمی کنار هم قرار گرفتیم زهر
تا رسیدن ما به مشهد ۱۶ ساعتی طول کشید، برنامه مشهدمون کلاً متفاوت بود خانما یه هتل بودن، آقایون یه هتل دیگه. هرکس هم هرتایم و هرجا می‌خواست، می‌تونست بره منو زهرام باهم می‌رفتیم حرم، بازار فقط تنها جایی که من و زهرا و آقای کرمی و آقای صبوری چهارتایی باهم رفتیم، پارک ملت مشهد بود واگرنه حتی باغ وحش هم منو زهرا تنهایی رفتیم من که انقدر خرید کرده بودم با یه چمدون اومده بودم با چهارتا چمدون داشتم برمی‌گشتم، چمدون ها هم سنگین :وای نرگس اینا رو چطوری ببریم -نمیدونم زهرا : آهان فهمیدم زهرا گوشی مبایلش گرفت دستش الوسلام داداش تو هتل مایی؟ * الو سلام بله، چطور مگه؟ : میشه بیایی اتاق ما * بله حتما -زهرا این چه کاری بود کردی؟ من خرید کردم داداش بنده خدای تو زحمتش بکشه؟ :ن بابا چه زحمتی منو زهرا و آقای کرمی با چمدون ها وارد آسانسور شدیم مرتضی: خانم موسوی ببخشید یه سوال -بله بفرمایید مرتضی: اسم پدر بزرگوارتون سیدحسن هست؟ -بله چطور؟ مرتضی؛ پدرتون فرمانده پدرماهستن اسم شریف پدرتون چیه؟ مرتضی: کمیل کرمی وای خدای من، پدرمن سالهاست دنبال جانشینش تو عملیات کربلای ۵ میگرده سوار ماشین شدیم و به سمت قزوین راه افتادیم، یه ساعت اومده برسیم قزوین که گوشیم زنگ خورد عکس و شماره سیدهادی رو گوشی نمایان شد -سلام عزیزدل عمه •• سلام عمه خانم کجایی؟ -نزدیکیم چطور؟ •• بابا بیا که کاروان خاندان موسوی انتظارت میکشن -کی اومدید؟ •• عمه مگه حاج بابا میذاره کسی نیاد استقبال سوگلیش -به آقاجون بگو براش یه سوپرایز دارم •• باشه کارنداری عمه خانم -نه عزیزم تلفن که قطع کردم، رو به زهرا گفتم: زهرا می‌خوام نشون بابا بدمتون به داداشتم بگو ‌بی زحمت : باشه بعد از یه ساعت رسیدیم چمدونا رو داداش محمد و سیدهادی تحویل گرفتن منو زهرا و آقای کرمی رفتیم به سمت آقاجون بعد سلام و احوال پرسی و مقدمه چینی - آقاجون یادتونہ گفتید چهره آقای کرمی براتون آشناست : آره بابا پسرم اسم پدرت چیه؟ ••کمیل حاج آقا جانشین شما تو عملیات کربلای ۵ آقاجون مرتضی سفت مرتضی در آغوش گرفت، بعدمدتی که آروم شد، شماره منزل و آدرسشون گرفت، به سمت خونه راهی شدیم
راوی مرتضی:از حاج حسن و خانوادش خداخافظی کردیم، چند متر اونطرف تر برادرم مجتبی کنار ماشین ایستاده بود با هم دست دادیم و روبوسی کردیم با زهرا خواهرمون فقط دست داد از بچگی پدرم بهمون یاد داده بود جایی که نامحرم است، با خواهرامون فقط دست بدیم مجتبی: زیارت قبول - ممنون سوار ماشین شدیم از چهره منو زهرا غم می‌بارید مجتبی: شما دوتا چتونه؟ انگار کشتی هاتون غرق شده، چرا ناراحتید؟ مردم میرن زیارت میان سبک میشن شما دوتا محزون برگشتید - مجتبی داداش حاج حسن موسوی یادته؟ مجتبی: حاج حسن موسوی حاج حسن موسوی🤔🤔 اسمش برام خیلی آشناست اما چیزی یادم نمیاد - فرمانده پدر بودن تو عملیات کربلایی ۵ مجتبی: خوب مگه این ناراحتی داره؟ - دخترش هم کلاسی زهراست مجتبی: مرتضی داداش کشتی منو چی می‌خوای بگی؟ -ما الان حاج حسن دیدیم آدرس و شماره تماس خونه گرفت که بیان دیدن پدر مجتبی: یا امام حسین حالا چطوری به پدر بگیم - ما هم ناراحت همون هستیم مجتبی: بهتره بامادر صحبت کنیم رفتیم خونه منو پدر میریم مزار شهدا شما هم بشنید فکر کنید به نتیجه برسید پدرم تو علمیات کربلای ۵ هم از ناحیه کمر قطع نخاع شده بود هم گاز خردل ریه هاش سوزنده بود، شوک عصبی براش سم بود رسیدیم خونه مجتبی: یه لبخند بزنید که پدر متوجه ناراحتی شما نشه مادر در باز کرد سلام بچه‌های گلم، زیارت قبول - ممنون مادر ان شاالله قسمت شماو پدر بشه مادر:ممنون پسرم زهرا: مامان بابا کجاست؟ سلام دختر گلم، زیارتت قبول من اینجام بابا زهرا رفت کمک پدر پدر: مرتضی پسر تو چته؟ نکنه عاشق شدی؟ با جمله دوم پدر تصویر نرگس سادات اومد جلوی چشمام به خودم گفتم استغفرالله ربی اتوب الیه داداش مجتبی بی زحمت اون چمدون هارو بیار همراش یه چشمک بهش زدم بعد از دادن سوغاتی ها مجتبی به پدر گفت: بابا میاید بریم مزار شهدا آخه بابا زحمتت میشه چه زحمتی پدر شما رحمتی بابا و ‌مجتبی راهی مزار شهداء شدن مادر:شما دوتا چتونه؟ - مادر ما امروز حاج حسن موسوی دیدیم مادر: واقعا؟ - بله میخوان بیان دیدن پدر فقط چه طوری به پدر بگیم مادر: مگه مرتضی جان تو قرار نیست یه تله فیلم برای بسیج دانشگاه بسازی؟ - بله باید بسازم مادر: خوب این بهترین موضوع برای گفت حاج حسن زهراجان مادر پاشو به برادرت بگو برگردن چشم
174 👈🏻 آدم‌هایی که از نظر معنوی زندگی‌شون رو سعی می‌کنن تنظیم بکنن، با رضایت پروردگار عالم، اونا از این حیث خدا پرستی، نسبت به حالِ خوب حساس باید باشن. 🌷 آدم‌هایی که اهل عبادت و بندگی خداوند هستند، دوست دارن همه زندگی‌شون برای خداوند باشه. ❤️ دوست دارن دائما به سمت خدا حرکت کنن و به او مقرب بشن. 👤 استاد پناهیان 🎬 سلسله مباحث حالِ خوب 🌱 @IslamLifeStyles_fars