eitaa logo
حجاب من ۲
117 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
586 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 حجاب من 🇮🇷🇮🇷 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
😁 سعـدے بعـد از دیدن اتاق من بود که گفت: جمع نمیشود دگر😐😒 هرچہ تو میپراکنے😂🙄
هرگاه‌خواستۍگناه‌ڪنۍ ، یڪ‌لحظہ‌بایسـت بھ نڣست بگو اگھ یڬ‌بٱر‌دیگھ‌وسوسم‌کنے شکایتت‌رو‌بھ‌امام‌زمان‌میکنم💔 •| |• حـالااگـرتوانسٺۍ‌حُـرمـَت آقاروبشڪنۍبروگناه‌کن!(: |😇|⇠
یادحرف‌حآج‌قاسم افتادم‌ڪه میگفت:🙂☝️🏻 بآیدبہ‌این🌱 برسیم👌🏻 ڪه‌نباید،دیدھ‌شویم🚫 آنڪس‌ڪه‌بایدببیندمیبیند...🌿 الحَق‌ڪه‌راست‌میگفت...(:💕 |❣️|
🌿 ای‌شهید بایدخودت‌تمام‌دلم‌راعوض‌کنۍヅ بااین‌دلـم،بھ‌دردِشهادتنمۍخورم💔 🌸💕
🌸⃟⃘ٜٖٜ⃕✨ "⇠از‌خاطࢪه‌چادرے‌شدنش!••͡ "⇠تعࢪیف‌میڪࢪدمیگفت!••͡ "⇠فاطمیہ‌نزدیڪ‌بود!••͡ "⇠خواستم‌بࢪاے‌روضہ‌مـادࢪ!••͡ "⇠بهتࢪین‌لباس‌را‌بپوشم!••͡ "⇠ڪہ‌وابستہ‌شدم!••͡ ‌‌
.•♥•. ؟! کہ همہ‌ات‌ࢪا برایِ‌خودش‌خواستـ!🍃 و‌نصیب‌مآ | چیزی‌نشد✋🏽 حتے‌نامے‌،‌نشـٰانے |🥀
⟮.▹🌱◃.⟯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مانتــو ھرچقدم زور بزنه بلــند و گشاد باشه؛🍀 آخرش "چادر" نمیشه
🔰یک بار خندیدم، یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم ✨ خداوند از عزراییل ﭘﺮﺳﯿﺪ: 💠 ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺟﺎﻥ کسی ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯽ ﮔﺮﻳﻪ ﻧﻜﺮﺩى؟ ⚪️ ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ 😊 ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﯼ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻔﺎﺷﯽ ﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﻔﺎﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﮐﻔﺸﻢ ﺭﺍ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺪﻭﺯ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺩﻭﺍﻡ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ! ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ😊 و ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ. 😥 ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﯼ ﺟﺎﻥ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺁﺏ ﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ .. ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺗﺎ ﻧﻮﺯﺍﺩﺵ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ ﺳﭙﺲ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ .. ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺑﯽ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﮔﺮﻡ، ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ😥 😨 ﺗﺮﺳﻢ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻣﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺟﺎﻥ ﻓﻘﯿﻬﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻗﺶ می ﺁﻣﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﻧﻮﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ می ﺷﺪ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ می ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺸﺶ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﻭﺣﺸﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻡ😨 ✨ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍوند ﺑﻪ ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ⭐️ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﮐﯿﺴﺖ؟ 💠 ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻮﺯﺍﺩﯼ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ. ﻣﻦ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺣﻤﺎﯾﺘﺶ ﺭﺍ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ. ✅ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻦ، ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯽ ﺳﺮﭘﻨﺎﻩ بماند. 📙 داستان های کوتاه پند آموز ➫ @YekJoreMarefat
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه ی قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد... و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه ی آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان، من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام، کاسه فروشی نیست. ➮ @YekJoreMarefat
» ❤️ امام سجّاد عليه السلام: عبّاس‌را نزدخداوند منزلتى‌است ڪه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشڪ مى‌برند. 📚 بحار الأنوار ج۲۲ ص۲۷۴ ➮ @YekJoreMarefat
ﻗــ💞ـﻠﺐ ﺧﻮبــے ﺩﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮ ﻫــﺮ ﺩﺍﻧﻪ ڪه ﺩﺭ آﻥ ﺑِﻨﺸﺎﻧـے ﻫـــﺰﺍﺭ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ مــےﺩﻫـــﺪ. ﺍﮔﺮ ﺫﺭﻩ‌ﺍﯼ کاشتی ﺧﺮﻭﺍﺭﻫﺎ نـــــفرت ﺩﺭﻭ ﺧﻮﺍﻫـــے ڪرﺩ! ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﺸـﺎﻧﺪﯼ ﺧــﺮﻣﻦ ‌ﻫﺎ ﺑﺮﺧﻮﺍﻫـــے ﺩﺍشـت. ☺️ @YekJoreMarefat