🚨من #آجیل نمیخورم!
⭕️ آقای حیدر رحیم پور ازغدی از دوستان صمیمی و قدیمی رهبر انقلاب:
💠 آیتالله #خامنهای چند وقت پیش آمد مشهد. به یکی از دوستان گفته بودند «من همه دوستان را دیدم غیر حیدر آقا". آقای شمقدری گفته بودند «بروم ایشان را بیاورم» که آقا گفتند «نه، خودم میروم منزلشان»
آیت الله خامنهای آمدند خانه ما. برایشان وقتی #آجیل آوردیم، گفتند: «من آجیل نمیخورم، از وقتی رهبر شدم اصلاً آجیل نخوردم چون #رهبر باید مثل #فقرا زندگی کند، مگر فقرا آجیل میخورند؟!»
🌐 مصاحبه خبرگزاری تسنیم با آقای حیدر رحیم پور ازغدی
♥️شهیدانه♥️
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 64 "جراحی با طعمِ عشق" 📣🗓 برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پری
🌃 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 65
"برو دایسون"
⭕️ یکی از بچه ها موقع خوردنِ نهار ...رسماً من رو خطاب قرار داد...
–واقعاً نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی...! اون یه مردِ جذاب و نابغه است ... و با وجودِ این سنی که داره تونسته رئیسِ تیمِ جراحی بشه...
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد ...😕
🔹و من فقط نگاه می کردم ... واقعاً نمی دونستم چی باید بگم ... یا دیگه به چی فکر کنم ...
🔺برنامه فشرده و سنگینِ بیمارستان...
🔺فشارِ دو برابر عمل های جراحی ...
🔺تحملِ رفتارِ دکتر دایسون که واقعاً نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ...
حالا هم که......
🔸 چند لحظه بهش نگاه کردم ... با دیدنِ نگاهِ خسته من ساکت شد ...
🔵 از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون ... خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم...😞
سرمای سختی خورده بودم ...😷🤧
🏩📞 با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن...
🤒 تبِ بالا، سر درد و سرگیجه ... حالم خیلی خراب بود ... توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد... 📲
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ... پرده اشکِ جلوی چشمم ... نگذاشت اسم رو درست ببینم ... فکر کردم شاید از بیمارستانه ... اما دایسون بود ....!
💢 تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن...
–چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلاً خوب نیست...
🔷 گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعاً الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید...
❇️ حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترلِ خودم داشته باشم...
–حتی اگر در حالِ مرگ هم باشم ...اصلاً به شما مربوط نیست...
و تلفن رو قطع کردم ......
🔸به زحمت صدام در می اومد ... صورتم گُر گرفته بود و چشمم از شدتِ سوزش، خیس از اشک شده بود...
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 66
"با پدرم حرف بزن"
💢 پشت سر هم زنگ می زد ...
توانِ جواب دادن نداشتم ...
🔹 اونقدر حالم بد بود که اصلاً مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... 📴
توی حالِ خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد...
–چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت...
👨⚕–در رو باز کن زینب ... من پشتِ درِ خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه...
🔷 –دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان....
یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمامِ وجود به مادرم احتیاج داشتم...😢 حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... 💕
تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم... 😭
–دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلاً کی بهت اجازه داده، من رو با اسمِ کوچیک صدا کنی؟...
اشک می ریختم و سرش داد می زدم...
🔺–واقعاً ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعاً بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟...
✳️ پریدم توی حرفش...
–باشه ... واقعاً بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسمِ ماست ...رضایتِ پدرم رو بگیری قبولت می کنم✔️
🔵 چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود...
–توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟...⁉️ 😳
🔸 آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توانِ حرف زدن نداشتم... 😞
👨⚕–باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت میتونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم....
🌷–پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ...
🔷 به زحمت، دوباره تمامِ قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم.....
🫂🥀
دیدی بعضی وقتا خیلی از دخترا رو میبینی که میگن...
دوست داشتم داداش بزرگتر از خودم داشتم بهم محبت کنه شوخی کنه غیرتی بشه برام ناز کنه...
اما میدونی اونا وقتی با شهدا که آشنا میشن تازه متوجه میشن که چقدرررر برادر آسمونی دارن؟؟؟
اونجا میشه که دخترا به چهره هر شهید نگاه میکنن و میبینن نگاه کدومشون باعث شرمندگیشون میشه باعث میشه که گناه نکنن اون شهید و برادر خودشون انتخاب میکنن
دیگه چی از این بهتر؟؟بهترین برادر آسمونی...💔🥺
#امام_خامنه_ای:
در شبکه های اجتماعی فقط به فکر خوشگذرانی نباشید.☝️
شما افسران جنگ نرم هستید🍃 و عرصه جنگ نرم، #بصیرتی_عمار_گونه و #استقامتی_مالک_اشتر_وار می طلبد..✌️
جنگ نرم مرد میخواهد....
دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت..
وامروز نوبت ماست در جنگ نرم...
‹ 🌿🕊›
•
زندگیاتونرو وقفِ #امامزمان کنین؛
وقفِجبھهیفرهنگی؛
وقفِ ظھور ؛
وقتیزندگیاتوناینشکلیبشه،
مجبورمیشینکهگناهنکنین!
وَ وقتیکهگناههاتونکموکمترشد..
دریچهیازحقایقبهروتونبازمیشه...!
اونوقتهکهمیشینشبیه #شھدا :)🧡
•
‹ #تلنگࢪآنھ ›
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بقولاستادپناهیان:
شیطون برای کسایی که مذهبی هستن بیشتردام پهن میکنه....
اون خودش یه بچه مذهبی بود که عاقبت به شر شد💔🚶♂
بهخودمونمغرورنشیم✌️
#خودسازی✨
🌸🌸🌸🌸🌸