💎این جوریه که میگـن :
الرفیق ثـم الطریق
حواستـون بـاشه چه کسی رو
برای رفـاقت انتخـاب می کنید..👆👆✅
#أَللّٰھُمالزقنا از این رفاقتـا که تھش شھـادته❤️❗️
#استوری #وضعیت
#مرحوم_علی_صفایی_حائری
🌺 بدیهاۍ ڪوچڪ را ڪوچڪ مشمار ڪه میڪروب ها با همهٔ ڪوچڪی، اگر در جاۍ خود بنشینند، فیل ها را و آدم ها را از پای در مۍآورند.
«نامههای بلوغ ص ۱۵۸»
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#عکسنوشته #آمرین
❗️اگر امــر بہ معــروف و نهـی از منڪــر نڪنیــم، حسیـن بن علےها (ع) بہ ڪربلاها خواهنـد رفت و تاریـخ دوباره تڪرار خواهـد شد ...😧
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🚨 تشریفات اضافی ممنوع
🔘 سردار شهید شوشتری:
💠 در زمان #جنگ به اتفاق مقام معظم رهبری که در آن زمان #رئیس_جمهور بودند برای بازدید از #لشکر ۲۱ امام رضا علیه السلام عازم شدیم.
ایشان از قبل فرموده بودند «#ماشین کم بیاورید، یک یا دو ماشین کافیست»
وقتی از #اهواز بیرون آمدیم، دیدیم حدود ده ماشین دیگر پشت سر ماشین ما در حال حرکت هستند. حضرت آیت الله خامنهای خیلی #جدی به راننده گفتند: #بایست! کمی #ناراحت به نظر میرسیدند. بلافاصله رو به من کردند و فرمودند: از ماشین دومی به بعد یا به اهواز بر میگردند و یا اگر قصد آمدن دارند، خودشان تنهایی بیایند. چه دلیلی دارد پشت سر ما راه بیفتند؟
وقتی من که #رئیس_جمهور هستم با یک #کاروان_ماشین حرکت کنم، دیگران #سرمشق میگیرند و این کار، رسم میشود. برای من دو #محافظ در یک یا دو ماشین، کافیست.
📘 خورشید در جبهه، ص ۱۴۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*⭕من چرا نمیتونم گناهامو بذارم کنار!*
*همش دارم با خودم میجنگم اما نمیشه!*
*👤استاد شجاعی*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چطور از #نماز بهترین نتیجه رو بگیریم؟
🎤 استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
جشن پتو شهید مرتضی عطایی در سوریه😂😂😜
#سلامامامزمانم♥️
#سلام_فرمانده🤚
هر صبح،
به شوق عهد دوباره با شما
چشمم را باز می کنم
عهد می کنم با شما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشم
🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
سلاااااام 🤚
#صبح_زیباتون_بخیروشادی😍
#روزتون_پراز_آرامش☺️
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_نهم
گوشی رو که قطع کرد از سید عذر خواهی کردم
خواستم برم که رفیقش گفت کسی میاد دنبالت؟
-نه پیاده میرم
به ساعش نگاه کردو گفت ساعت دهه دیره خطر داره
سید میرسونتت
-نه نیازی نیست فوقش تماس میگیرم خانواده میان دنبالم
-تعارف نکنید سید بیکاره میرسونتت
سید دستاشو مشت کرده بود و شده بود به قرمزی لبو
سریع گفت حسین شاید راحت نیستن انقدر اصرار نکن
-لباس مدرسه تنتونه موبایل همراهتون هست؟
-نه
-تلفن سید و بگیر زنگ بزن
سید موبایلشو داد دستم
زنگ زدم یه بار، دوبار، سه بار،
کسی جواب نداد
فکر میکنم خانواده مهمونی اند
اصلا خونه نباشن🤭
-پس دیگه اجباری شد که با سید برید
سید برو دختر مردم رو معطل نکن برو...
سید سویچش رو درآورد و راه رفت ، منم دنبالش ..
در طول مسیر فقط ازم آدرس خواست تا منو هم رسوند سریع گازشو گرفت و رفت
خوشبختانه کلید داشتم وگرنه باید تو خیابون می موندم😐
همون لحظه عباس رسید
من دیدم که داره وارد پارکینگ میشه
منتظر نموندم و رفتم خونه
۰به قلم هانیه باوی💚
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_دهم
لباسامو که عوض کردم
از شدت خستگی میخواستم بخوام که یادم اوند نماز عشاءم رو نخوندم🤦🏻♀
تو رکعت سوم که بودم
صدای داد و بیداد های عباس میومد
در به صورت وحشتناکی باز شد
تسبیحم از تو دستم افتاد
رگای گردن عباس 4 برابر شده بود
داد زد : اون پسره کی بود که رسوندت؟
هاااا؟
با چه اجازه ای با اون اومدی خونه؟
تاکسی بود؟
به من چرا زنگ نزدی من میومدم دنبالت!
-از ترس زدم زیر گریه
-من دارم باهات حرف میزنم چرا گریه میکنی؟ جوابم رو بده!
-گوشیم باهام نبود
شمارتو حفظ نبودم
زنگ زدم خونه
اونم سه چهار بار!
ولی کسی جواب نداد
تازه بابا اون پسره رو میشناسه
عباس با مشت کوبید به در
تنم یکهو لرزید
-وای به حالت ! نرگس به خدا قسم قلم
پاتو میشکونم
اگه یکبار دیگه اینجوری با مرد غریبه نصف شب برگردی خونه
مسجد میری باریکلا
ولی برگشت یا من میام دنبالت یا بابا
درغیر این صورت تو مسجد هم که شده میخوابی
ولی تنها یا باغریبه برنمیگردی!
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌احکام_وضو_به_زبان_ساده
🔵موانع وضو رو میشناسی❓🤔
#احکام
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
سلام شھیدمَن🌱،
ادعایـے در تو نمیبینم و تمام هویت طُ خلاصھ شده در همین ، بـےادعایۍ!
مرا دریاب ای مَرد بۍادعا . .💔(:
#سلامعلےابراهیم
💠طرف تو حرم آقـاعلی بنموسی الرضا سلام الله🌸 علیه قدم میزد،
دید لبه قـالی برگشته ، بـاخودش گفت بـا پـا
برشگردونم،
بعد گفت: نه حرم اربابه،
بزار دولا بشم بـادست برگردونم،
شب تو عـالم رویـا ،خواب آقـاعلی بنموسی الرضـا علیه السلام رودید،
امـامرضـا گفت :
مـا ادب تو رو دیدیم
لبه ی قـالی ما رو بـا پا بر نگردوندۍ...
ایندستگاه شهدا و دستگاه اهلبیت، دستگاه دقیقیه ...❗️
#حاجحسینیکتا
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
#سلام_امام_زمانم✋🌸
#سلام_فرمانده🌸🤚
صبح است ویک طلوع
شعروغزل برای تو
یعنی سلام، زنده شدم
بادعای تو
خورشیدهم به قدر تو
زیبا وخوب نیست
گل سعی میکند برابری کند
به جای تو
صبحت بخیر آقا جان🌺
🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻
سلام علیکم ☺️🤚
#امروزتون_متبرک_به_نور_قرآن
خواستید خودتون رو معرفی کنید، اینجوری بگید:
«این بنده را پناهی جز کوی
❤️ حســــــــــــــــــــــــــــــــــین ❤️
نیست...»
@kole_bar971122
کلیدواژههایےجهتنزدیکشدنهرچھ
بیشتربھخدا😍
1_بیدارماندندر بینالطلوعین 🎑
2_ نمازاولوقت🥇
3_ دائمالوضو👌🏻
4 _دربسترباوضوخوابیدن🥱
5_ ذکرروز⌚
6 _صلواتفرستادن📿
7_ داشتنبرادر/خواهرشهید👍🏻
8 _خوشاخلاقے😊
9_نمازشب 🌃
10 _ذکرواستغفار📿
11_پرهیزازگوشدادنبھموسیقےحرام🎧
12_ مطالعھدرزندگےشهداخوندن
وصیتنامھوزندگےنامہشهدا🗒
13_پرهیزازغیبت🚫🗣
14 _انتظارفرجシ︎
بھنیّت۱۴معصوم(صلوات)
••💚
زمـٰانے ڪھ از 'من' میگذری
و پا ࢪوےِ "مینِ" دلت میگذار؎
آنگـٰاھ شھیـد مۍشو؎ :)♥️🖐🏻
#شهیدانہ
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_یازدهم
روز بعد سرویسم شروع به غر زدن کرد که:
من وظیفه ندارم تو رو مسجد ببرم
من میرسونمت خونه
سرمو چسبوندم به پنجره و بهش گفتم پس خونه پیادم کنید 🙄
توراه مسجد بودم که یه ماشین مرتب شروع به بوق زدن کرد
تا اینکه جلوم ایستاد
داخلشو نگاه کردم
رفیق سید بود همون که به سید پیله کرده بود منو برسونه
اسمش فکنم حسین بود
خانمش هم باهاش بود
-سلام ، برسونیمتون
-سلام نه ممنون ، میرم خودم
هرچقدر اصرار کرد راضی نشدم
دیگه توبه ..
عباس به اندازه ی کافی دیروز زهره ام رو ترکوند
رفتم تو مسجد
تا شب مشغول کار فرهنگی بودیم
بعد از نماز نزدیک ورودی مردا ایستادم تا عباس رو پیدا کنم
داخل مسجد رو نگاه کردم
سید ایستاده بود و کلی پسربچه ی قد و نیم قد دور و برش چرخ میزدند
باسوالاشونفرصت حرف زدن رو ازش گرفته بودند
بچه ها رو با یه ترفند نشوند و شروع به صحبت کرد
تا خواستم برگردم عقب ، به عباس خوردم
-کجا رو میپایی؟
-سلام
-سلام، جوابم رو بده
-فکر کردم هنوز تو مسجدی داشتم دنبال تو میگشتم
-اون پسره که رسوندت ، از بچه های این مسجده؟
-آره چطور؟
-کدومشونه دقیقا
-داخل مسجد رو ببین ، معلم گروه چهارم ، سمت راست مسجد
کفشاشو در آورد
آستین پیراهنش رو کشیدم
صبر کن عباس، توضیح میدم
تورو خدا نرو
آبروم رو نبر
من که بهت قول دادم
بیخیال شو داداش
اگه بخوای خودم ماجرا رو برا تعریف میکنم
تو رو به امام زمان"عج" نرو
آستینش رو از دستم کشید
-نترس کاریش ندارم
-گریه ام گرفت
تقصیر سید که نبود یکی باید
به حساب رفیقش برسه
تو دلم نذر کردم هزار تا صلوات، نه ،اگه درست بشه دو هزارتا صلوات
فقط سید و عباس با سر و روی خونی از مسجد بیرون نیان همین!
#بهقلم_هانیهباوی🌾
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_دوازدهم
خودموعقبکشیدم
کناردیوارچشامو رویهم فشردم
واشکام به سختی از گونه هام لیز خوردن
زیر لب صلوات میفرستادم
قلبم تو سینم میکوبید
انتظار داشتم تا دقایقی دیگه
با بدترین لحظه ی زندگیم رو به رو بشم
به خودم جرأت دادم و
به داخل مسجد نگاه کردم
سید و عباس همو بغل کرده بودن و
هق هق گریه میکردن😳
گریه هاشون از من شدید تر بود
من فقط به نذر ۲هزار تاییم فکر میکردم😐🤦🏻♀
همین جور هاج و واج خیره شدم بهشون😶!
که در همون حین نشستن یه گوشه ی مسجد مدت زیادی حرف زدن
منم که دیدم اینجوریه
رفتم سمت واحد خواهران و گرم صحبت با هم مسجدیام شدم
یادم می اومد که عباس بچگیاش یه دوستی داشت که اسمش محمد موسوی بود
اونا هم تو مدرسه باهم بودن هم توی مسجد.
ولی نمیدونم چرا این به ذهن من نرسید که ممکنه این همون محمد موسوی باشه،فقط در سایز و ابعاد بزرگتر!
وقتی با عباس سوار ماشین شدم
سکوت کردم
یکهو عباس گفت وای میدونی کیو دیدم؟
-آره محمد موسوی بود دیگه!
-وای وای نرگس ، وقتی نگاش کردم قند تو دلم آب شد چقدر عوض شده بود ، درست هفت سال میشه که از هم جدا شدیم
آخرین بار که دیدمش فقط ۱۶سالمون بود...
شاید اگر به خاطر درس و مشق مسجد رو ول نمیکردم اینهمه سال فراق اون رو نداشتم
- خب چرا دیگه از هم سراغی نگرفتین؟
- نمی دونم، هرزگاهی بهش فکر میکردم ولی مشغول درس و مدرسه شدم بعدشم که کنکور بودو...
نشد دیگه ، دست سرنوشت بود !
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸 ✨』