eitaa logo
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
9.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
769 ویدیو
2 فایل
وقتی تو ساحل زندگی،جَزر بیاد سراغت،یهو تنهای تنهامیشی! نویسنده رمانها:فاطمه صداقت✍️ 🚫کپی🚫 راه ناتمام💖 عروسک پشت پرده(چاپ شده)🔦 حس خفته💍 دورهمی(چاپ شده)💑 شامار💟 کوچه پشتی🌿 تیرا🧩 راحله🌷 📌جمعه ها تعطیلیم📌 تبلیغ @TabPaeez ادمین @HappyFlower
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 صدای زن همسایه می‌آید. از پشت این دیوارهای نازک، لالایی‌اش را می‌شنوم. برای دوقلوها، به اردو شعر می‌خواند. مهم نیست چرا هنوز بیدارم و چرا آن‌قدر خانه ساکت است که صدایش را واضح می‌شنوم، مهم این است که مادری‌اش آن‌قدر شیرین است که از لای دیوار هم گرمایش را حس می‌کنم. دلم ❤️مادرم❤️ را خواست! 🍁@JazreTanhaee🍁
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 کسی چه می‌داند، شاید پشت آن چشم‌های پر آب، هزاران حرف خفته باشد. شاید در آن وجود به ظاهر سرسخت، دلی پر پنهان شده باشد. شاید در آن بغضی که در گلو مانده، هزاران غصه نشسته باشد. کسی چه می‌داند، شاید در آن وجود به ظاهر مقصر، مجنونی بی تقصیر آرمیده باشد. کسی چه می‌داند، در هر حادثه، سیب سرنوشت چند چرخ خورده باشد؟ 🍁@JazreTanhaee🍁
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 برخورد اول، سه ماه پیش: اون: بچه کجایی؟ من: بچه تهرانم. اون: چه باکلاس! من: کلاس داره؟ برخورد دوم، سه هفته پیش: من: آخر هفته مهمونی دعوتیم، می‌رم تهران. اون: مادر شوهر و مامانت هم تهرانن؟ من: آره. اون: چه با کلاسی! من: کلاس نداره، مثل بقیه جاهاس دیگه. با خودم می‌گم چرا تهرانی بودن کلاس داره؟ 🤔😐 چیزی که کلاس داره «آدم بودن» و «با شعور» بودنه. منتهی یه سری‌ها این وسط هستن که می‌خوان بین تهران و شهرستان تفاوت ایجاد کنن. چرا؟؟ 🍁@JazreTanhaee🍁
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 مثل کودکی لجوج و بی پروا، هر کاری که می‌خواهم می‌کنم. هر چه می‌خواهم غر می‌زنم، هر چه می‌خواهم ایراد می‌گیرم و تو فقط می‌ایستی و نگاه می‌کنی. وسط لج کردن‌هایم، به تو نگاه می‌کنم. با لبخند نگاهم می‌کنی. همین محبتت بیشتر جَری‌ام می‌کند، تا بی‌قانونی کنم. چرا این‌قدر خوبی خدا؟ 🍁@JazreTanhaee🍁
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 یک دفعه، یک جایی از زندگی، می‌ایستی و می‌بینی چند دهه از عمرت رفت و تو ناباورانه، در بین روزها و شب‌های کلیشه‌ای و تکراری‌ات گم شدی و در آغاز راهی تازه، فهمیدی چقدر زود دیر شده، چه فرصت‌ها که رفته و چه ثانیه‌ها که تباه شده. با خودت می‌گویی: « این زندگی چیست که سپری کردنش هم فلسفی است!» 🍁@JazreTanhaee🍁
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 نوشتن خوره‌ایست که به جانم افتاده و حتی در خواب ولم نمی‌کند. وقتی با دیدن هر اتفاقی، هر حادثه‌ای، حتی افتادن یک بچه روی زمین، هزاران واژه به ذهنت هجوم می‌آوردند و تا ننویسی مغزت را ترک نمی‌کنند. به گمانم به این درد گرفتار شدم که درمانش تنها نوشتن است. 🍁@JazreTanhaee🍁
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 یک وقتی آدم هدفش را می‌شناسد، راهش را انتخاب کرده است، می‌داند درست‌ترین راه هم هست، ولی مثل فلج‌ها همان اول راه، همان نقطه شروع می‌نشیند و به جاده خیره می‌شود. این آدم دیوانه نیست. این آدم شاید همراه می‌خواهد. شاید تلنگری باید به او زده شود تا از جایش برخیزد و قدم اول را بردارد. این جور موقع‌ها که می‌شود، خیلی مهم است آن کسی که اولین نفر، کنار جاده، پیش تو می‌ایستد کیست. خدا نکند آدمی باشد که بدبینت کند و تو را از گذاشتن قدم اول بترساند. در این صورت، وای بر تو و راه درستی که هیچ وقت در آن پا نخواهی گذاشت! 🍁@JazreTanhaee🍁
🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 گاهی در جاده آجری زندگی قدم می‌گذاری و با یادآوری جاده زردی که دوروتی رفت و به سرزمینی ناشناخته رسید و توانست آرزوهای آن شیر و آن مترسک و آدمک آهنی را برآورده کند، می‌گویی می‌رسم و آرزوهای حال و آینده خودم و دوستانم را برآورده می‌کنم. ولی جاده تو شاید آن جاده زرد رنگ نباشد و باید جاده نارنجی را بروی، شاید هم سفید یا نقره‌ای! همیشه‌ تقلید از دیگران همان نتیجه مساوی را نخواهد داد. راه خودت را پیدا کن. تو دوروتی زندگی خودت هستی! 🍁@JazreTanhaee🍁
گاهی حس می‌کنی تکه‌ای از وجودت را در جایی از دست داده‌ای. آن تکه را هرکار کنی دیگر نمی‌توانی بدست آوری. وقتی کنده شد، وقتی نابود شد، وقتی رفت، وقتی دیگر دستت به آن نرسید، دیگر رفته. پیدا نمی‌شود. دیگر آن تکه جایگزینی نخواهد داشت. دیگر نمی‌توانی بدستش بیاوری. وقتی هم از دست رفت دیگر رفته. فاتحه‌اش را بخوان. 🍁@JazreTanhaee🍁
شاید این‌جا بشه دلنوشته‌گاه، شایدم خنده‌نوشته‌گاه، نمی‌دونم.. دله دیگه، یه بار می‌خنده، یه بار گریه می‌کنه. من خدا رو خیلی دوست دارم. اگر غر می‌زنم واسه اینه که دلم وا بشه. ربطی به خدا و مهربونی‌هاش تو زندگیم نداره. این از خدا، به آدم‌های دوربرم هم ربطی نداره، یه وقت‌هایی آدم خود درگیری داره که می‌خواد بنویسه و دلش وابشه، اینم از آدم‌های دوروبرم. دیگه همین. فقط می‌خوام بنویسم بدون مانع✍✍
می‌نویسم تا مغزم نپوکه!✍✍