«مای بارد»
وقتی وارد مسیر میشوی همه چیز تو را به حیرت درمیآورد. از جمعیتی که آنجا در حال تکاپو و تلاش است. از رفت و آمد زائرها. از عربی حرف زدن مردم.
همه در رفت و آمدند. تو آهسته و چون قطره وارد آن جمعیت میشوی. راه میروی. این طرف و آنطرف را نگاه میکنی. همهجا پرچم امامحسین را میبینی. اشک میریزی. باورت نمیشود بالاخره به آرزویت رسیدهای.
حرکت میکنی. هرکس تو را صدا میزند. یکی میخواهد به تو غذا بدهد. یکی میخواهد خرما بدهد. یکی میپرسد چای میخواهی؟ ایرانی باشد یا عراقی. او حتی به ذائقه تو توجه میکند. یکی میگوید مبیت مبیت. یکی روی کالسکهی بچهات آب میگذارد. یکی لباس میدهد چون نذرش بوده. یکی عروسک میدهد. یکس شکلات میدهد. همه در تلاشند تا کاری برای زائر ارباب بکنند و تو در بهت این همه فداکاری و گذشتی. از اینکه خدمت به زائر را چون گویی میبینند که باید از هم بربایند. که حاضرند خودشان شب روی زمین و روی حصیر بخوابند ولی زائر امام حسین سرش روی بالشت باشد.
راه میروی و راه میروی. وقتی آفتاب روی صورتت میخورد و چشمت میافتد به جایی که آب میدهند و پسرک و دخترکی میگویند «مای بارد» به سمتشان قدم برمیداری تا یکی از آن مکعب مربعهایی که درشان مایعی است خنک و گوارا بگیری و بنوشی. و فقط خدا میداند در آن آفتاب سوزان اگر این مای بارد نبود اگر آن آبپاشیها نبود چه بر سرت میآمد.
در تمام طول مسیر هربار مای بارد را مینوشی میگویی حسین جانم چه کشیدی در این بیایان تفتیده با گلویی خشک و بدنی زخمی که لبهای مبارکت محتاج قطرهای آب بود. قدم میزنی و به این فکر میکنی که اگر در تمام این مسیر هیچ کدام از غذاها و نوشیدنیها را درنظر نگیری و فقط یک زحمت عراقیها را بخواهی ببینی، آنهم آبرسانی به موکبهاست. آنجا که موکب به موکب باید با تانکر آب برسانند. و تو دلت ریش میشود از این همه زحمتی که کشیده میشود. از اینهمه بدوبدو از این همه بالا و پایین کردن و از این همه تلاش برای اینکه مباد زائر ارباب چیزی بخواهد و در دستش نباشد. مباد به زائر ارباب سخت بگذرد. مباد اذیت شود. و تو در این سفر میفهمی واقعا ازخودگذشتگی چیست. میفهمی آن حکومت الهی آن وعدهی راستین خدا اگر محقق شود همهی زمین چون #مشایه بهشت خواهد شد و حریصتر میشوی برای دعا جهت ظهور حجتش و آمدن مرد غریبی که روز و شب برای جد غریبش میگیرید.
«اللهم عجل لولیک الفرج»
پ.ن: انشاءالله اگر توفیق شد سفرنامه اربعین را مینویسم. امیدوارم ارباب توفیقش را نصیبم کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانش پشت جلد کتاب #عروسک_پشت_پرده
نویسنده: فاطمه صداقت
با صدای آقای کنگرلو مجری محترم ویژه برنامه کافه کتاب، رادیو جوان
پ.ن نویسنده: روز پنجشنبه دومین روز نمایشگاه، آقای خبرنگاری اومدن کنار غرفه و من رو به محل استودیو رادیو جوان دعوت کردن جهت مصاحبه.
صوت مصاحبه در ایرانصدا موجود هست. این صدا هم بخشی از معرفی کتاب داخل مصاحبه هست.
تهیه کتاب از طریق پیام به ادمین کانال جزر تنهایی
@HappyFlower
گرچہ چون موج مرا شوقِ زِ خود رستن بود
موج موج دل من تشنهے پیوستن بود
خواستم از تو بهغیراز تو نخواهم اما
خواستنها همہ موقوف توانستن بود
#قیصر_امین_پور
🪴
سلام مهربونا
بِه از این چه شادمانی ؟
که تو
جانی و جهانی...!
#مولانا
🌿
سلام مهربونا
ما چون
زِ دَرے پاے كشيديم،
كشيديم؛
اميد زِ هركس كه بريديم،
بريديم؛
دِل نيست كبـــــوتر
كه چو برخاست،نِشيند
از گوشهے بامے كه پَريديــم
پَريديمـــ...!!!
وحشے_بافقے
🌿
سلام مهربونا🌱