حکیمه خواهر امام رضا
(دختر امام موسی بن جعفر) می فرمودند:
وقتی زمان ولادت امام جواد نزدیک شد ، امام رضا مرا با همسرشخیزران(مادر امام جواد) و یک نفر قابله داخل یک اتاق قرار داد و در اتاق را بست.
وقتی نیمه شب فرا رسید ناگهان اتاق تاریک گشت و ما ناراحت و متحیر شدیم😔
که در آن تاریکی و چنین موقعیتی حساس چه کنیم؟!
در همین اضطراب به سر میبردیم که ناگهان درد زایمان خیزران شروع شد؛
و اندکی بعد وجود نورانی و مبارک
حضرت ابو جعفر ، از مادر تولد یافت😍
و از روشنایی ظهورش تمام اتاق روشن گشت💛
تا آنکه صبح شد و پدر بزرگوارش(امام رضا) با لبخندی او را در آغوش گرفت و فرمود:
ای حکیمه!
سعی کن که همیشه کنارش باشی🤝
حکیمه در ادامه این حکایت این چنین میگوید:
وقتی روز سوم مولود فرا رسید؛ آن نوزاد چشم های خود را به سوی آسمان بلند نمود و سپس نگاهی به راست و چپ کرد و زبان باز کرد و گفت:
اَشْهَدَ أنْ لآ إِلهَ إلاّ الله ، وَحدُه لا شَريكَ لَه ، و أنَّ محمّدا عَبده و رَسوله .
و زماني که شهادت بر یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمد (ص) داد تعجب کردم و در همان حالت از جای خود برخاستم و نزد امام رضا علیه السلام رفتم و ماجرا را برایشان توضیح دادم
و ایشان لبخندی زدند و فرمودند :
چیز های معجزه آسا و حیرت انگیز بیشتری را هم مشاهده خواهی کرد❤️
خب حالا یه مداحی زیبا به مناسبت شهادت مولایمان گوش کنید
تا یک ماجرای زیبای دیگر برایتان تعریف کنم💛
👇👇
مداحی آنلاین - آقامون یا جواد - حسین عینی فرد.mp3
3.81M
🔳 #شهادت_امام_جواد(ع)
🌴آقامون یا جواد
🌴گدات روزی میخواد
🎤 #حسین_عینی_فرد
⏯ #شور
👌فوق زیبا
@Jazzaaabbb
مداحی آنلاین - سوزد از زهر ز پا تا به سرم یازهرا - محمود کریمی.mp3
1.94M
🔳 #شهادت_امام_جواد(ع)
🌴سوزد از زهر ز پا تا به سرم یازهرا
🌴آب شد از اثر آن جگرم یازهرا
🎤 #محمودکریمی
⏯ #واحد
@Jazzaaabbb
محمد ابن علی هاشمی( یکی از مخالفان ولایت)
می گوید:
بامداد روزی که امام جواد با دختر مامون ازدواج کرده بود به خدمتش رسیدم در حالی که دارویی خورده بودم و تشنه بودم و من اولین کسی بودم که هنگام صبح به خانه ایشان آمده بودم و نمیخواستم طلب کنم
امام به چهره من نگاه کرد و فرمود:
به گمانم تشنه ای..!
جواب دادم: آری...
فرمود :
ای غلام برای ما آب آشامیدنی بیاور.
من با خودم گفتم :
اکنون آب مسموم می آورد
از این جهت اندوهگین و ناراحت شدم
غلام آمد و آب آورد.
امام به چهره من تبسمی زد و گفت غلام آب را به من بده.
آن را گرفت و نوشید تا من بدانم که آب مسموم نیست.
سپس به من داد و من آن را آشامیدم
و بار دیگر تشنه شدم و کراهت داشتم طلب آب کنم و باز هم به من فرمود:
باز هم تشنه شدی...؟!
جواب دادم: بله...
و غلام بار در آب اورد و با خودم گفتم اینبار دیگر آب مسموم است و باز هم امام آب را از غلام گرفت و با تبسمی نوشید تا من بدانم که آب مسموم نیست و باقیمانده آب را نوشیدم.
محمد در ادامه میگوید: با دیدن این قضیه باور کردم که عقیده شعیان درباره او صحیح است و او از راز دل مردم و اسرار نهانی باخبر است.
@Jazzaaabbb