eitaa logo
منتظران مضطر
254 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
138 فایل
🌺اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج...🌺 🌺مَتی تَرانا و نَراک؟🌺 🌼کپی = با ذکر صلوات🌼 ⚘اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا موافقید یکم درباره امام جواد یکم باهم حرف بزنیم..؟!
خب میخوایم درباره‌ زمان متولد شدنشون باهم حرف بزنیم(صحنه ای شگفت انگیز😍)❤️
حکیمه خواهر امام رضا (دختر امام موسی بن جعفر) می فرمودند: وقتی زمان ولادت امام جواد نزدیک شد ، امام رضا مرا با همسرش‌خیزران(مادر امام جواد) و یک نفر قابله داخل یک اتاق قرار داد و در اتاق را بست. وقتی نیمه شب فرا رسید ناگهان اتاق تاریک گشت و ما ناراحت و متحیر شدیم😔 که در آن تاریکی و چنین موقعیتی حساس چه کنیم؟! در همین اضطراب به سر میبردیم که ناگهان درد زایمان خیزران شروع شد؛
و اندکی بعد وجود نورانی و مبارک حضرت ابو جعفر ، از مادر تولد یافت😍 و از روشنایی ظهورش تمام اتاق روشن گشت💛 تا آنکه صبح شد و پدر بزرگوارش(امام رضا) با لبخندی او را در آغوش گرفت و فرمود: ای حکیمه! سعی کن که همیشه کنارش باشی🤝
حکیمه در ادامه این حکایت این چنین میگوید: وقتی روز سوم مولود فرا رسید؛ آن نوزاد چشم های خود را به سوی آسمان بلند نمود و سپس نگاهی به راست و چپ کرد و زبان باز کرد و گفت: اَشْهَدَ أنْ لآ إِلهَ إلاّ الله ، وَحدُه لا شَريكَ لَه ، و أنَّ محمّدا عَبده و رَسوله . و زماني که شهادت بر یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمد (ص) داد تعجب کردم و در همان حالت از جای خود برخاستم و نزد امام رضا علیه السلام رفتم و ماجرا را برایشان توضیح دادم و ایشان لبخندی زدند و فرمودند : چیز های معجزه آسا و حیرت انگیز بیشتری را هم مشاهده خواهی کرد❤️
خب حالا یه مداحی زیبا به مناسبت شهادت مولایمان گوش کنید تا یک ماجرای زیبای دیگر برایتان تعریف کنم💛 👇👇
مداحی آنلاین - سوزد از زهر ز پا تا به سرم یازهرا - محمود کریمی.mp3
1.94M
🔳 (ع) 🌴سوزد از زهر ز پا تا به سرم یازهرا 🌴آب شد از اثر آن جگرم یازهرا 🎤 @Jazzaaabbb
👇آگاهی امام جواد(ع) از درون افراد👇
محمد ابن علی هاشمی( یکی از مخالفان ولایت) می گوید: بامداد روزی که امام جواد با دختر مامون ازدواج کرده بود به خدمتش رسیدم در حالی که دارویی خورده بودم و تشنه بودم و من اولین کسی بودم که هنگام صبح به خانه ایشان آمده بودم و نمیخواستم طلب کنم امام به چهره من نگاه کرد و فرمود: به گمانم تشنه ای..! جواب دادم: آری... فرمود : ای غلام برای ما آب آشامیدنی بیاور. من با خودم گفتم : اکنون آب مسموم می آورد از این جهت اندوهگین و ناراحت شدم غلام آمد و آب آورد. امام به چهره من تبسمی زد و گفت غلام آب را به من بده‌. آن را گرفت و نوشید تا من بدانم که آب مسموم نیست. سپس به من داد و من آن را آشامیدم و بار دیگر تشنه شدم و کراهت داشتم طلب آب کنم و باز هم به من فرمود: باز هم تشنه شدی...؟! جواب دادم: بله... و غلام بار در آب اورد و با خودم گفتم اینبار دیگر آب مسموم است و باز هم امام آب را از غلام گرفت و با تبسمی نوشید تا من بدانم که آب مسموم نیست و باقیمانده آب را نوشیدم. محمد در ادامه میگوید: با دیدن این قضیه باور کردم که عقیده شعیان درباره او صحیح است و او از راز دل مردم و اسرار نهانی باخبر است. @Jazzaaabbb