eitaa logo
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
417 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
81 فایل
بسم‌الله‌خلق‌المهدی‌عج🦋 خودت‌را‌به‌گونه‌ای‌آماده‌کن که‌یاری‌کننده‌امام‌زمانت‌باشی‌ #شھیدجھادمغنیه فرمانده‌ارشد‌حزب‌الله‌ فرزند‌شهید‌حاج‌عماد‌مغنیه ولادت12اردیبهشت1370‌لبنان شهادت28دی‌1393سوریه @Arezooye_shahadat7631 متحد‌جـانمون:🌱 @jahadi_ansar_mahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
یَا مَنْ لا یُعْبَدُ إِلّا هُوَ ای آن که جز او پرستیده نشود .. لبیک بنده‌ام، لبیک! جبرائیل می‌شنید که چگونه به بنده‌اش مشتاقانه پاسخ می‌دهد؛ گشت در عالم و کسی را در حال عبادتی آنچنانی که مستحق چنین لبیکی باشد نیافت! پرسید از خداوند و در ناباوری دید که بت پرستی، صنمی را در پیش روی خود می‌پرستد! جبرئیل گفت: یا رب! او که تو را نمی‌خواند! او بتی بی جان را می‌پرستد، او مشرک است! و معبودِ ما جوابی می‌دهد که عرق شرم بر جبین می‌نشاند و دل را آکنده از مهرش می‌کند و وادار به سرافکندگی که چگونه توانستم خلاف میل او عمل کنم و خم به ابرو نیاورم! حق فرمود: «او نمی‌داند خدایش کیست، منکه می‌دانم خدایِ او هستم» او بنده را خوب می‌شناسد، هرچه در عالم هست او را می‌پرستد، چه بدانند و چه ندانند اوست تنها و یکتا پروردگارِ عالم ..
یَا جَابِرُ ای شکسته بند .. درد که زیاد میشود، ریشه که میزند عمیق که میشود، حاذقترین پزشکان هم جوابت می‌کنند! اما این ماجرا در فانوس خدا معادل ندارد اسمی گذاشته روی خودش تا از هیچ دردی نه شرم کنی، نه بترسی! اسمی گذاشته روی خودش تا عظیم‌ترین شکستگی‌هایت که هیچ طبیبی درمانش را نمیداند، برداری و نیمه شبی، لیلة القدری به دست بگیری و در خانه‌اش را بکوبی! بکوب، وا می‌کند حتماً بکوب، رخ نشان می‌دهد بکوب، پشت در کسی ایستاده که شکسته بند استخوان‌های خُرد شده است! پشت در کسی ایستاده که به شکسته‌ها زودتر نوبت میدهد، بکوب!
یَا رَبَّ الْبَرَارِی وَالْبِحَارِ ای پرودگار خشکی‌ها و دریاها .. تنها در دریایِ گناه دست و پا می‌زنیم دریایی که نه قایقی دارد و نه ساحلی و امید به خشکی، برای نجات نیست و تنها امید، تویی! الهی، بیم آن دارم که تا مرگ راهی نیابم و در همان دریای سیاهِ بی ساحل غرق شوم! الهی، بالحسینِ، بالحسینِ، بالحسین کشتی نجاتَش را نصیبم کن که از گرمای جانسوزِ عذابت در هراسم ..
یَا قاضِيَ الْحَقِّ ای حاکم بر حقّ .. آن زمان که زمین به خود می‌لرزد و کوه‌ها متلاشی می‌شوند و زمین اسرار خود را فاش می‌سازد و انسان هراسان و سراسیمه و شتابان نمیداند به کجا برود و پناه از که جوید، ماییم و نامه‌ی اعمال! او داوری میکند با عدل و انصاف؛ او دادِ مظلوم می‌ستاند و بر تن ظالم داغ می‌نهد! الهی، در روز حساب یاریمان کن که سرِستیز با تو نداشته‌ایم! سُبْحَانَكَ يَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ ..
یَا رَفِیقُ ای همراه .. خدا با هر اسمی یکی از صفات خودش را هویدا میکند، مثلاً با رئوف مهربانی‌اش، با ستار عیب پوشی‌اش با غفور بخشندگی‌اش، با کریم بزرگواری‌اش با شفیق دلسوزی و خیرخواهی‌اش اما از بین آن‌همه اسماء الحسنی بیشتر از همه اسمِ رفیقَش به من میچسبد! فکر میکنم رفیق، جامع همه اسم‌های خداست؛ آخر کسی تا همه‌ی این خصلت‌های نیکو را یک جا نداشته باشد که نمی‌شود اسمش را گذاشت رفیــق! خـدا ختم رفیـق‌های عالم است ..
یَا دافِعُ ای دور کننده .. خواندم: یَا دافِعُ یادم آمد رسمِ دیرینه‌ی تو را در تمام بن بست‌هایی که بلا احاطه‌ام کرده بود؛ و تو، یک تنه دافع‌شان بودی .. 💞
یَا دَائِمُ ای پاینده .. حالِ روح آدمیزاد تا زمانی خوش است که اتصالش به منبعِ وجودش؛ دائمی باشد! برای گلدان روحِ آدمیزاد همه جا سایه‌ای تاریک است غیر از همان طاقچه‌ای که نام " اللّٰه " را بر دیوارش کوبیده‌اند .. 💞
یَا مَنْ کِتَابُهُ مُحْکَمٌ ای که کتابش محکم است .. قرآن را که تمام میکنی، تازه میرسی به آیات پناه، تازه میرسی به ترس، ترسِ مغلوب شدن در برابر « مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ » قرآن را که تمام میکنی، تازه میفهمی باید برگردی و دوباره شروع کنی! سوره ناس سوره آخر قرآن است که هراسان تو را به سوره اول برمیگرداند همان سوره‌ای که با رحمان آغاز میشود « بِسْم اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ أَلْحَمْدُلِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمینَ أَلرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ... » و این قرآن آغوش محکمی دارد که جایَش روی طاقچه نیست؛ قرآن پناه محکمیست که تمام سال از هجمه‌های وسواسِ خنّاس نجاتت میدهد! دور بزن و این ختمِ نجات بخش را از سر بگیر.. 💞
یَا مَنْ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ ای که نامهایش پاکیزه است .. رفاقت با اسم‌های خدا از زبان آغاز می‌شود و بعد به قلب سرایت می‌کند! به قلب که رسید دیگر می‌شود تکه‌ای از تو می‌شود دارایی تو می‌شود خودِ تو .. 💞
یَا هَادِیَ الْمُضِلِّینَ ای راهنمای گمراهان .. تنها از یک "قلبِ بیمار" گم کردن ردِ پای تو انتظار می‌رود؛ بیماری دلم یک سو و گم کردن‌های مکرر تو از سوی دیگر تمام حجم دلم را به درد آلوده کرده است! سنگین شده‌ام دلبرم، اصلاً دیگر دلی برایم نمانده که تو دلبرش باشی و این سنگینی، شرحِ حال دل بیماریست که چشمانش تو را از خاطر برده‌اند! تا چشمانم به خودم می‌افتد به چشم برهم زدنی، تو را گم میکنم و تازه میفهمم که فاصله من تا تو فقط همین یک قدم است خودِ خودِ خودم! پا روی خودم که بگذارم بی پرده تو را در آغوش خواهم کشید .. 💞
یَا غَیور ای غیرتمند .. دلبری داری غیور که غیرتش بر نمی‌تابد دلت هر جایی شود، غیرتش بر نمی‌تابد در آغوش او قد بکشی و بالغ که شدی اهل زمین بیایند و هوش از سرِ قلبت ببرند! غیرتش بر نمی‌تابد نام و نان و مقام چنان مشغولت سازد که روزها و ماهها و سالها بگذرد و سراغی از دلبرت نگیری! دور که می‌شوی، گریزان که می‌شوی یادش که نمی‌کنی، دیگر چشمانش برق نمیزند ملائکش را پی‌ات میفرستد، ردّ فلان بنده‌ام را بگیرید دلم برایش تنگ شده و تو آنقدر سرگرم خویش و دلبرهای دروغین دنیایی، که نه صدای پای ملائک را می‌شنوی و نه نشانه‌های گاه و بیگاهش را می‌بینی! و باز همین دلبرِ غیور پای غیرتش می‌ایستد و برای آمدنت انتظار می‌کشد .. 💞
یَا کَامِلُ ای بی نقص .. ماجرای یک تیر و دو نشان است ماجرایِ مهمانی رمضان! هم عطشِ دلتنگی رفع می‌شود و هم ملاقات، به ایجادِ تکامل و به خلقِ یک اثر در عالم می‌انجامد! و تمام ضعفِ میهمان در کمالِ میزبان حل خواهد شد، اگر میهمان خود را با اعتماد در آغوشِ پروردگارِ کامل‌اش رها کند .. 💞