✨﷽✨
#پندانه
🔴 خدایی که برای بندهاش کافیست
🔹اگر یک شخص ثروتمند که به او اطمینان و اعتماد داری؛ به تو بگوید «نگران نباش و غصه بدهیهایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم!» ببین این حرف او چقدر به تو آرامش میبخشد و راحت میشوی.
🔸خدای مهربان که غنی و تواناست، به تو گفته است:
ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ
آیا خداوند برای کفایت امور بندهاش بس نیست؟
🔹یعنی ای بنده من، برای همه کسری و کمبودهای دنیوی و اخرویات من هستم.
🔸این سخن خدا چقدر تو را راحت میکند و به تو آرامش میبخشد؟!
🔹خدا مهربانتر از آن چیزیست که تو فکر میکنی.
👤 حاجاسماعیل دولابی
🥀@KASHKOOLMAAREFAT🥀
🔅#پندانه
✍ خوبی هیچوقت از بین نمیرود
🔹دو برادر باهم در مزرعه خانوادگی كار میكردند. یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود.
🔸شب كه میشد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را باهم نصف میكردند.
🔹یک روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم. ولی او خانواده بزرگی را اداره میكند.
🔸بنابراین شب كه شد یک كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
🔹در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سروسامان گرفتهام. ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آیندهاش تأمین شود.
🔸بنابراین شب كه شد یک كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
🔹سالها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است.
🔸تا آن كه در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آنها مدتی به هم خیره شدند و سپس بیآنكه سخنی بر لب بیاورند كیسههایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
🔹خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمیرود. از خوب به بد رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است. اما برای برگشتن بايد از اقيانوس گذشت!
#عمل_نیک
🍃🌸@KASHKOOLMAAREFAT🌸🍃
🔅#پندانه
✍ پلهایی که باید بسازیم
🔹سالها دو برادر با هم در مزرعهای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی میکردند.
🔸یک روز بهخاطر یک سوءتفاهم کوچک، با هم جروبحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
🔹یک روز صبح در خانه برادر بزرگتر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجاری را دید.
🔸نجـار گفت:
من چند روزی است که دنبال کار میگردم، فکر کردم شاید شما کمی خردهکاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟
🔹برادر بزرگ جواب داد:
بله، اتفاقا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن. آن همسایه در حقیقت برادر کوچکتر من است.
🔸او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد و وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. حتما این کار را بهخاطر کینهای که از من به دل دارد، انجام داده است.
🔹در انبار مقداری الوار دارم، از تو میخواهم تا بین مزرعه من و برادر کوچکم حصاری بکشی تا دیگر او را نبینم.
🔸نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازهگیری و ارهکردن الوار.
🔹برادر بزرگ به نجار گفت:
من برای خرید به شهر میروم، اگر وسیلهای نیاز داری، بگو تا برایت بخرم.
🔸نجار در حالی که بهشدت مشغول کار بود، جواب داد:
نه، چیزی لازم ندارم.
🔹هنگام غروب وقتی برادر بزرگ به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود.
نجار بهجای حصار، یک پل روی نهر ساخته بود.
🔸کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:
مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟
🔹در همین لحظه برادر کوچکتر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادر بزرگش دستور ساختن آن را داده است.
🔸از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او بهخاطر آن سوءتفاهم و کندن نهر معذرت خواست.
🔹دوباره هردو برادر به روزهای خوش دوستی برگشتند. برادرها نجار را دیدند که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
🔸نزد او رفتند و بعد از پرداخت مزدش و تشکر، از او خواستند تا چند روزی مهمان آنها باشد.
🔹نجار گفت:
دوست دارم بمانم ولی پلهای زیادی هست که باید آنها را بسازم.
🍃🌺@KASHKOOLMAAREFAT🌺🍃
📝 #حکایت_گوسفند_مفت_خور
کره خری از مادرش پرسید؛ این کجای انصاف است که ما با کلی سختی و مشقت ، یونجه را از مزرعه به خانه حمل می کنیم، در حالی که گلهای یونجه را گوسفند میخورد و ته مانده آن را به ما می دهند...؟!
گوسفند آنچنان با حرص و ولع گلهای یونجه را می خورد که صدای خرت خرت آن و حسرت یکبار خوردن گل یونجه، ما را می کشد...
خر به فرزندش گفت: صبر داشته باش و عاقبت این کار را ببین...
بعد از مدتی سر گوسفند را بریدند...
گوسفند در حالیکه جان می داد، صدای غرغرش همه جا پیچیده بود...
خر به فرزندش گفت:
کسی که یونجه های مفت را با صدای خرت خرت می خورد، عاقبت همینطور هم غر غر می کند!
هرکسی حاصل دسترنج دیگران را مفت میخورد باید نگران عواقبش هم باشد...
#پندانه
🍃🌹@KASHKOOLMAAREFAT🌹🍃
🔅#پندانه
✍ عمر طولانی را برای چه میخواهید؟
مردی نزد پزشک رفت تا ببیند آیا ۱۰۰ سال عمر میکند یا نه.
دکتر پس از معاینه گفت:
چند سال دارید؟
مرد:
۵۰ سال.
دکتر پرسید:
زن و بچه دارید؟
مرد پاسخ داد:
خیر.
دکتر مجدد پرسید:
مسافرت و ورزش را دوست دارید؟
مرد گفت:
اصلا.
دکتر:
اهل مطالعه هستید؟
مرد:
اصلا.
دکتر:
برای آینده برنامه دارید؟
مرد با ناامیدی جواب داد:
خیر.
پزشک با عصبانیت گفت:
پس تشریف ببرید و همین امروز بمیرید. عمر ۱۰۰ سال را برای چه میخواهید؟
انسان وقتی از دنیا میرود، فقط یک آرزو دارد که یکبار دیگر فرصت زندگیکردن داشته باشد. پس قدر هر لحظه از زندگیات را بدان و برای آن برنامهریزی کن.
🍃🌸@KASHKOOLMAAREFAT🌸🍃
#پندانـــــــهـــ
ماه شعبان ، ماه شستشو است؛
ماه شستشوی نبوی است.
ماهی است که پیغمبر امّتش را از گناهان
شستشو میدهد و پیش خدا شفاعتشان
را میکند.
بیایید هرچه که، نعوذ بالله، کفران
نعمت کردیم و بعد از آن هم استغفارنکردیم،
الآن چشمانمان را باز کنیم و استغفار کنیم.
📚 آیت الله تهرانی
#کلام_بزرگان
🌷@KASHKOOLMAAREFAT🌷
#پندانه
اینکه کجای ورزشگاه ب تماشای بازی بنشینید فرقی میکند؟
قطعاً بله،
اینکه شما کجا نشستهاید تغییری در نتیجه بازی ایجاد میکند؟
قطعاً ن،
پس میتوان یک واقعیت را چندجور روایت کرد،
یعنی حتی یک خاطره مشترک با دوستانمان نداریم! بلکه همه ما، تنهاییم و تنها.
🍃🌺@KASHKOOLMAAREFAT🌺🍃
✨﷽✨
#پندانه
🔴 پنج خصلت مداد
🔹عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
🔸کودکی پرسید: چه مینویسی؟
🔹عالم لبخندی زد و گفت: مهمتر از نوشتههایم، مدادیست که با آن مینویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!
🔸پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.
🔹عالم گفت: پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آنها را به دست آوری.
1⃣ اول: میتوانی کارهای بزرگی کنی اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت میکند و آن دست خداست!
2⃣ دوم: گاهی باید از مدادتراش استفاده کنی، این باعث رنجش میشود ولی نوک آن را تیز میکند پس بدان رنجی که میبرى از تو انسان بهتری میسازد!
3⃣ سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاككن استفاده کنی پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
4⃣ چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون میآید!
5⃣ پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی میگذارد پس بدان هر کاری در زندگیت مىكنى، ردی از آن به جا مىماند.
پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
#انتخاب_درست
🥀@KASHKOOLMAAREFAT🥀
#سیره_بزرگان
فرزند علامه طباطبایی میگوید دو ماه قبل از رحلت علامه از ایشان درخواست کردم تمام دستورات و امور دین را در یک جمله خلاصه بفرمایید.
ایشان فرمودند: محبت محبت محبت!!
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست،
لااقل لبخند را دریغ نکنیم.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
آیا دین غیر محبت و بیزاری از دشمنان است.
شما لااقل ماهیچه صورت را خرج خدا کن.
طبق آیه قرآن:«اشداء علی الکفار رحماء بینهم»
با دوستان مؤمن خود مروت و محبت و گذشت کنیم. ولی با دشمنان سختگیری.
#پندانه
🍃🌸@KASHKOOLMAAREFAT🌸🍃
#پندانه
از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
یاد گرفتم که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم.
یاد گرفتم که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
یاد گرفتم که دنیای ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل هستیم.
یاد گرفتم که ثروتمندترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهرهمند باشد.
یاد گرفتم کسی که جو را میکارد گندم را برداشت نخواهد کرد.
یاد گرفتم که عمر تمام میشود اما کار تمام نمیشود.
یاد گرفتم که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیقترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است.
یاد گرفتم کسی که مرتب میگوید:
من این میکنم و آن میکنم، تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهد.
یاد گرفتم تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارها و آرمانهایی داشتند که نتوانستند محقَق گردانند.
یاد گرفتم که بساط عمر و زندگیمان را در دنیا طوری پهن کنیم که در موقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم.
#بسیار_زیبا
#نشر_حداکثری
🍃🌸@KASHKOOLMAAREFAT🌸🍃
🔅 #پندانه
✍ فرق میکند آرزو را شیطان در دل بکارد یا رحمان
🔹عارف سخنوری، با یک قاری قرآن در مجلسی وارد شدند.
🔸قاری قرآن شروع به تعریف از اخلاق و علم دوست سخنورش کرد و همگان مشتاق شنیدن سخنان مرد سخنور بودند.
🔹وقتی وارد مسجد شدند، در جلسه، قرآن تلاوت میکردند. سخنور تا رسید قرآن دادند تا بخواند و یک کلمه را اشتباه خواند و مصحح بدون رودربایستی و بلند غلط او را گرفت.
🔸نوبت تلاوت به قاری رسید، قاری دو کلمه را سقط کرد و نخواند و بلند مورد ایراد واقع شد.
🔹سخنور سخنرانی کرد و مجلس تمام شد.
🔸وقتی با دوست قاریاش از مجلس بیرون آمدند، سؤال کرد:
چرا دو کلمه را به عمد، سقط کردی و انداختی؟ طوری که کسی از تو ایراد گرفت که یکصدم تو قرآن وارد نبود؟
🔹قاری گفت:
تو استاد منی و استاد سخن، وقتی تو یک غلط خواندی، من باید دو غلط میخواندم تا مردم باور کنند این صفحه تلاوتش دشوار بود و وجهه ظاهری تو حفظ شود تا مردم به سخنانی که از تو میخواستند بشنوند، تردید بر علم تو نداشته باشند. از تو میخواستند مطلبی یاد بگیرند اما من جز صوت خوش چیزی نداشتم به آنها بدهم.
🔸سخنور دست دوست قاریاش را بوسید و گفت:
تو استاد اخلاق منی! چون وقتی که تو قرآن میخواندی شیطان در دل من نفوذ کرد و آرزو میکردم غلط بخوانی تا آبروی من به من برگردد.
🔹چیزی که شیطان در دل من گذاشته بود، رحمان در دل تو نهاد.
🍃🌸@KASHKOOLMAAREFAT🌸🍃
🔅 #پندانه
✍ خوبیهای آدمهای بد را احیا کنید
🔹سی.پی.آر بیمارستان جای جالبیست. آدمهایی که بیرون از آن هستند تند و تند قدم میزنند، گریه میکنند، دعا میکنند. حالشان بهتر از بیماری نیست که برای زندهماندن با دستگاه شوک دستوپنجه نرم میکند.
🔸آدمهای بیرون از اتاق از یک چیز میترسند؛ از "نبودن"! از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان، از جای خالی یک آدم.
🔹اتاق شوک جای بد و جالبیست. تمام قولهای عالم پشت دَرش داده میشود، تمام خاطرات مرور میشود! تمام خوبیهایش یادآوری میشود!
🔸حالا چشمتان را ببندید. بدترین آدم زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید.
🔹فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد. به خوبیهایی که قبلا به شما کرده فکر کنید، به جای خالیاش.
🔸نبود آدمها را هیچ کینهای پر نمیکند!
🔹لطفاً در زندگیتان یک اتاق سی.پی.آر، یک اتاق شوک داشته باشید. و خوبیهای آدمهای بدِ دنیایتان را احیا کنید.
🔸بعضی روزها امروزمان به فردا نمیرسد.
#سال_نو
#احیا_خوبیها
🌸@KASHKOOLMAAREFAT🌸