یه جا خدا خیلی قشنگ صحبت میکنه.:
میگه:
اِنَّ اَکرَمَکُم عند الله اتقاکم
با کرامت ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شماست.
ببین رفیق دیکه لطفا تبعیض قائل نشو بین سیاه پوست سفید پوست بین پول دار غیر پولدار و...
خدا به ما ملاک میده میگه تقوا تقوا تقوا
لطفا خط کش سنجیدن هر کس رو تقوا قرار بده.
@Kahkshanishoo
🌷شهید آیت الله مرتضی مطهری:
آدمی اگر بخواهد از قید تکالیف و حقوق، خود را آزاد بداند، باید قبلاً از انسانیت استعفا بدهد.
@Kahkshanishoo
ـ «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
اَلعافُونَ عَنِالنّاسِ یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِساب.
کسانی که همواره خُلق و طبعشان عفو و گذشت از دیگران است (فردا) بدون حساب، وارد بهشت خواهند شد. (لئالیالأخبار، ج ٢، ص ١٦٢)
@Kahkshanishoo
✍ شگفتا، واقعا شگفتا، از وضع مغزى كسى كه دهها سال در مسايل علمى و صنعتى و هنرى پيشرفت مىنمايد، ولى معلومات و معارف او درباره خداشناسى همان است كه در دوران كودكى از مادر بزرگش شنيده است.
📖 استاد #علامه_جعفری تفسير نهجالبلاغه، جلد 15
@Kahkshanishoo
🍀 عفاف اختصاص به زن ندارد
🔹 «عفاف» به تعبیر فارسى یعنی پاکدامنى. البته کلمه پاکدامنى قدرى محدودتر از کلمه عفاف است. عفاف شامل پاک دیدن، پاک شنیدن، پاک گفتن، پاک لمس کردن مىشود؛ یعنى عفاف شامل عفت بصرى، عفت سمعى، عفت بدنى و لمسى، عفت دامنى میشود. عفت اختصاص به زن ندارد، هم در مرد و هم در زن مطرح است.
🔸 یک زن عفیف به چه زنى گفته مىشود؟ زنى که التذاذات جنسى او - چه به شکل نگاه، چه به شکل نشان دادن خود یا شنیدن صداى غیر یا شنواندن صداى خود، چه به شکل لمس بدن غیر یا لمس بدن او توسط مردى و یا در شکل آمیزش جنسى - محدود به همسر مشروع او باشد.
🔹 مرد عفیف هم عیناً همین طور است؛ تمام التذاذات جنسیاش در محدوده همسر قانونى و شرعى اوست و از حدود همسر قانونى و شرعى خود یک سر سوزن تجاوز نمىکند. این را عفاف و عفت میگوييم.
📗 استاد مطهری، خانواده و اخلاق جنسی، ص۶۷-۶۶
@Kahkshanishoo
▪️علامه حسن زاده املی:
✳️ بدانید هر کاری که انجام می دهید و هر حرفی که میزنید و هر نگاهی که می کنید. همه ایتها دائم همراه شما و دنبال شما هستند چه کار وعمل خوب انجام دهید وچه عمل بد.
انسان دائم با دو گروه از اعمال خوب وبدش در حرکت است.
@Kahkshanishoo
📚#حکایت
در یکی از شهرهای اروپا پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود. شاید به خاطر همین خصوصیت، هیچکس به سراغش نمی آمد و همه از او وحشت داشتند. کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند.
قیافه ی زشت و زننده پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود. او که همه را گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی هم شده بود که می توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود. همانطور که دیگران از او می گریختند، او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت و با آنها پرخاشگری می نمود و مردم را از خود دور می کرد.
سالها این وضع ادامه داشت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند. آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند. یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه ی او گذشت. اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه، پیرمرد هم بیرون آمد و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک بر خلاف سایر مردم با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.
لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی صورت زشت پیرمرد نشست. آن دو بدون اینکه کلمه ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند. ولی همین لبخند در روحیه ی پیرمرد تاثیر بسیار شگرفی گذاشت، بطوریکه فردای همان روز پیرمرد در انتظار دیدن لبخند دخترک بود و باز همان صحنه ی دیروز تکرار شد.
بدین ترتیب، پیرمرد هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می کشید و دخترک هم هر بار که پیرمرد را می دید، شدت علاقه ی وی را به خویش در می یافت و با حرکات کودکانه ی خود سعی در جلب محبت او داشت.
چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه ای به منزل آنها آورد و پدر دخترک نامه را دریافت کرد.
وصیت نامه ی پیرمرد همسایه بود که همه ی ثروتش را به دختر او بخشیده بود.
@Kahkshanishoo