#داستان_آموزنده
🔆در جستجوى همسر لايق
يكى از هوشمندترين و خردمندترين عرب مردى بود بنام شن .
روزى گفت :
به خدا سوگند آنقدر دنيا را مى گردم تا زنى عاقل و هوشيار مانند خودم را پيدا كنم و با او ازدواج كنم .
با اين انديشه به سياحت پرداخت . در يكى از مسافرتها با مردى مواجه شد، شن از او پرسيد:
كجا مى روى ؟
مرد: به فلان روستا.
شن متوجه شد او هم به آن روستا كه وى قصد آن را دارد، مى رود.
به اين جهت با وى رفيق شد.
شن در بين راه به آن مرد گفت :
تو مرا حمل مى كنى يا من تو را حمل كنم .
مرد گفت :
اى نادان ! هر دو سواره هستيم چگونه يكديگر را حمل كنيم . شن ساكت ماند و چيزى نگفت . به راه خود ادامه دادند تا نزديك آن روستا رسيدند. زراعتى را ديد كه وقت درو كردن آن رسيده است .
شن گفت :
آيا صاحب زراعت آن را خورده است يا نه ؟
مرد پاسخ داد:
اى نادان ! مى بينى كه اين زراعت وقت درو آن تازه رسيده است باز مى پرسى صاحبش آن را خورده است يا نه ؟
شن باز ساكت شد و چيزى نگفت تا اينكه وارد روستا شدند با جنازه اى روبرو شدند.
شن گفت :
اين جنازه زنده است يا مرده ؟
مرد گفت :
من تاكنون كسى را به اندازه تو نفهمتر و نادان تر نديده بودم ، اينكه جنازه را مى بينى مى پرسى مرده است يا زنده ؟
شن بار ديگر ساكت ماند و چيزى نگفت . در اين وقت شن خواست از او جدا شود. ولى مرد نگذاشت و او را با اصرار همراه خود به منزلش برد.
اين مرد دخترى داشت كه او را طبقه مى ناميدند. دختر از پدرش پرسيد اين ميهمان كيست ؟
مرد گفت : با او راه رفيق شدم ، آدم بسيار جاهل و نادانى است . سپس گفتگوهايى را كه با هم داشتند براى دخترش نقل كرد.
دختر گفت :
پدر جان ! اين شخص آدم و نادان نيست بلكه او آدم عاقل و فهميده است . سپس سخنان او را پدرش توضيح داد، گفت :
اما اينكه گفته است آيا تو مرا حمل مى كنى يا من تو را حمل كنم ؟ مقصودش اين بوده كه آيا تو برايم قصه مى گويى يا من براى تو داستان بگويم ؟ تا راه طى كنيم و به پايان برسانيم .
و اما اينكه گفته است :
اين زراعت خورده شده يا نه ؟ منظورش اين بوده كه آيا صاحبش آن را فروخته و پولش را خورده يا نفروحته است ؟
و اما سخن در مورد جنازه اين بوده آيا مرده فرزندى دارد كه بخاطر آن نامش برده شود يا نه ؟
پدر از نزد دخترش خارج شد و پيش شن آمد و با او مدتى به گفتگو پرداخت ، سپس گفت :
ميهمان گرامى ! آيا ميل دارى آنچه را كه گفتى برايت توضيح دهم ؟
شن پاسخ داد: آرى .
مرد سخنان او را توضيح داد.
شن گفت :
اين سخن از آن تو نيست و نتيجه انديشه تو نمى باشد. حال بگو ببينم اين سخنان را چه كسى به تو ياد داد.
مرد در پاسخ گفت :
دخترم اينها را به من آموخت . شن متوجه شد او فهميده است ، از آن دختر خواستگارى كرد و پدرش هم موافقت نمود و دختر را به ازدواج شن در آورد.
شن با همسرش نزد خويشان خود آمد.
وقتى خويشان ، شن را با همسرش ديدند، گفتند:
وافق شن طبقه ، سازش كرده است . و اين جمله در ميان عرب مثال شد و به هر كس با ديگرى سازش كند، گفته مى شود.
نكته
ازدواج مسئله اى بسيار حساس و مهمى است . بايد خيلى مواظب بود و همسر مناسب انتخاب نمود وگرنه انسان در طول زندگى با مشكلات فراوان روبرو گشته ، سرمايه عمرش به كلى سوخته و نابود مى گردد.
📚بحار : ج 23، ص 227
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
🔻 کاش در کنار
▫️این همه باشگاه زیبایی اندام،
▫️ یک باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم !!
🔻 مشکل امروز ما اندامها نیستند،
👌 "افكارها " هستند ...
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
💐🍃🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🍁✨خدایا
🍁✨ذکرت نامت سپریست که
🍁✨تمام دردهایمان را پس میزند
🍁✨و تمام نداشتههایمان را پایان
🍁✨میدهد و تمام داشتههایمان را
🍁✨اعتبار میبخشد
🍁✨پس با نام اعظمت
🍁✨ آغاز میکنیم روزمان را
🍁✨الهی به امیـد تو
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
#ذکردرمانی
🍃🍂 ثروت و روزی 🍃🍂
🖊 هر کس در ساعات اولیه روز
۳۰۸ مرتبه یا رزاق گوید روزی او
فراوان خواهد شد
🔻بسیار مجرب
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
✨﷽✨
#داستانک
✍مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانهاش فرو ریخت.
مرد را ترس برداشت و سراغ شیخ شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را سوال کرد.
شیخ ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت میدانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیهای که بر تو وارد شده است.
روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش میمرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب میکردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظهای شاد شدی که میتوانستی، خانه پدریات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست.
مرد گریست و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق میشدم چه میکردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
❤️🍃❤️
#سیاست_همسرداری
⏪همسرت را با تمام #نقصهایش قبول کن!
👈پیش از ازدواج باید او را به طور دقیق زیر ذره بیـــــــــ🔍ـــــــــن می گذاشتید و رصدش می کردید!
👌حالا که دیگر #ازدواج کرده اید، چشم و گوش هایتان را ببندید
‼️ و دست از ازریابی کردن بردارید.
👌انتقاد و سرزنش شما بی فایده است.
✍ بپذیرید که دیگر زمان درست کردن همسرتان تمام شده است!
چه بخواهید و چه نخواهید با اصرار به تغییر و اصلاح، نه تنها ره به جایی نمی برید بلکه از ترکستان هم سر در می آورید
#زناشویی
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
❤️ #مادر_جون_دوستت_دارم!
🌹#همسرم_ممنون_همه_زحماتتم!
🌴پیامبر اعظم(ص):
« بهترین شما کسانی هستند که بهترین نگهبان و سرپرست برای زنان و دختران خود باشند.»
📚مستدرک، ج ١٤، ص ٢٥٥
🌴امیرالمؤمنین علی (ع):
«زن، یک ریحانه است،
نه متولی ّو سرپرست امور؛
تو در هر حال با او #مدارا_کن؛
و با #خوش_رفتاری زندگی را در کام خود شیرین نما»
📚وسائل، ج ١٤، ص١٢
🌴امام محمدباقر (ع):
«کسی که با خانوادهاش #خوش_رفتار باشد عمر طولانی خواهد داشت.»
📚تحفالعقول، ص ٣٠٥
🌴 پیامبرگرامیاسلام (ص):
«بزرگترین برکت و خوشقدمی را زنی دارا است که در زندگی زناشویی
#مهربان،
#قانع؛
و توقعات کمتری داشته باشد.»🍃
📚مستدرک، ج ١٤، ص ١٦٥
─┅ঊ🍃🌹🪴🌹🍃ঊ┅─
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
🔅 #پندانه
✍️ هر عملی که از روی خشم باشد، محکوم به شکست است
🔹پادشاهی قصد نوشیدن آب از جويباری را داشت. شاهينش به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
🔸پادشاه عصبانی شد و با شمشير به شاهين زد.
🔹پس از مرگ شاهين، پادشاه در مسير آب، ماری بسيار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود.
🔸وی از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت.
🔹مجسمهای طلایی از شاهين ساخت و بر یکی از بالهايش نوشت:
یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.
🔸روی بال ديگرش نوشت:
هر عملی كه از روی خشم باشد، محكوم به شكست است.
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo