دنیا
دریایی عمیق است و
❗️انسانهای زیادی در آن غرق شدهاند❗️
پس باید
✨ کشتیِ نجاتِ تو در آن
تقوا باشد💫
امام صادق علیهالسلام
#تحفالعقول
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 دوست برکتی
یعنی وسط میدان گناه، دستتو بگیره!💯
♻️ عمرِ برکتی
یعنی اون رفیق برکتیها
🔆 در جنگ، دوستیها برکتی بود
✅ عمر اگه برکتی بشه
آدم حاج قاسمی میشه، شهدایی میشه
کوثری میشه💎
#حاج_حسین_یکتا
#تسبیحات_حضرتزهرا
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
💫 پيامبرخداصلىاللهعليهوآله:
❣رجب را
ماه ريزانِ خدا نامیدهاند❣
🍃چون خداوند در اين ماه،
رحمت را
بر بندگانش فرو مىريزد🍃
عيون أخبار الرِّضا
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
🔆 صبر در برابر اندوهها
موجب 🔻
♻️دستیافتن به فرصتها میشود
💫 امام علی علیهالسلام
#غررالحکم
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ تاثیر استفاده افراطی
از شبکههای اجتماعی بر جدایی عاطفی زن و شوهر‼️
♻️زندگیِ دونفرهِ بدونِ گوشیِ هوشمند را
تجربه کنید
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟
معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!
یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ مینماید!
درود به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را...
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک جرعه کتاب ☕️
کرم ابریشم وقتی در پیله گرفتار ماند و مدتی دور خود پیچید و تنید از برکت آن تلاشها و پیچشها پروانه درمیاید ولی انسان مادر مرده برعکس وقتی در لجهی افکار گرفتار گردید دیگر روی رستگاری نخواهد دید و مانند محکومی که وزنهی آهنین به پایش بسته و در دریا انداخته باشند مدام در گرداب حیرت و سرگردانی فروتر میرود.
و همانطور که رفیق خودمان آناتول فرانس گفته فکرِ بی پیر غولِ بی شاخ و دمی است که در همان وقتی که انسان او را به هزار لطف و مهربانی نوازش میدهد او در همان حین از زیر با چنگال تیز در کار درآوردن دل و جگر نوازش دهندهی خود میباشد.
مختصر و مفید آنکه فکر زیاد کردن عاقبت خوبی ندارد و نکبت میاورد.
📘 دارالمجانین
✍🏻 #محمد_علی_جمالزاده
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
💫 امام صادق عليهالسلام
خداوند در اموالِ اغنيا برای فقرا حقی معيّن فرموده است
كه برای آنان كافی است.💯
اگر كافی نبود، خداوند بر آن حق میافزود.
♻️ پس بينوايی فقيران مربوط به حكم خدایی نيست
بلكه از آن جهت است كه
❎ اغنيا آنان را از حقِ خود محروم كرده اند.
اگر مردم حقوق واجب را ادا میكردند،
فقرا به زندگانی شايستهای میرسيدند. 🔆
محمّدبن يعقوب كلينى
#اصول_كافى
... به خداقسم، به خدا قسم، اگر تمام داراییات را به او ببخشی، جبران شرمساری او را نمیکند!!! 😔
💫 امام صادق علیهالسلام
#الاختصاص
پ.ن: در این شرایط سخت اقتصادی، حواسمون به نزدیکانمون هست؟!؟
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
🕊
💫 اَللّهُمَّ
🍃اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🍃
🔆 خدایا ببخش آن گناهی را که
سبب برآورده نشدن دعایم میشود...🤲🏻
#دعای_کمیل 🕊
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
📓داستان امشب
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
💫 فرازهایی از دعای ندبه 💫
✨ متي تَرانا وَنَريكَ
چهزمانی مارا میبينی و ما تورا میبينيم؟!🍃
✨ متي نَرِدُ مَنا هِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوي
چهزمانی به چشمههای پر آبت واردمیشويم تا سيرابگرديم🍃
✨ عزيزٌ عَلَيَّ اَنْ اُجابَ دُونَكَ وَاُناغي
بر من سخت است که از شخص ديگری پاسخ بگيرم و سخنش را بشنوم🍃
✨ بنَفْسي اَنْتَ مِنْ نازِح ما نَزَحَ عَنّا
جانم به فدای آن غايبی که از ما دور است ولی جدا نيست🍃
✨ ايْنَ بابُ اللهِ الَّذي مِنْهُ يُؤْتي
كجاست در ورودی به سمت خدا؟؟🍃🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهحق_زینبکبری_سلاماللهعلیها 🤲
❣❣❣❣
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo
🍃 گیرم که دنیا برای تو بماند
🍂 تو برای آن نمیمانی...!
💫 امام علی علیهالسلام
#عیونالحکم_والمواعظ
➖➖➖➖
کهکشانی شو👈
@Kahkshanishoo